هیچ کس قبولم نداشت تا اینکه یک شب در یکی از خیابانهای کرمان تصادف کردم. همه فکر میکردند من مردهام. اما بعدا متوجه شدم که تعدادی از کارگران مرا به بیمارستان رساندهاند. در بیمارستان هم بدون اینکه زخمهایم را شست و شو دهند، پایم را گچ گرفتند و چون کسی را نداشتم مرا در پارک رها کردند
مرد معتاد تصادف کرده بود و با پاهای شکسته گوشهای از پارکی در شهر کرمان افتاده بود. هیچ کس حتی به او نگاه هم نمیکرد.
12 روزی بود که با آن وضعیت دست و پنجه نرم میکرد تا اینکه درست در شب اول ماه رمضان اتفاقی افتاد که زندگیاش را از اینرو به آن رو کرد. آن شب وقتی زن 51 سالهای به نام ماندانا حجاریان به پارک رفت و مرد جوان را در آن وضعیت دید به کمک او شتافت و نه تنها همه هزینه درمانش را پرداخت بلکه ناجی زندگی این مرد جوان شد. حالا 5 سال از آن ماجرا میگذرد. مرد جوان بعد از آن اتفاق با کمکهای زن خیر مسیر زندگیاش را تغییر داده، ازدواج کرده و صاحب فرزندی شده است. او همه اینها را مدیون زنی است که مانند دیگران بیتفاوت از کنارش نگذشت و اگر حس وظیفه شناسی و انسانیت او نبود شاید حالا زنده نبود. این زن چهارشنبه گذشته در جشنواره شهروند برگزیده در کرمان بهعنوان شهروند نمونه انتخاب شد و مورد تقدیر قرار گرفت.
ماجرا چه بود؟
ماندانا درباره اتفاقی که باعث شد زندگی مردی را نجات دهد میگوید: شب اول ماه رمضان سال 85 بود و من بچه هایم را به پارک نزدیک خانهام برده بودم. یکی از بستگانم فوت کرده بود و روحیه خوبی نداشتیم. ساعت 9 شب بود که به پارک رسیدم و در فضای سبز پارک مرد جوانی را دیدم که روی زمین افتاده بود و از درد بهخودش میپیچید. نزد او رفتم تا کمکش کنم. او ادامه میدهد: وقتی خودم را به این مرد رساندم دیدم که یکی از پاهایش را گچ گرفته و پای دیگرش را نمیتواند تکان دهد. صورتش هم زخمی بود. از او پرسیدم چه اتفاقی برایش افتاده است. او درحالیکه درد داشت گفت چند روز پیش تصادف کرد و پاهایش شکست. تعدادی از شاهدان هم او را به بیمارستان بردند اما مسئولان بیمارستان بعد از گچ گرفتن پایش، به خاطر اینکه هیچ پولی نداشته، او را رها کردهاند و وقتی چشمش را باز کرده، خودش را در فضای سبز پارک دیده است.
زن فداکار در ادامه میگوید: مرد جوان مدعی بود که 12 روز در پارک افتاده و هیچ کس کمکش نکرده و در این مدت به سختی غذاگیر آورده و حالا هم بهشدت گرسنه است. با دیدن وضعیت بد این مرد دلم به حالش سوخت. به خانه برگشتم و برایش موادغذایی و لباس بردم و بعد از رهگذران برای انتقال او به بیمارستان کمک خواستم. اما به خاطر بوی بد عفونت او کسی حاضر به کمک نشد. زن میانسال میگوید: هر طوری بود با اورژانس تماس گرفتم و او را به بیمارستان رساندم. در تمام مدت کنارش بودم و به پزشکان گفتم همه هزینه بیمارستان را میپردازم. پزشکان وقتی گچ پاهایش را باز کردند زخمهای زیادی بود که عفونت کرده بود. میگفتند که نباید پاهایش را گچ میگرفتند و این عفونت خطرناک است و باید پایش را قطع کنند. من به آنها التماس کردم که هر کاری میتوانند برایش انجام دهند. خوشبختانه عفونت پاهایش را شستند و او بعد از اینکه در حدود 50 روز در بیمارستان بستری بود، مداوا شد. در این مدت من بیشتر اوقات به بیمارستان میرفتم و به او سر میزدم و آنجا بود که فهمیدم به مواد اعتیاد دارد. برای همین نصیحتش کردم که مواد را کنار بگذارد و به او کمک کردم که اعتیاد را ترک کند. زن فداکار میگوید: بعد از بهبودی این مرد که عظیم نام دارد به او گفتم که پیش خانوادهاش برگردد اما او به من گفت که آنها طردش کردهاند. برای همین او را به یک کمپ بردم و او مواد را ترک کرد و مسیر زندگیاش را تغییر داد.
زندگی تازه
با کمکهای زن میانسال، مرد جوان با دختری ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد. او حالا صاحب فرزندی شده و ماندانا حجاریان از این موضوع حسابی خوشحال است. این زن که در فعالیتهای خیریه زیادی شرکت دارد میگوید: من آتشنشان افتخاری هستم و امدادرسانی و خدمت به مردم را دوست دارم. تا به حال 155 بار خون اهدا کردهام و سازمان انتقال خون نیز مدال طلا به من هدیه داده است. من از شادی مردم لذت میبرم چون تاثیرات دعاهای آنها را در زندگیام میبینم.
ملاقات سرنوشتساز
عظیم، 34 ساله زندگیاش را مدیون کمک زن فداکار میداند. او در گفتوگو با خبرنگار همشهری میگوید: خدمتی که این زن خیر در زندگی من کرد حتی مادر خدابیامرزم برای من انجام نداد. او هر روز دلسوزتر از یک مادر به ملاقاتم میآمد. برایم لباس میخرید، غذا میخرید و هرچه میخواستم برایم فراهم میکرد. خانم حجاریان امید به زندگی را به من هدیه داد. من که هزاران بار آرزوی مرگ داشتم با کمک او به زندگی برگشتم و دیگر احساس پوچی نمیکنم. این زن قهرمان زندگی من است و برای همین از خدا ممنونم. وی ادامه میدهد: از12 سالگی در دام اعتیاد گرفتار شدم. درست از زمانی که به خاطر فقر خانوادهام درس را رها کردم و به کارگری مشغول شدم. خانوادهام وقتی وضعیت مرا دیدند شروع کردند به سرزنش کردنم.
هیچ کس قبولم نداشت تا اینکه یک شب در یکی از خیابانهای کرمان تصادف کردم. همه فکر میکردند من مردهام. اما بعدا متوجه شدم که تعدادی از کارگران مرا به بیمارستان رساندهاند. در بیمارستان هم بدون اینکه زخمهایم را شست و شو دهند، پایم را گچ گرفتند و چون کسی را نداشتم مرا در پارک رها کردند. در مدتی که در آنجا بودم از درد پا، درد گرسنگی و درد خماری با مرگ دست و پنجه نرم میکردم تا اینکه آن زن مرا نجات داد. وی میگوید: وقتی مواد را ترک کردم، نزد مسئول حسینیه محلمان رفتم و آنقدر قیافهام عوض شده بود که او مرا نشناخت. باورش نمیشد که ترک کردهام و زندگیام را تغییر دادهام. برای همین در همان حسینیه کار کردم و در سال 88 با همسرم آشنا شده و با هم ازدواج کردیم. خدا اکنون یک پسر به ما داده و دوست دارم هر که سرنوشت مرا میخواند زندگیاش تغییر کند و مسیر درست را انتخاب کند.
عجب اشتباهی کرده کلی هزینه معتاد کردن اشتباه است معتاد را با ید به کوره های ادم سوزی سپرد و پل خرجشان نکنی
پاسخ ها
شهاب
||
۱۵:۴۶ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۶
حتما شوخی کردی مگه نه؟
ناشناس
||
۱۵:۵۷ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۶
بابا يه كم انصاف داشته باش.
ناشناس
||
۱۶:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۶
تویی که این همه ادعات میشه مواظب باش.امتحان خدا خیلی سخته ها.دیگه هیچ وقت اینجوری حرف نزن
Ali az usa
||
۱۹:۳۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۶
ادم معتاد را بعنوان یک مریص بایستی نگاه کرد . این کامنت جدا مرا از این ادم بی احساس منزجر کرد که امیدوارم شوخی کرده باشد. اخر ما ایرانیها چرا اینقدر بی معرفت شدیم باور کنید من در امریکا این عمل را برای یک فرد ایرانی انجام دادم که الان وضع خوبی دارند و من خدا را شکر میکنم
ناشناس
||
۱۹:۴۹ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۶
چه طرز فکری داری تو. حالا کسی ندونه فکر میکنه از فرشتگان آسمانی هستی!!!! نمی دونم مردی که این نظر رو دادی یا زن!!! اما اگه مردی بدون که اون خانمی که اون کارو کرده هزار بار از من و شما مردتره.... مطمئن باش
ناشناس
||
۰۰:۲۸ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۷
فقط خدا نکنه خدا سرنوشت انسانها را به امسال همفکر شما واگذار کند
الهی لا تکلنی نفسی ترفه عینا ابدا
ناشناس
||
۰۱:۵۱ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۷
لابد ایشون هم از فرشته های آسمانی هستند، منتها از نوع عزراییلش !
فتوحی
||
۰۵:۵۷ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۷
به نام خدا
یکی رو می شناختم که از اعتیاد متنفر بود. خودش می گفت همسایه ی معتادی دارن که هر روز باهاش دعوا داره. راحت بهتون بگم پاکه پاک بود.
وقتی دانشگاه رفت سر کل کل با یه دختر و واسه اینکه کم نیاره سیگار کشید. بعد یه مدت توسط همون دختر خانم پاش به مهمونی های شبانه باز شد و بعد هم مصرف مواد.
حالا همون آدم متنفر از اعتیاد و مدعی اگه هر روز مواد مصرف نکنه روزش شب نمیشه.
همه طردش کردند و کسی هم آدم حسلبش نمی کنه. آره دوست عزیز چوب خدا صدا نداره خودش گفته اگه کسی مسلمونی رو بخاطر یه عیب تحقیر کنه نمی میره مگر اینکه به اون عیب دچار بشه.
ناشناس
||
۰۶:۴۲ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۷
عجب ......................... ا ی هستی تو
ناشناس
||
۰۷:۴۵ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۷
آقای علی از یو اس آ .
لازمه بدونی یه فرد معتاد برای اولین بار که از مواد استفاده می کنه جرم مرتکب شده و بعد مریض شده.
ناشناس
||
۰۸:۱۳ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۷
خيلي مواظب بچه هات باش رفيق
آيدين
||
۰۸:۲۹ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۷
خداي نكرده يك روزي فرزند شما به چنين بلايي گرفتار بشه باز همين نظر را داريد ؟
ناشناس
||
۰۸:۳۵ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۷
ببین ،هرگز نباید اینجوری صحبت کنی. چه بسا روزی خودتم به این بلا گرفتار بشی. بازم این حرفو میزنی؟
خواست خدا که میگن یعنی این.
فرواک
||
۲۱:۱۸ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۷
واقعا برای شما متاسفم که هنوز مفهوم انسان بودن و انسانیت را درک نکردید
ذره بین
||
۱۷:۴۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۸
منم 25سال پیش حرفای گنده ای مثل تو میزذم .بخودم اومدم دیدم 15ساله اعتیاد دارم .تو مواظب خودت باش دستور العمل پیشکشت.
ناشناس
||
۲۰:۵۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۸
ولی خودمونیم چقد کارمند بیکار داریم اینجا هروز میان این چرت و پرتارو میخونن نظر میدن بعدش شیشصد نفرم میان مثبت و منفی میدن. برید سر کارتون بسته دیگه!!!
خدا اجرش بده این خواهد عزیز را و به حق که خوب صدایش کردید - فرشته . آما.... آما .... ا شانس آورد به 3 دلیل :
1 - اطرافیان براش حرف درست نکردند که این آقا کیه ؟؟
2 - بهش گیر ندادند که شما با این آقا چه نسبتی دارید؟
3 - آقاهه مشکلش واقعی بود و تلکه نکرد .
پاسخ ها
ناشناس
||
۱۸:۴۰ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۶
نوشته خانم 51 ساله و آقای جوان.
مگر اینکه تو واسه این اختلاف سنی حرف در بیاری