نامگذاري آزادي اسراي حزبالله لبنان و سمير القنطار به «عمليات رضوان»، بيشک انتخابي معنادار و عميق در جان مقاومت اسلامي لبنان به شمار ميرود. دو سال پيش، در چنين روزهايي، حاج عماد مغنيه (حاج رضوان) با رهبري نظامي «عمليات جنگ سي و سه روزه» در لبنان، زخمي عميق در پيکره اسرائيل گذارد که تاکنون اسرائيليها مرهمي مناسب براي آن پيدا نکردهاند. پس از دو سال، بار ديگر با نام «حاج رضوان» روندي در لبنان شکل گرفت تا حزبالله لبنان «به اعتراف اسرائيليها» در چند جبهه، زخمي جديد بر پيکر اسرائيل ايجاد کنند:
ـ حزبالله لبنان چهار اسير جنگ سي و سه روزه «جنگ تموز» به همراه اسطوره اسراي لبناني «سمير القنطار» را آزاد كرد و 197 شهيد لبناني و غير لبناني را از اسرائيل باز پس گرفت، اما در برابر تنها دو جنازه سرباز اسرائيلي به طرف ديگر انتقال يافت.
ـ حزبالله لبنان در اوج اقتدار سياسي خود در لبنان است، اما دولت اسرائيل همچنان با پس لرزههاي شکست در جنگ سي و سه روزه دست و پنجه نرم ميکند.
ـ حزبالله لبنان همچنان در اوج قدرت نظامي خود است و به سرعت نقاط ضعف و خلل ناشي از جنگ سي و سه روزه را بازسازي كرد، اما ارتش اسرائيل، هنوز نتوانسته است خلل ناشي از توازن نظامي جنگ سي و سه روزه در شمال سرزمينهاي اشغالي فلسطين را ترميم کند.
ـ به رغم قطعنامه 1701 شوراي امنيت سازمان ملل که مبنايي براي ايجاد توازن جديد قوا در جنوب لبنان از نگاه آمريکاييها و اسرائيليها به شمار ميرفت، حزبالله لبنان همچنان داراي استراتژي برتر در جنوب و شمال رودخانه ليطاني در جنوب لبنان است و همچنان توانا در هدفگيري شمال سرزمينهاي اشغالي فلسطين و نيز اهدافي جديدتر در عمق اسرائيل است، اما در برابر ارتش اسرائيل، هنوز نتوانسته است چتر امنيتي و حفاظتي قابل قبولي در اين مناطق براي حفاظت از شهروندان و شهرهاي يهودي نشين ايجاد کند.
ـ حزبالله لبنان در حال برگزاري جشنهاي پيروزيهاي متوالياش است، اما اسرائيل در حالتي مأيوسانه با «سکوتي شبه شکست خورده» تحولات لبنان را نظاره ميکند.
ـ حزبالله لبنان با نگاهي استراتژيک به تحولات داخلي اين کشور و با تدوين گفتوگوي استراتژي مشترک دفاعي لبنان، خواستار آزادي مناطق اشغالي در مزارع شبعا و کفر شوبا و قجر است، اما اسرائيل از هم اکنون به دنبال راهي به نام «غير سرافکنده» براي خروج و عقب نشيني از اين مناطق است.
ـ به رغم گذشت دو سال از جنگ سي و سه روزه و تعيين هدف نهايي «انزواي حزبالله در تحولات داخلي لبنان» در جريان اين جنگ، اما حزبالله لبنان همچنان عنصري ثابت و غير قابل چشم پوشي در لبنان است، ولي عناصر لبناني مورد اتکاي اسرائيل در اين کشور در حاشيه يک انزواي سياسي دراز مدت قرار دارند.
با اجراي هوشمندانه مذاکرات غير مستقيم حزبالله با طرف اسرائيلي با يک ميانجي آلماني، کار آنچنان بر طرف اسرائيلي و حتي آلماني سخت و دشوار آمد که حتي در چند روز باقي مانده به تبادل اسرا، اسرائيليها نميدانستند آيا دو سربازشان در قيد حياتند يا نه!
و اين همه در حالي انجام شد که در مرز ناقوره با سرزمينهاي اشغالي فلسطين فقط يک خط باريک آن طرفتر، مقامات نظامي و امنيتي اسرائيل، شاهد عکسهاي برافراشته «حاج رضوان» بودند که با نام او و در سايه حضور معنوي وي، يکي از بزرگترين رويدادهاي مبادله در تاريخ درگيري اعراب و اسرائيل که بيترديد به سود طرف لبناني به پايان رسيد، شکل ميگرفت.
اما همه اين تحولات در حالي در منطقه خاورميانه شکل ميگرفت که برخي از کارشناسان حاضر با بدبيني خاصي روند رو به آرامش منطقه را بررسي ميکردند. بنا بر اين نگاه، آمريکا به منظور آغاز جنگ احتمالي عليه ايران با قانع کردن اسرائيل، در صدد آن بوده است تا همه نقاطي را که احتمال پاسخهاي منقطهاي ايران از آن ميرفته است، آرام کند. بر پايه اين نظريه، لبنان بايد در قالب يک حکومت وحدت ملي، خيلي سريع به قانونمندي داخلي روي آورده و جنبش مقاومت اسلامي در قالب حزبالله، مجبور به ادامه مسير در چهارچوب تحولات داخلي قانوني لبنان شود تا در صورت بروز جنگ بين ايران و آمريکا، از هرگونه پيمان استراتژيک با ايران و نيز پاسخگويي از داخل لبنان عليه اسرائيل منع شود. بنا بر اين نگاه، اين فرض در صورت بروز يک جنگ احتمالي بين ايران و اسرائيل نيز جاري بوده است. آنها چه بسا سرعت تحولات مذاکرات غير مستقيم بين اسرائيل و حزبالله را از همين زاويه ارزيابي ميکنند.
از سوي ديگر، سرعت پيشرفت مذاکرات غير مستقيم بين سوريه و اسرائيل با ميانجيگري ترکيه نيز بنا بر همين نگاه، با بدبيني خاصي مورد ارزيابي قرار گرفته است. بر اين اساس، نتيجه ولو محدود مذاکرات سوريه و اسرائيل، منجر به عدم هرگونه پاسخگويي سوريه به آمريکا و اسرائيل در صورت بروز هرگونه جنگي با ايران ميشود.
جريان شکستن محاصره اقتصادي غزه و ازسرگيري زندگي شبه طبيعي در اين بخش از فلسطين اشغالي نيز با همين نگاه بررسي شده است تا در سايه اوضاع جديد غزه، حماس امکان هرگونه حضور در برخورد نظامي احتمالي بين ايران و آمريکا را نداشته باشد.
و اما در عراق و جريان خلع سلاح جيش المهدي نيز بنا بر همين نگاه، داراي ابعادي در چهارچوب برخورد احتمالي بين ايران و آمريکاست تا به رغم همسويي نداشتن سياستهاي جيشالمهدي با ايران، اين جريان از احتمال بروز برخي خللهاي نظامي در سايه جنگ احتمالي ايران و آمريکا عليه نيروهاي آمريکايي در عراق استفاده نکند و توازن نظامي آمريکا در عراق را بر هم نزند.
اما بر فرض درستي چنين نگاههايي، آيا آمريکا، محصول موردنظر خود را ميتواند در منطقه درو کند و آيا ميتواند در صورت آغاز جنگي سريع عليه ايران، از ابعاد منطقهاي آن جلوگيري کند؟
بدون شک، پاسخ به اين پرسش منفي خواهد بود.
بشار اسد، رئيس جمهور سوريه در چهارچوب يک انعطاف بسيار بزرگ فرانسوي و در راستاي جداسازي سوريه از ايران، به جشن روز ملي فرانسوي دعوت ميشود تا همزمان با مذاکرات غير مستقيم بين اين کشور با اسرائيل، پاريس فضايي دوستانهتر در مذاکرات بين دو طرف را رهبري کند، اما رئيسجمهور سوريه سه پيام کاملا شفاف و معنادار براي ميزبان خود به همراه داشت:
1ـ هيچ کس حق ندارد درخواست قطع روابط دمشق با تهران را بنمايد و روابط دو کشور، هرگز دستخوش تغييرات نميشود.
2ـ صلح احتمالي با اسرائيل با يک خوشبيني غيرمتعارف، هرگز زودتر از فاصله زماني بين شش ماه تا دو سال تحقق نخواهد يافت و به بياني ديگر، اين صلح هرگز در زمان رياستجمهوري جورج بوش محقق نميشود.
3ـ هر جنگي عليه ايران به صورت مستقيم با اسرائيل ارتباط پيدا خواهد كرد.
هنگامي که «حافظ الاسد»، رئيسجمهور فقيد سوريه، پا در مذاکرات صلح مادريد در سال 1991 گذارد، همين نوع مواضع نيز از وي شنيده شد و نتيجه اين شد که در زمان حياتش، هيچ گونه پيمان صلحي با اسرائيل به امضا نرسيد. همه اين مواضع آنگاه قوت بيشتري ميگيرد که رهبري سوريه به خوبي بر اين امر آگاه است که اگر جنگي عليه ايران آغاز شود، بيهيچ گونه ترديد، هدف دوم و سوم اين جنگ سوريه و مقاومت اسلامي لبنان خواهد بود و ائتلاف آمريکا و اسرائيل، بيتوجه به مواضع اروپاييها و به منظور هدف ثابت و تاريخي «تغيير موازنه قطعي نظامي به نفع اسرائيل»، جنگي ويرانگر را آنگاه عليه سوريه آغاز خواهند کرد و اين فرضيهاي است که نياز به هيچ توضيح يا تفسيري ندارد.
اما از سوي ديگر، اين نگاه مقاومت اسلامي لبنان است. آمريکا که در آخرين اقدام امنيتياش با همکاري اسرائيل و در آخرين گام، پيش از آغاز مذاکرات دوحه از محاصره و سرکوب رهبري مقاومت اسلامي لبنان در ضاحيه جنوبي بيروت ناکام ماند، حتما به خوبي ميداند که اين جنبش ملي و اسلامي خود را جزيي لاينفک از مقاومت اسلامي در منطقه و در چهارچوب همپيماني روشن و آشکار با انقلاب اسلامي در ايران ميداند و اين جنبش اسلامي فراتر از همه استراتژيهاي همپيماني و نظامي، بر پايه نگاه فقهي خويش، خود را داير مدار رهبري و مرجعيت شيعي در جهان اسلام ميداند. از همين روي، افق نگاه آمريکا در صورت بروز يک جنگ واقعي عليه ايران، بي هيچ شک و شبههاي در لبنان عقيم باقي خواهد ماند و همين نگاه فقهي، دامنه و گستره خويش را در عراق و بسياري از مناطق ديگر نيز پهن كرده است؛ پس آيا گمانههاي آمريکا براي جلوگيري از يک جنگ منطقهاي در سايه ايجاد آرامش سياسي در خاورميانه «به استثناي ايران» به کرسي خواهد نشست؟
اين همه در حالي است که مقاومت اسلامي لبنان در دو سال اخير، به يک نماد بارز رهبري مقاومت نظامي و سياسي در کل جهان عرب تبديل شده است؛ نمادي که با تکيه بر تدبير و هوشمندي در جريان «عمليات رضوان»، بار ديگر، برتري خويش را به طرف مقابل ديکته كرد.
از همين رو، تدبيرهاي آمريکايي براي جلوگيري از يک جنگ منطقهاي در صورت آغاز جنگ با ايران، تدبيرهاي آزموده و شکست خوردهاي خواهد بود و براي همين، هيچ شکي وجود ندارد که هر گونه آغاز جنگي، ولو مرحلهاي کوتاه مدت، به کل خاورميانه سرايت خواهد نمود و آمريکا، ناخواسته نيروهايش را به محاصره ديگران درخواهد آورد؛ بنابراين، بهتر آن خواهد بود تا از فرصت پيش آمده در مذاکرات «5+1» با ايران استفاده کند و با تکيه بر گفتوگو و احترام به مواضع ديگر همپيمانانش، به جاي ايجاد آتش در خاورميانه، روند آرامش در منطقه را در سکان سياست خارجي خويش قرار دهد.