این نامه را برسانید دست "مسعود"؛ قصه ما و شما این‌گونه بود برادر

این نامه احتمالاً به دست تو خواهد رسید و تو با همان لحنی که در حرف‌هایت جاری است آن را آرام و با طمأنینه خواهی خواند.
کد خبر: ۱۳۳۳۲۷۹
| |
2663 بازدید
|
۴

این نامه را برسانید دست

مهدی محمدی کلاسر _ آقای احمد مسعود، همسایه‌ی شرقی،  آنچه در مصاحبه اخیرتان از شما دیدم، فرهیختگی می‌شود نامیدش. زلال، آرام، اما با دلی مواج. همچون هیرمند، که این روزها در همسایگی از ما دریغش کرده‌اند. 

 تو که نامت با مقاومت گره خورده و کلامت رنگ فرهیختگی دارد! از دو کاج گفتی، از آن حکایت کهن که در دبستان‌های ما و دبیرستانهای شما، با صدای معلم و ضرب خط‌کش چوبی، در گوشمان زمزمه شد. کاجِ ایستاده، استوار و پرغرور، و کاج افتاده، که به در آستانه خاک دراز کشیده و التماس چند روز پناه کرد. ظاهرا کاج ایستاده تحملش نکرده بود. اما، این‌بار بیا از نگاه کاجِ ایستاده ببینیم، کاجی که در همان طوفان‌های و کولاک‌ها، همچنان ایستاده مانده بود و از خاکش دل نکنده بود. همان که گویی آینده را در رگ‌های خاکش خواند، اندیشه کرد و گفت: «نه، این مهمان، مهمان نمی‌ماند.»

تعداد بازدید : 143
کد ویدیو

کاج ایستاده، در آن شعر قدیم، گویی پیش‌بینی‌اش از بادهای تند برخاسته بود. می‌دانست که کاج افتاده، با ریشه‌های عریان شده‌اش، اگر چند روزی پناه گیرد، شاید ریشه‌های او را هم برکَند و شاخه هایش را به دستان تبر بدهد. گویی می‌دید که این «چند روز» به سال‌ها می‌پیوندد، به برفی و کولاکی که بر شانه‌هایش انباشته می‌شود، به شاخ و برگ‌هایی که از خاکش بیش از حد می‌نوشند و بر خاکدان می‌زنند. و بدتر، آب زلال خواهد نوشید و نمک روی زخم خواهد ریخت. یعنی گاه نمک می‌خورند و نمکدان می‌شکنند.

اتباع محترم شما دهها سال است میهمان خوانده و ناخوانده مایند و روی چششممان بودند. گویی بیش از آن که اتباع شما باشند در واقعیت جزئی از ما بودند. هنوز هم هستند. اما زخم‌ها و جرایم بخشی از همین اتباع را در این خاک، حتماً خودت بهتر می‌دانی، آقای مسعود، مگر نه؟ کاج ایستاده انگار این را از پیش در زمزمه‌ی خاک شنیده بود.

 

شعرهای دیگری هم داریم

با این حال، قصه‌ی ما در این بار فقط شعر دو کاج نیست. با شعرهای دیگری آمیخته ومعنایی جامع‌تر یافته است‌. در همان کلاس‌های پرغبار کودکی، شعرهای دیگری هم بود: «دست در دست هم دهیم به مهر، میهن خویش را کنیم آباد.» یا آن فریاد که «دریغ است ایران که ویران شود، کنام پلنگان و شیران شود.» این‌ها را هم زمزمه کن، که حکایتت ناتمام نماند. ضرب‌المثل‌ها هم داریم، مثل همان نمک و نمکدان، که کاج ایستاده، شاید، به خاطر داشت که در را به روی مهمان گشود، اما دلش قرص نبود.

 

ما کاجستان بودیم

راستی می‌دانی قصه‌ی دو کاج در کتاب‌های جدید ما دگرگون شده؟ آری، حالا تحمل را بر دوش کاج ایستاده انداخته‌اند، و قصه را با رنگی از امید آراسته‌اند، که انگار همه‌چیز به خیر و خوشی پایان می‌یابد. اما کاج ایستاده‌ی قصه‌ی قدیم، گویی حقیقت را بهتر می‌دید. پیش‌بینی‌اش، تلخ اما ریشه‌دار، می‌گفت که کاج افتاده، اگر پایش محکم شود، تبر به دست می‌گیرد و ریشه‌ی او را نشانه می‌رود.

این نامه را برسانید دست

 این چند بیت هم بداهه خود در حین نگارش این سطور بود که قصه کاج‌ها را چنین وصف کردم:

خارج از ده دو کاج روییدیم

عاقبت شد نه آنچه می‌دیدیم

ریشه ای گر ز خاک بیرون است

کاج همسایه هم دلش خون است

این چه همسایگی و نزدیکی ؟!

یک طرف قهر دیده یک طرف نیکی

هیچ از کاج ما نپرسیدی

که ز همسایه‌ات چه ها دیدی؟

کاج‌ها را یکی را خبر بدهد

ریشه در خاک خود ثمر بدهد...

 

به نام هیرمند

با این همه، آقای مسعود، از هیرمند هم بگو. حرف اگر حرف دل است از آب زلال هم باید سخن گفت. از آبی که حق این خاک است، از جریانی که ریشه‌های دوستی را سیراب می‌کند. کاج ایستاده را به باد سرزنش مسپار؛ او هم ریشه‌هایی لرزان داشت، و شاید ترسش نه از نامهربانی، که از حسرت حفظ خاکش بود. تو، که از مهمان‌نوازی این خاک گفتی، خوب می‌دانی که دشمنان بر طبل جدایی می‌کوبند، و تبر به دست، میان ما دیوار می‌کارند. اما ما، تو و من، باید بذر مهر بکاریم. تو بذر را بکار، من آبش می‌دهم، و هیرمند گواه این پیوند باشد. نه آتشی، نه تبری، فقط خاکی که هر دو در آن ریشه داریم  و ما نشان دادیم با ایستادن و با خونمان آن را آبیاری می‌کنیم.

 

از تو سپاسگزاریم

سپاس که از مهمان‌نوازی ما گفتی. ما هم سپاسگزاریم از تو، که در چشمانت، نور دوستی دو ملت می‌درخشد. بیا، قصه‌ی دو کاج را از نو بنویسیم، نه با پیش‌بینی درست و  تلخ کاج ایستاده، که با امیدی از جنس هیرمند جاری و روان.

ما با شما هم زبانیم، اما همدلانه به پیوندهایمان حرمت نهادیم و انتظار حرمت داریم. حرمتی میان دو همسایه. به معنای اصلی یک ضرب المثل قدیمی که اشتباه معنایش کرده‌اند؛ دوری دوستی، یعنی دوست هم باشیم اما اندکی فاصله را رعایت کنیم. این‌گونه، حرمت دوستی را می‌توان بیشتر نگه داشت. همسایه فرهیخته همچون شخص شما، نعمتی است بزرگ. بیش باد.

مهدی محمدی کلاسر؛ دبیر سرویس اجتماعی تابناک 

اشتراک گذاری
برچسب ها
سلام پرواز
سفرمارکت
گزارش خطا
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۴
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۰۹ - ۱۴۰۴/۰۷/۱۷
عالی. حرفی که زده شد اما با حفظ حرمت و دوستی
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۱۳ - ۱۴۰۴/۰۷/۱۷
باز هم دمش گرم که قدردانی کرده
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۰۳ - ۱۴۰۴/۰۷/۱۷
احساس الفت بین مردم همزبان کاملا قابل درک و حتی ستودنی هست منتها باید بدانید که این فقط مختص فارس زبانها نیست و برای ترک زبان ها و یا حتی کوردها هم برقرار است. و انتظار بر این است که به بقیه انگ های دیگر نچسبانید
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۳۰ - ۱۴۰۴/۰۷/۱۷
چه روئی دارد بعد از اینهمه سال مهمان نوازی و تحمل همه مشکلاتی که افاغنه بر ایران تحمیل کرده اند، باز هم دستور میدهد که پذیرای افاغنه باشیم.
برچسب منتخب
# آتش بس غزه # خروج از ان پی تی # جنگ ایران و اسرائیل # عملیات وعده صادق 3 # مذاکره ایران و آمریکا # آژانس بین المللی انرژی اتمی # حمله آمریکا به ایران # حمله اسرائیل به ایران # مکانیسم ماشه # اسنپ بک
نظرسنجی
مهم‌ترین اولویت دولت چه باید باشد؟
الی گشت