
وضعیت کنونی امنیت منطقه به نظر میرسد تحت سلطه اسرائیل، متحد نزدیک آمریکا، و در چارچوب جنگهای نیابتی فزایندهای باشد که در سرزمینهای متحدان عرب واشنگتن جریان دارد.
به گزارش سرویس بین الملل تابناک، سایت اوراسیا ریویو در مقالهای به بررسی نظم امنیتی منطقه خلیج فارس در سپهر تحولات اخیر منطقه پرداخته که در ادامه آمده است.
در ۹ سپتامبر ۲۰۲۵، موشکهای اسرائیلی رهبری حماس را در دوحه، قطر هدف قرار دادند. این حمله پس از ضربهای از سوی ایران به نیروهای آمریکایی مستقر در پایگاه هوایی العُدید در دوحه در ژوئن ۲۰۲۵ صورت گرفت (پس از هماهنگی با قطر و صدور هشدار)، که در پاسخ به حملات اسرائیل و ایالات متحده به تأسیسات هستهای ایران انجام شد.
وضعیت کنونی امنیت منطقه به نظر میرسد تحت سلطه اسرائیل، متحد نزدیک آمریکا، و در چارچوب جنگهای نیابتی فزایندهای باشد که در سرزمینهای متحدان عرب واشنگتن جریان دارد.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، اظهار داشت که از حملات در دوحه «هیچگونه رضایتی» ندارد. برای کشورهای منطقه، این رویداد نقطه عطفی در روابط میان ایالات متحده و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس (GCC) محسوب میشود، زیرا اکنون آشکار شده که امنیت ملی آنها دیگر تضمینشده توسط ایالات متحده نیست.
این امر شگفتآور است، زیرا هرچند ترامپ در سال ۲۰۱۹ نیز در واکنش به حملات مورد حمایت ایران! علیه تأسیسات نفتی عبقیق و خریص در عربستان سعودی کند عمل کرد ــ که همین امر موجب شد امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، پشتیبانی نظامی فوریتری ارائه دهد ــ، اما سفر اخیر او به خلیج فارس میلیاردها دلار سرمایهگذاری برای اقتصاد آمریکا به همراه داشت.
همکاری دفاعی و امنیتی آمریکا در خاورمیانه از زمان استقرار نیروهای آمریکایی در عربستان سعودی طی جنگ خلیج فارس برای هدایت عملیات «نظارتی جنوبی» (Operation Southern Watch) و در دهه ۲۰۰۰، زمانی که القاعده در شبهجزیره عربی (AQAP) شورشی را در پادشاهی به راه انداخت و همچنان به انجام حملات مرگبار در داخل و از یمن ادامه میدهد، دگرگون شده است.
در سالهای اخیر، مداخله مستقیم آمریکا جای خود را به رهبری ائتلافهای «داوطلبان مایل» داده است، مانند ائتلاف راهبردی خاورمیانه (MESA) که ضدایرانی تلقی میشد و ابزاری برای جلوگیری از پر شدن خلأ امنیتی توسط روسیه یا چین به شمار میرفت.
در نشست اضطراری سازمان کنفرانس اسلامی (OIC) در دوحه در ۱۵ سپتامبر، این حمله محکوم و درباره جنگ اسرائیل در غزه هشدار داده شد. در همان اجلاس، ایران و مصر پیشگام تلاشها برای ایجاد «ناتوی اسلامی» بودند، در حالی که پاکستان از اتخاذ تدابیر بازدارنده و تهاجمی هماهنگ حمایت کرد.
با آنکه در کوتاهمدت احتمال شکلگیری یک سازمان امنیتی چندجانبه مؤثر اندک است ــ به دلیل تفاوت در برداشت تهدید، منابع و مشکلات عملیاتی در سراسر منطقه (برای نمونه، ایران و مصر در حال حاضر روابط دیپلماتیک ندارند) ــ، اما حملات اسرائیل به دوحه بیتردید آغازگر عصری تازه در همکاریهای امنیتی در جهان اسلام است.
این تحول ناشی از تغییر در الگوهای سنتی درک تهدید است؛ جایی که در دو دهه گذشته ایران و محور موسوم به «مقاومت» به عنوان عامل اصلی بیثباتی تلقی میشدند. با سقوط رژیم اسد در دسامبر ۲۰۲۴، همراه با تضعیف حزبالله لبنان و جنگ دوازدهروزه ایران و اسرائیل در ژوئن ۲۰۲۵، این محور بهطور قابلتوجهی تضعیف شده است.
این تحولات دارای جنبههای مثبت و منفی هستند. همانند جنگ روسیه در اوکراین، خاورمیانه در پرتو جدیدترین حملات اسرائیل، از هر زمان دیگری در تاریخ معاصر یکپارچهتر به نظر میرسد.
تمایل قدرتمندی به همکاری وجود دارد که میتواند بر پایه روند کاهش تنش در خلیج فارس بنا شود؛ روندی که از زمان حل بحران شورای همکاری خلیج فارس (GCC) در نشست العُلا در سال ۲۰۲۱ آشکار شد.
توافق عادیسازی روابط میان عربستان سعودی و ایران که در سال ۲۰۲۳ در پکن و با میانجیگری عراق و عمان امضا شد، باعث کاهش تنشهای دوجانبه و نیز تقویت تدریجی امنیت خلیج فارس گردید، از جمله با احیای توافق همکاری امنیتی دوجانبه سال ۲۰۰۱.
از آن زمان، تلاشهای متعددی برای تثبیت این روند کاهش تنش صورت گرفته است؛ از جمله سفر رئیسجمهور ترکیه، رجب طیب اردوغان، به مصر در فوریه ۲۰۲۴ و سفر رسمی شیخ محمد بن زاید آل نهیان به ترکیه در ژوئیه ۲۰۲۵.
در سالهای اخیر، ساختارهای امنیتی و دفاعی در خلیج فارس به روندی از تجزیه و چندپارگی ادامه دادهاند، که بازتابدهنده تنوع تهدیدها و ذینفعان متعدد با منافع گوناگون در منطقه است.
ایالات متحده و بحرین در سال ۲۰۲۳ «توافقنامه جامع یکپارچگی اقتصادی و امنیتی» را امضا کردند که طرفین را متعهد به گسترش همکاریهای دفاعی و امنیتی، قابلیت همکاری متقابل و توسعه ظرفیتهای اطلاعاتی مشترک میسازد.
این توافق در سال ۲۰۲۵ با پیوستن بریتانیا بهروزرسانی شد. بحرین همچنین بهعنوان یکی از نخستین امضاکنندگان «توافقنامههای ابراهیم» در سال ۲۰۲۰، همراه با امارات متحده عربی و در قالب گروهی شامل اسرائیل شناخته میشود؛ توافقی که آمریکا بعدها با افزودن سودان و مراکش گسترش داد.
بحرین برای منافع دریایی آمریکا و بریتانیا حیاتی است. ناوگان پنجم ایالات متحده و پایگاه HMS Juffair در بحرین قرار دارند و آمریکا همچنین در پایگاه هوایی الظفره در امارات حضور دارد. این کشورها برای امنیت بحرین در برابر تهدیدهای ایران نقشی اساسی ایفا میکنند.
حضور امنیتی گسترده آمریکا در قطر، در قالب پایگاه العُدید ــ که میزبان ستاد فرماندهی مرکزی نیروهای آمریکایی در منطقه و مرکز مشترک عملیات هوایی (CAOC) است ــ این کشور را به یکی از شرکای کلیدی امنیتی واشنگتن در خلیج فارس تبدیل کرده است.
روابط قطر و دولت ترامپ اخیراً نهتنها از طریق توافقهای اقتصادی بزرگ، بلکه با اهدای یک هواپیمای لوکس که انتظار میرفت بهطور موقت جایگزین «ایرفورس وان» شود، تقویت شد.
دوحه همچنین یک شراکت امنیتی موازی با ترکیه ایجاد کرده است که بهویژه در جریان بحران شورای همکاری خلیج فارس در سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱ اهمیت زیادی داشت. این همسویی دفاعی شامل استقرار نیروهای ترکیه در خاک قطر بود.
در سال ۲۰۱۹، یک ستاد فرماندهی مشترک قطری-ترکی در اردوگاه نظامی خالد بن ولید تأسیس شد. در چارچوب این ساختار، یک اسکادران مشترک نیروی هوایی نیز توسط دو طرف تصویب شد تا آموزشهای نظامی و قابلیت همکاری متقابل را تقویت کند.
توافق عربستان سعودی – پاکستان: پیشنهادی پرریسکتر؟
در حالی که امنیت خلیج فارس همواره شامل بازیگران فرامنطقهای متعددی بوده است ــ بهدلیل منافع ملی مرتبط با انرژی، مبارزه با تروریسم و دزدی دریایی ــ چشمانداز امنیتی منطقه پس از آن پیچیدهتر شد که تنها دو روز پس از نشست اضطراری سازمان همکاری اسلامی (OIC)، عربستان سعودی و پاکستان در ۱۷ سپتامبر اعلام کردند که توافقنامه دفاعی راهبردی مشترک خود را رسماً نهایی کردهاند.
در این توافق آمده است که «هرگونه تجاوز علیه یکی از دو کشور، تجاوز علیه هر دو تلقی خواهد شد.»
این توافق بسیار فراتر از توافق امنیتی جامع آمریکا و بحرین (C-SIPA) و حتی هرگونه تعهد نظامی فعلی ایالات متحده در منطقه است؛ از جمله میلیاردها دلار فروش تسلیحات آمریکایی، آموزشها و رزمایشهای مشترک نظامی میان آمریکا و عربستان، و مرکز آزمایشهای یکپارچه «شنهای سرخ» که با هدف مقابله با موشکها و پهپادهای ایرانی ایجاد شده است.
این توافق که در سبک «ماده ۵ ناتو» طراحی شده و هدف آن دفاع متقابل رسمی است، دقیقاً همان نوع توافقی است که عربستان سعودی مدتی است در تلاش برای دستیابی به آن با واشنگتن بوده است.
انتظار میرفت این توافق بخشی از معاملهای گستردهتر باشد که شامل عادیسازی روابط عربستان با اسرائیل در چارچوب «توافقنامههای ابراهیم» میشود؛ اما این روند با آغاز جنگ غزه و احتیاط ایالات متحده نسبت به سازوکارهای دفاعی رسمی، تضعیف شده است.
همکاری نظامی عربستان سعودی و پاکستان موضوع جدیدی نیست و این دو کشور طی شش دهه گذشته شریکان نزدیک امنیتی بودهاند.
نیروهای پاکستانی در داخل عربستان مستقر شده و در آموزش نیروهای مسلح سعودی مشارکت داشتهاند، همچنین رزمایشهای منظم مشترکی با شاخههای مختلف ارتش عربستان برگزار کردهاند.
پادشاهی عربستان در قالب پروژه «شاهین» (Falcon) یک مجموعه کامل آزمایش موشکی از پاکستان خریداری کرد. در سال ۱۹۹۹، زمانی که شاهزاده سلطان، وزیر دفاع وقت عربستان، از یک تأسیسات غنیسازی اورانیوم در پاکستان بازدید کرد، شایعاتی درباره همکاری و بازدارندگی هستهای پنهان میان دو کشور مطرح شد.
با این حال، با توجه به تضمینهای رسمی موجود در توافقنامه جدید، نباید آن را صرفاً به عنوان رسمیت یافتن همکاریهای دفاعی پیشین تلقی کرد.
در عوض، این توافق بیانگر نوعی بازدارندگی هستهای ــ یا به تعبیر دقیقتر، «تقویت بازدارندگی مشترک» ــ است که به عنوان بخشی ذاتی از یک مشارکت دفاعی دوجانبه نوین میان دو کشور تعریف میشود.
توافق دفاعی میان عربستان سعودی و پاکستان در پی تغییرات سیاسی داخلی در پاکستان ممکن شده است؛ جایی که یک رژیم نظامیِ بالفعل توانسته نظارت پارلمان را دور بزند. در واقع، در سال ۲۰۱۵، زمانی که عربستان از پاکستان دعوت کرد تا به مداخله نظامی در یمن بپیوندد، پارلمان پاکستان با این درخواست مخالفت کرد و با تأکید بر بیطرفی، نقش دیپلماتیک را ترجیح داد.
رأی موافق در آن زمان میتوانست موجب تشدید بیثباتی فرقهای و پیامدهای منفی در کشوری شود که پیشاپیش با چالشهای گسترده حکمرانی و اجتماعیـاقتصادی، از جمله میزبانی پناهجویان افغان، روبهرو بود.
اکنون که ذینفعان غیرنظامی در پاکستان از نظر وزن سیاسی و مشروعیت تضعیف شدهاند، تصمیمگیریها، بهویژه در حوزه امنیت ملی، بهطور کامل در اختیار رهبری نظامی قرار گرفته است. به نظر میرسد ارتش از تجربه رأی پارلمان در سال ۲۰۱۵ درس گرفته و با استفاده از استقلال تازهیافته خود، این توافق را به سرانجام رسانده است.
گرچه بعید است این توافق در داخل هر دو کشور با انتقادات قابل توجهی مواجه شود، اما پیامدهای مهمی برای روابط دوجانبه و امنیت منطقهای در خلیج فارس و آسیای جنوبی به همراه دارد.
به نظر میرسد ریاض بر این باور است که هند نگرانیهای امنیتی عربستان را درک خواهد کرد و این توافق بیطرفی عربستان میان هند و پاکستان را تغییر نخواهد داد. با این حال، این توافق میتواند عربستان را در مرکز هرگونه تقابل یا میانجیگری آینده میان هند و پاکستان قرار دهد و در عمل، عربستان را در اردوگاه پاکستان قرار داده و بیطرفی آن را از نگاه هند زیر سؤال ببرد.
این توافق در اصل با سیاست تهاجمی فعلی هند علیه پاکستان ــ که هدفش منزوی کردن دیپلماتیک اسلامآباد است ــ در تضاد قرار دارد. افزون بر این، گفتمان سیاسی در هند تاکنون عمدتاً بر انتقاد از فرمانده ارتش پاکستان متمرکز بوده است.
بنابراین، توافق عربستان و پاکستان ممکن است باعث شود هند در همکاریهای امنیتی خود با عربستان محتاطتر شود و تمرکز خود را بر تقویت روابط امنیتی با سایر کشورهای عرب خلیج فارس بگذارد.
همکاری نظامی با ایالات متحده همچنان برای امنیت عربستان حیاتی است و این توافق با پاکستان میتواند اهرمی برای تقویت موضع ریاض در مذاکرات آینده با دولت ترامپ درباره دریافت تضمین امنیتی قویتر فراهم کند.
عربستان سعودی بارها نارضایتی خود از سیاستهای منطقهای واشنگتن را نشان داده و ارزش ایجاد توازن در روابط خود با مجموعهای از تأمینکنندگان بینالمللی را درک کرده است تا استقلال بیشتری برای خود به دست آورد؛ از جمله از طریق تقویت شراکت نظامی با روسیه.
چین نیز سالهاست که در حوزه مسائل دفاعی با عربستان سعودی همکاری دارد. این همکاری از سال ۱۹۸۸ و در جریان جنگ ایران و عراق آغاز شد، زمانی که پکن موشکهای دوربرد ۲ CSS- را به پادشاهی عربستان فروخت.
نیروی موشکی راهبردی سلطنتی عربستان در آوریل ۲۰۱۴ موشکهای میانبرد «دانگفِنگ» چین را به نمایش گذاشت، و در سالهای اخیر این همکاری نظامی شدت بیشتری یافته است.
چشمانداز ژئوپلیتیکی اخیر منطقه احتمالاً موجب تعمیق روابط راهبردی عربستان و چین خواهد شد، هرچند در مقیاسی کمتر از روابط عربستان با پاکستان، بهدلیل حساسیتهای ایالات متحده نسبت به نفوذ فزاینده چین در خاورمیانه در چارچوب رقابت قدرتهای بزرگ. در نتیجه، این احتمال وجود دارد که پاکستان بهعنوان یک کانال دفاعی میان ریاض و پکن ایفای نقش کند.
مسائل دیگری نیز در این توافق نهفته است، از جمله ارتباط آن با توسعههای نظامی ـ صنعتی در عربستان که میتواند در آینده منجر به تکیه بیشتر بر واکنشهای نظامی مشترک به جای میانجیگری در شرایط بحرانی شود.
افزون بر این، اکنون احتمال بیشتری وجود دارد که تنشهای منطقهای به درگیریها و تقابلهای میانمنطقهای سرایت کند. با توجه به نابرابری در روابط اقتصادی دو کشور، اجرای این توافق ممکن است بهطور نامتناسبی به سود پادشاهی عربستان تمام شود، مگر آنکه در قالب یک ساختار امنیتی منطقهای گستردهتر ادغام گردد.