
به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، سیدجعفر حسینی ودیق یکی از رزمندگان آذریزبان سالهای دفاع مقدس است که بهعنوان غواص لشکر ۳۱ عاشورا در دو عملیات بزرگ کربلای ۴ و ۵ شرکت کرده و در کربلای ۵ در درگیری با یکسنگر کمین دشمن مجروح شد.
حسینی ودیق خاطرات مختلفی از غواصان لشکر عاشورا دارد که تعداد زیادی از آنها شهید شدهاند. یکی از اینشهدا حسین زکی است که حسینی بر معرفیاش تاکید دارد و یکی از خاطراتش از اینغواص دفاع مقدس، رشوهدادنش برای شهادت است.
مشروح اینخاطره را که برای انتشار در اختیار تابناک قرار گرفته، بهروایت غواص جانباز سیدجعفر حسینی ودیق میخوانیم:
اسماعیل وکیل زاده از غواصان گردان حبیب بن مظاهر لشکر عاشورا میگفت: «آبان ماه 1365 بود. قرار بود نیروهای گردان ما ، برای طی آموزش های غواصی به اردوگاه قجریه اعزام شوند. نیروهای این این گردان، غالباً از افراد ورزیده و اعزام مجدد انتخاب شده بودند. صبح یکی از روزها با برادرزاده ام حسن وکیل زاده در چادر نشسته بودیم که دیدیم حسین زکی، جلوی چادر ما ظاهر شد. حسین پسر خالۀ حسن بود. از دیدنش خوشحال شدیم. به داخل چادر دعوت و به یک لیوان چایی میهمانش کردیم.
حسین می گفت تازه به جبهه آمده و در واحد بهداری لشکر سازماندهی شده است. او دلش می خواست برای جنگ با دشمن، به گردان خط شکن حبیب بن مظاهر بیاید. حسین از من و پسر خالهاش حسن که معاون گروهان بود؛ میخواست پارتی انتقال او باشیم. اما ما قبول نمی کردیم و میگفتیم در این شرایط انتقال به گردان حبیب ممکن نیست. برای اینکه اولاً این نیروها از مدتها قبل در سد دز آموزش های آبی – خاکی را گذرانده اند؛ ثانیاً خیلی از نیروهای این گردان، غیر ممکن است از عملیات آتی، سالم برگردند! ولی حسین پافشاری می کرد؛ از او اصرار و از ما انکار! بالاخره حسین با ناراحتی و گفتن اینکه فکر کردم فامیلهایم به دردم می خورند! با حالت قهر بلند شد و رفت.
عصر همان روز حسین را دیدم که ساک به دست و خوشحال برگشت چادر ما! گفتم «چه عجب؟!» با خوشحالی وصف ناپذیری گفت: «کار انتقالم به گردان شما حل شد!» با تعجب گفتم: «چهجوری؟!» گفت: «وقتی دیدم آبی از شما برام گرم نمیشه، خودم حلش کردم! رفتم پیش مسئولم در واحد بهداری و درخواست انتقالم را مطرح کردم. اول قبول نمیکرد و میگفت «خودمان به نیرو نیاز داریم.» اما من به خاطر علاقه به حضور در گردان رزمی، نمی خواستم این فرصت را از دست بدم. فکری به نظرم رسید. موقع اعزام به جبهه، مادرم یک کیلو گردو از محصولاتمان داخل ساکم گذاشته بود. آن را بردم دادم به مسئولم و در نهایت راضی شد برگ انتقالم را امضاء کند!»
به روح بلند او غبطه میخوردم.

از راست؛ اسماعیل وکیل زاده؛ شهید حسن وکیلزاده و شهید حسین زکی
حسین زکی دیزجی متولد ۱۳۴۶ در روستای دیزج امیرمدار شهرستان اسکو، پس از عضویت در گردان حبیب بن مظاهر، دوره سخت و طاقت فرسای آموزش شبانه روزی غواصی در آب مثل یخ کارون را با موفقیت به پایان رساند و در شب اول عملیات کربلای پنج به همراه پسر خاله اش حسن وکیل زاده، پس از خط شکنی و نبردی قهرمانانه، مزد زحمات خالصانه خود را گرفت و به برادر شهیدش پیوست.
بخشی از وصیت نامه شهید زکی به اینترتیب است:
آری، برادران! بياييد دين خودمان را به اسلام و قرآن ادا كنيم. اگر مسلمان هستيم، بايد از دين و كتاب خود (قرآن) دفاع كنيم كه خون شهدای بسياری در اين راه ريخته شده است؛ به خدا قسم ما مديون خون اين عزيزان هستيم. امروز اگر ما احساس مسئوليت در قبال انقلاب اسلامی و جنگ تحميلی نكنيم، در روز قيامت ائمه معصومين و شهدا از ما بازخواست خواهند كرد كه آن روز، روز سختی خواهد بود.
پدر و مادرم! نگران نباشيد، به ميهمانی امام حسين (ع) و علیاكبر (ع) میروم و خداوند مهربان ميزبان تمامی شهدا میباشد.
خواهرانم! شما هم چون زينب كبری(س) صبور و مبارز و مانند ايشان پيامرسان خون شهيدان باشيد.
پدر و مادر عزيزم! ببخشيد كه نتوانستم نسبت به شما حق فرزندی را ادا كنم، ولی در اين زمان درخت اسلام نياز شديد به خون شهدا دارد تا بارور شود. بعد از شهادت من، همچون امام حسين (ع) و زينب كبری (س) صبور و شكرگزار خداوند باشيد.