بازدید 5708
۲

گفتگو با راه آهن خانم در آسانسور/ریل نوشت

کد خبر: ۱۳۶۳۳۹
تاریخ انتشار: ۲۵ آذر ۱۳۸۹ - ۱۲:۰۴ 16 December 2010
نویسنده ریل نوشت در وبلاگش نوشت:

راه آهن خانم در آسانسور
"طبقه همکف"
در باز شد و یک خانم قد بلند و افسرده حالی وارد آسانسور شد.
 گفت من راه آهنم...
 گفتم : خیلی از ملاقاتتون خوشوقتم، ماشالا ماشالا چه قد و بالایی دارید. ولی چرا اینهمه افسرده حال و دل مرده اید؟؟
آهی کشید و گفت: ای بابا دست رو دلم نزار که خیلی غصه دارم!!!!
گفتم: چرا؟؟؟
گفت: آخه دارم صاحبم رو از دست می دم.
 پرسیدم: کی گفته ؟ این یه شایعه است که دشمنان ساختن!!!
گفت: شایعه چیه؟؟؟ همه جا دارن می گن.. می دونید که هر ماجرایی با شایعه شروع می شه تازه شما باشید ناراحت نمی شید؟ هر روز یک نفر تن تون رو بلرزونه و از زبونش بشنوید که به زودی صاحبتون شما رو ترک می کنه؟! یا چه می دونم... سایه اش از بالا سرتون کم می شه!!!
گفتم: حق دارید ...
گفت: ممنونم که منو درک می کنید!
"طبقه پنجم"
گفتم: خب اگه صاحب بره، بالاخره یکی جاش میاد.
گفت: درسته ولی تجربه نشون داده هرکی رفته فرد بهتری جاش نیومده.
گفتم: نظرت راجع به صاحب الانت چیه؟؟
با تعجب نگام کرد و گفت: وا..... بالاخره بهش عادت کردم! از بی سرپرستی که بهتره.
پرسیدم: حالا قراره کجا بره؟؟
گفت: چه فرقی می کنه؟؟ مهم اینه که دوباره یه صاحب جدید میاد، با آدمای جدید ، روش های جدید و .....مگه من موش آزمایشگاهی ام؟؟؟ اگه اینجوری پیش بره دیگه از من چیزی نمی مونه.
گفتم: ولی ممکنه نفر بعدی بهتر باشه.
گفت: ای آقا این یکی که با شعار دوران طلایی راه آهن اومد این بود .
گفتم: چش بود مگه؟؟؟
گفت: ای آقا... خرجی نمی داد. خرج منو در نمی آورد. اکثر اوقات بی پول بودیم و مشکل داشتیم.
گفتم: امیدوار باش خدا بزرگه...
"طبقه دهم"
حرفهامون با راه اهن خانوم تازه گل انداخته بود که پرسیدم راستی این قضیه سفیر شدن صاحب فعلی تا چه حد درسته؟
گفت: والا چه عرض کنم؟؟؟ منم از این و اون شنیدم.
گفتم: خب اگه بشه که یه ارتقا محسوب می شه دیگه!!! واسه تو هم مایه ی سربلندیه!
گفت: ای آقا هر کسی رو بهر کاری ساختن، مگه میشه کسی بدون اطلاعات مسئولیت یه کاری رو قبول کنه؟
گفتم: چرا نمیشه؟ مگه همین جا نشد؟؟؟
لبخند تلخی زد  وگفت: اینجا که ایران بود و صاحب هم زبون خودمون بود، وضعمون اینجوری بود.وای به حال اونجایی که باید با ایما و اشاره با دیگران صحبت کنه. تازه رشته صاحب من به این کارا نمی خوره.
گفتم: منظورت چیه؟ منظورت اینه که اگه کسی قراره سفیر بشه، باید تحصیل کرده همون رشته باشه؟؟
گفت: بله... بالاخره  مدرک دیپلماتیک وعلم دیپلماسی و همینجور چیزا!
گفتم: خب آدم یاد می گیره.
گفت: امیدوارم، من به این چیزا کار ندارم دلم بیشتر برای بچه هام (کارمندان) می سوزه که چیزی تو این دو ساله گیرشون نیومد. خدا کنه نفر بعدی به فکر منو و بچه هام باشه. ضمنا یه کمی هم خوش اخلاق تر رفتار کنه واینقدر خشن واخمو نباشه !
گفتم: دیگه داری خارج از محدوده صحبت می کنی ..ها!
خلاصه  رسیدیم طبقه شانزدهم و راه آهن خانو م این  طبقه  پیاده شد و رفت! من موندم تنهای تنها دکمه ی همکف رو زدم  وآمدم پایین ..
بعد  در حال پایین اومدن شروع کردم به زمزمه کردن این شعر البته بصورت آواز:
 های........ای ی ی افسوس که نان پخته خامان دارند....امان امان
اسباب تمام ناتمامان دارند..ها ها های
آنان که به ....
 
مطالب خواندنی و جذاب وبلاگ ها را در ستون وبلاگ «تابناک اجتماعی» مطالعه بفرمایید.
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
با تشکر از ستون آسانسور مرحوم چلچراغ
باسلام و احترام‏↳‏
کارشناس اقتصاد حمل و نقل و ارزیابی ‏راه آهن هستم و بنظر این حقیر صاحب ریل نوشت که ارادت کامل بهش دارم همیشه با چاقوی طنزش پوستی از مدیران راه آهن می کنه که نگو؛
برچسب منتخب
# اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل # حماس # توماج صالحی # خیزش دانشجویان ضد صهیونیست
آخرین اخبار