باید توجه داشت که دستور اجرایی ترامپ درباره قظر میتواند در هر لحظه لغو شود و در واقع، با پایان دوره ریاستجمهوری ترامپ، خودبهخود اعتبارش را از دست خواهد داد.
به گزارش سرویس بین الملل تابناک، امواج میدیا در مقالهای به بررسی رویکرد قطر در خصوص ترکیه متعاقب حمله اسرائیل به دوحه پرداخته که در ادامه آمده است.
محاصره قطر در سال۱۳۹۶ /۲۰۱۷ از سوی چهار کشور عربی (بحرین، مصر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی) شوکی عمیق به همراه داشت. دوحه با وجود میزبانی از بزرگترین پایگاه نظامی ایالات متحده در منطقه، خود را در انزوا یافت؛ دولت آن با تهدید روبهرو شد و بخشهایی از دولت آمریکا — از جمله دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت — از این اقدام حمایت کردند.
در آن بحران، ترکیه به شریان حیاتی قطر بدل شد. پیمان دفاعی پیشین بین دو کشور فعال شد و تصمیم آنکارا برای ایجاد پایگاه نظامی دائمی و اعزام نیرو، نقشی تعیینکننده در جلوگیری از تشدید تنش ایفا کرد. این تجربه، نقش ترکیه را بهعنوان شریک امنیتی قابل اعتماد برای قطر تثبیت کرد.
این پیشینه باعث شد رویدادهای ۱۸ شهریور /۹ سپتامبر سال جاری شگفتانگیزتر جلوه کنند. دود برخاسته از آسمان دوحه بر اثر حملات هوایی اسرائیل، سابقهای بیسابقه رقم زد: متحدی از ایالات متحده مستقیماً به متحدی دیگر حمله کرد.
هدف اسرائیل، تیم مذاکرهکننده جنبش فلسطینی حماس بود که برای گفتوگوهای آتشبس با پشتیبانی آمریکا در قطر حضور داشت. بار دیگر، حضور گسترده نظامی آمریکا و نقش رسمی قطر بهعنوان میانجی، نتوانست مانع حملهای به خاک این کشور شود.
این حمله ضربهای سنگین به دیپلماسی وارد کرد و ایالات متحده را در موقعیتی بسیار دشوار قرار داد؛ بهگونهای که تضمینهای امنیتی آن بار دیگر ناکارآمد تلقی شد.
این رویداد همچنین پرسشهای فوریای را درباره سیاست دفاعی و ائتلافهای بینالمللی قطر برانگیخت.
در حالی که واکنش سیاسی و دیپلماتیک دوحه قاطع بود — با محکوم کردن این تجاوز و پیگیری مسئولیت حقوقی آن —، اما در نهایت از بازنگری اساسی در روابط خود با واشنگتن خودداری کرد.
در عوض، قطر راهبردی سهجانبه را در پیش گرفت: نخست، رویکردی حقوقی برای واداشتن اسرائیل به پاسخگویی، همراه با درخواست عذرخواهی و جبران خسارت؛ دوم، بهرهگیری از موضعی واحد در میان کشورهای منطقه و جهان اسلام برای جلب حمایت بینالمللی؛ و سوم، تأکید عامدانه بر تداوم اتحاد با ایالات متحده برای جلوگیری از ایجاد شکاف بین دو طرف بهدست اسرائیل.
با این حال، این اقدام اخیر از سوی بسیاری از ناظران داخلی ناکارآمد ارزیابی شد. آنان استدلال کردند که دوحه باید نشان میداد ناکامی در تحقق تضمینهای امنیتی میتواند آن را به بررسی گزینههای جایگزین، از جمله دریافت تضمینهای امنیتی تقویتشده از متحد آزمودهاش، ترکیه، وادار کند. با این حال، دوحه هیچیک از این مسیرها را در پیش نگرفت.
موضع سریع و قاطع ترکیه
ترکیه که مدتهاست خود را بهعنوان رهبر همبستگی جهان اسلام معرفی میکند، به حمله اسرائیل به قطر بهسرعت واکنش نشان داد. رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، این حمله را "تروریسم دولتی" توصیف کرد و حمایت قاطع و بیقیدوشرط خود از دوحه را اعلام نمود.
گزارشهایی حتی حاکی از آن بود که دستگاه اطلاعاتی ترکیه پیشاپیش نسبت به حمله قریبالوقوع به حماس هشدار داده بود و همین امر به رهبران این جنبش امکان داد از حمله جان سالم بهدر برند.
اردوغان در جریان سفر بعدی خود به قطر برای شرکت در نشست فوقالعاده کشورهای اسلامی — بههمراه وزیر خارجه و رئیس سازمان اطلاعات ترکیه —بر حمایت کشورش از دوحه، بهویژه در حوزههای دفاعی و امنیتی، بار دیگر تأکید کرد.
این موضع بازتابدهندهی محاسبات ژئوپلیتیکی گستردهتر ترکیه است. آنکارا که از منتقدان سرسخت عملیات اسرائیل در غزه است — عملیاتی که کمیسیون سازمان ملل آن را مصداق نسلکشی دانسته — حمله به دوحه را بخشی از الگوی تجاوزگری بیمرز اسرائیل تلقی میکند.
ترکیه با قطع روابط خود با اسرائیل و نمایش فناوریهای پیشرفته دفاعی، از جمله موشکهای هایپرسونیک، بر عزم راسخ خود تأکید کرده و رویکردی را به نمایش گذاشته است که بر پایهی این اصل استوار است: "اگر خواهان صلحی، آماده جنگ باش" — پاسخی مستقیم به آنچه آنکارا آن را سیاست توسعهطلبانه اسرائیل میداند.
اتحاد با ترکیه در منطق سیاسی قطر
با توجه به حمایت قاطع ترکیه و تجربه مثبت پیشین قطر از همکاری با آنکارا، واکنش محتاطانه دولت ثروتمند خلیج فارس پرسشی اساسی را برمیانگیزد: چرا دوحه، با وجود پیوندهای عمیق خود با ترکیه، به دنبال دریافت تضمینهای امنیتی تقویتشده یا نقش پررنگتر آنکارا در برابر چنین حملهای از سوی اسرائیل برنیامد؟ پاسخ را باید در شبکهی پیچیده و پرمخاطره ائتلافهای منطقهای جستوجو کرد.
نخست آنکه، ساختار دفاعی قطر اساساً بر محور خلیج فارس متمرکز است. ائتلافهای این کشور با ایالات متحده و ترکیه با هدف مقابله با تهدیدهای برخاسته از درون منطقه خلیج فارس — چه از سوی ایران و چه از سوی دیگر اعضای شورای همکاری خلیج فارس — شکل گرفتهاند، نه در برابر بازیگرانی از حوزه مدیترانه مانند اسرائیل.
دعوت از ترکیه برای افزایش حضور نظامیاش با هدف مقابله با اسرائیل میتواند همان تشدید تنشی را رقم بزند که دوحه در پی جلوگیری از آن است. مقامهای ارشد اسرائیلی، از جمله نخستوزیر بنیامین نتانیاهو، پیشتر سخنانِ تحریکآمیزی علیه قطر و ترکیه به کار بردهاند و برخی مقامهای اطلاعاتی اسرائیل، اتحاد دو کشور را "تهدیدی راهبردی" توصیف کردهاند.
با توجه به دیدگاهی که در میان برخی محافل اسرائیلی رواج یافته مبنی بر اینکه "ترکیه هدف بعدی است"، دوحه بهاحتمال زیاد بیم دارد که گسترش همکاریهای نظامی با آنکارا در شرایط بحران کنونی، قطر را از یک شریک تحت حمایت، به صحنهی اصلی رویارویی احتمالی ترکیه و اسرائیل بدل کند.
دوم آنکه، سیاست دلجویی قطر از ترامپ نشاندهندهی تلاش این کشور برای مهار رفتار غیرقابل پیشبینی اوست. تأکید مجدد بر شراکت امنیتی با واشنگتن پس از حملهی اسرائیل، در واقع تلاشی برای ایجاد نوعی سپر در برابر احتمال روی کار آمدن دوباره دولتی خصمانه در ایالات متحده است. در مقابل، فراخواندن حمایت نظامی ترکیه میتوانست این توازن ظریف را به خطر اندازد.
در واقع، اگر ترامپ چنین چرخشی را اقدامی نامطلوب تلقی میکرد، حضور گسترده نظامی ایالات متحده در قطر میتوانست از یک عامل بازدارنده نظری، به تهدیدی بالفعل — چه از طریق اقدامات مستقیم و چه غیرمستقیم — تبدیل شود.
واشنگتن پیشتر در دو مورد مستقیماً یا بهصورت ضمنی در اقدامات علیه دوحه دخیل بوده است؛ بهطور صریح در سال۱۳۹۶ /۲۰۱۷ و بهطور تلویحی در سال۱۴۰۴ /۲۰۲۵. برای جلوگیری از وقوع سومین و بهمراتب خطرناکترِ این سناریوها، دوحه در کوتاهمدت گزینه تداوم راهبردی را برگزیده است.
سوم آنکه، قطر و ترکیه در درک تهدید ناشی از اسرائیل دیدگاههای متفاوتی دارند. قطر به اسرائیل عمدتاً از منظر نقش میانجیگرانه خود مینگرد. دفتر سیاسی حماس در دوحه — که از سال۱۳۹۱ /۲۰۱۲ به درخواست واشنگتن در قطر مستقر شده — برای دوحه یک دارایی دیپلماتیک است، نه یک مرکز فرماندهی نظامی.
این واقعیت که حمله هوایی اسرائیل نتوانست رهبران ارشد تیم مذاکرهکننده فلسطینی را هدف قرار دهد، به دوحه امکان داده است تا آن را اقدامی نسنجیده از سوی نتانیاهوی درمانده تلقی کند، نه مقدمهای برای تهاجم نظامی.
همانگونه که شیخ محمد بن عبدالرحمن آلثانی، نخستوزیر و وزیر خارجه قطر، اظهار کرده است، نتانیاهو باید در برابر دیوان کیفری بینالمللی پاسخگو باشد، نه در برابر ناوهای جنگی.
در مقابل، ترکیه اقدامات اسرائیل را در چارچوب راهبرد منطقهای گستردهتری میبیند که شامل تلاش برای بازگرداندن سوریه به وضعیت بیثباتی و آشوب نیز میشود. بهعبارتی دیگر، آنکارا و تلآویو چشماندازهایی متضاد از نظم منطقهای دارند و مرزهای رویارویی آنها بهویژه در سوریه بهوضوح ترسیم شده است.
چه آیندهای در پیش است؟
اگرچه آرامش به دوحه بازگشته است، اما پیامدهای حمله ماه گذشته اسرائیل همچنان در منطقه در حال گسترش است. این رویداد موجب بازنگری آرام، اما معنادار در محاسبات راهبردی سراسر خاورمیانه شده است.
برای قطر، تأکید علنی بر تداوم شراکت با ایالات متحده در واقع پوششی است بر درکی درونی و تلخ از محدودیتهای تضمینهای امنیتی آمریکا.
این آگاهی بهاحتمال زیاد در بلندمدت موجب افزایش مطالبات داخلی برای چرخش بهسوی شرکای قابل اعتمادتر خواهد شد — مگر آنکه ایالات متحده گامهای مشخص و رسمی برای تثبیت تعهدات دفاعی خود به قطر بردارد، مشابه آنچه در ماده ۵ پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) پیشبینی شده است.
سندی که ترامپ در شهریور/سپتامبر امضا کرد و در آن تعهد داد "امنیت و تمامیت ارضی دولت قطر را در برابر هرگونه حمله خارجی تضمین کند" و تصریح کرد که "ایالات متحده هرگونه حمله مسلحانه به قلمرو، حاکمیت یا زیرساختهای حیاتی دولت قطر را تهدیدی علیه صلح و امنیت ایالات متحده تلقی خواهد کرد"، تحولی قابل توجه بهشمار میرود.
با این حال، این سند یک دستور اجرایی است، نه یک معاهده. افزون بر ابهامهای موجود دربارهی پیامدهای عملی مفاد آن، باید توجه داشت که دستور اجرایی میتواند در هر لحظه لغو شود و در واقع، با پایان دوره ریاستجمهوری ترامپ، خودبهخود اعتبارش را از دست خواهد داد.
ازاینرو، مسیر پیشِرو همچنان آکنده از ابهام و بیثباتی است. ماههای آینده نقشی تعیینکننده خواهند داشت در اینکه آیا حمله اسرائیل صرفاً حاشیهای در تاریخ پرآشوب منطقه خواهد بود یا سرآغازی برای فصلی تازه و بهمراتب خطرناکتر در ژئوپلیتیک خاورمیانه — فصلی که در آن اتحادهای قدیمی مورد آزمون قرار میگیرند و ائتلافهای جدید و غیرقابل پیشبینی شکل میگیرند.