با هر تلاش و تدبیر، انتظارها به سرآمد و سه کشور اروپایی با همداستانی و البته راهبری ایالات متحده و بینیامین نتانیاهو، ماشه را گشودند تا تمام تفاهم و توافقات ذیل برنامهی جامع اقدام مشترک (برجام) برباد برود و در شرایطی که هیچ چیز مثل ده سال قبل نیست به همان نقطه بازگردیم و بازی از سر.
البته هنوز ذائقهها منتظرند تا اثرات واقعی خشاب این ماشه را بسنجند و ببینند کوه موش میزاید یا دشواری و درگیرهای قابل توجه و تاملی برای کشور و زیست و زمانهی مردمان معمولی جامعه آوار میکند.
درباره هیچکدام از گزینههای گفته با قطعیت نمیتوان سخن گفت و هر چه هست انتظار است و انتظار، چه انتظار روانی تورمی و سیر بالارونده گرفتن قیمتها و البته تضییغات و توجیهات تازه و دشوار و یا تنها بر کاغذ ماشهای چکاندن و چیزی فراتر از تحریمهای سنگین و شامل ایالات متحده در انبان نداشتن و تنها هیزم بر شعلهی مخاصمه ریختن؟ پرسش مهمی ست و، چون با زیست و زمانهی مردمان و این ملک کهنسال میانه دارد نمیتوان با پوزخند و بی اعتنایی یا همه چیزدانی نسخه تجویز نمود و تنها صبر و تردید میتواند پاسخی لغزنده بر این معنا باشد.
وزیر امورخارجه که محتملا روزهای دشواری را میگذراند و از ملامت و ان قلت خودی و بیگانه مینوشد و شاید اقبال ناباور روزهای تابستان ۱۴۰۳ را با روزهای دشوار سال بعدترش میسنجد، در نطق خود پس از اقدام طرفین برجام گفت «همان گونه که حملات ناکام ماند، ساز و کار پس گشت هم ناکام خواهد ماند.»
نخست اینکه حملات ناکام ماند و باور دارم که آن اقدام ویرانگر و موحش با تمام لطمات و خسارات و هراسها و البته جانهای شیرینی که ستاند و زخمها و سوگهایی که برجای نهاد نتوانست راه به هدف غایی ببرد.
در آن دوازده روز کمال مطلوب مهاجمان بی سامان شدن ایران، فروپاشی نظم مرکزی و دیوانسالاری کشور با حذف رهبران و انتظامات موجود و پس از آن هدم تمام تلاشها و دستآوردهای اتمی ایران با بمباران سخت افزار و البته از میان برداشتن دانشمندان این عرصه بود و دست آخر ایرانی درگیر پریشانی، پراکندگی و نزاعهای بی پایان و شکافهای ساختگی تازه که البته نتوانست والمنت ولله که نشد. ایران برقرار ماند و علیرغم دشواریها دانش هستهای ولو در حدی متفاوت در کشور حفظ شد.
در این طرح آمریکایی و اسرائیلی یک الگوی همیشگی از رفتار و بافتار نگاه هالیوودی یانکیها به جهان به چشم میخورد. جایی که برای موارد و مسائل غامض انسانی که هر کدام داستانی و انبانی است راه حلهای یک خطی و مبتنی بر قلدری و پیروزی غایی ترسیم نموده میخواهند سریع بر سریر بنشینند.
انگار نوعی جان وین در ردای سیاست امریکایی نشسته که با خالی نمودن ششلول به فوریت رویای آمریکایی را برقرار و دیگران را مرخص میکند. به کودتای بیست و هشتم مردادماه هفتاد و دوسال قبل در همین ایران زمین بنگرید که دولت آیزنهاور بی اعتنا به آرمان ملی و نهضت ملتی برای رهایی از چنگال بریتانیا که نفت را سنگ نشانه و بهانه نموده تا به معنای واقعی کلمه استقلال و حاکمیت ملی و طبعا زیست کم رنج و برخوردارتر را تجربه نماید از نفس میاندازد.
ایالات متحده بی اعتنا و اطلاع از حقیقت ایران و داستان نفت تنها برای مقابله با کمونیسم که اولویت اول واشنگتن در جهان آن روز بود با یک چمدان دلار و مشتی همراه و رجاله کودتا میکند و تمام... و میپندارد مسئله حل شد! همان کودتا راه بر بیست و پنج سال نفرت انباشتهی ملت ایران برد که گلوله اش را حسنعلی منصور به جرم بانی کاپیتولاسیون بودن برای آمریکاییان بر جسم کشید و صدایش را عموسام نشنید!
و ربع قرن بعد برای همیشه طومار حضور ایالات متحده در ایران پیچیده شد و پیچیده ماند و این حاصل همان نگاه است و صحرای طبس و اقدام عجیب با همین الگوی رفتاری دراماتیک برای رهایی دیپلماتها و کارکنان آمریکایی و حاصلش را هم نیکو میدانید و تنها به کار ساختن درام آرگو با بازی بن افلک آمد و دیگر هیچ.
همین سالهای پس از یازدهم سپتامبر ایالات متحده به افغانستان و عراق لشکر کشید و خاک آن سامان را اشغال نمود تا به روایت خود هم با تروریسم مقابله نماید و هم دموکراسی را برقرار کند و الگو بسازد و خاورمیانهی جدید هم... به همین سادگی گمان کردند که بمباران از آسمان و برداشتن مشتی آدم و البته هزینه و ... میتوانند در یک جامعه انسانی دیرپا با پیچیدگیها و سنتهای دامنه دار و البته عرصه پیچیدهی رقابتهای جهانی و منطقهای موفق شوند.
حاصل در افغانستان پس بیست سال آن شیوهی غریب خروج و بازگشت طالبان و حالا زمزمه ترامپ برای بازگشت به بگرام است و در عراق هم شرایط بیست سال پس از اشغال، نشان میدهد که چگونه روندها، روالها و البته توزیع قدرت خلاف آمد میل و بیان ساده، مبتنی بر رویا و زور ایالات متحده رقم خورده است و هنوز همان سیاست در جلد و دستور کار ایالات متحده و البته کارگزاران اروپایی اش قرار دارد.
اکنون و در شرایط پیچیده و متفاوت پس از طوفان الاقصی، اسرائیل میپندارد با حذف راهبران نامدار و دیرپای مقاومت، تغییر حاکمیت در دمشق و درگیری مستقیم با ایران فرصت تاریخی در تقارن ریاست جمهوری دونالد ترامپ به دست آمده تا آن چه را در خواب برای صد سال دیگر هم نمیدید چند ماهه بدست آورد.
برای این معنی همان ذهنیت درام ساز و هالیوودی ایالات متحده و اروپائیان بکار افتاده است تا با فعال نمودن و تشدید تحریمها و تحدید و تهدید نظامی مگر به آن چه میخواهند دست یابند و از یاد میبرند که پیشتر هم با آزمودن این شیوهها به مطلوب نرسیدهاند.
پندار ضعف ایران و دیکته پذیری یا تحول بنیادی ذهنیتی و البته همراهی کسر بزرگی از مردم به سبب دشواری و تنگی معیشت و البته برخی نارضاییهای انباشته عناصر دیگری هستند که چهارچوب ذهنی ایالات متحده و شرکا را در مسئله مقابله یا مواجهه با ایران تشکیل میدهند.
اما در امر انسانی همیشه فرمولهای تجربی و سینمایی راه بر حقیقت نمیبرد و گرهها را کورتر و عزمها را جزمتر میکند. به نظر میرسد برای پایان این داستان هنوز هم امکانهای واقعی وجود داشته باشد، میشود با وجود اعلان در اعمالها تعلل و سستی نشان داد و برای رسیدن به یک راه حل شرافتمندانه و نه بر مبنای برداشت منحصر از شرایط این روزها که یک بازهی بلندمدت از دیروز تا فردا و استوار برحقایق سیاست و جغرافیا در غرب آسیا اگر نه به یک تفاهم دراز مدت که به کنترل تخاصم راه برد.
دو رودخانه گاه چنان در بنیاد و بنیانها متفاوت و متخاصماند که در هیچ نقطهای امکان به هم پیوستن ندارند، اما میتوانند در یک سیر موازی از تصادم و برخوردهای غیرلازم هم اجتناب نامیند و البته تمام اینها بسته به آن پنجره ایست که از آن به صحنه نگاه میشود و یک ضلع تمام حقیقت را نشان نمیدهد و نسخههای پیشتر آزموده هم البته شفابخشی ندارد... کاش اهالی تصمم در غرب داستان کوبا، همان جزیره کوچک در چند صد مایلی جنوب آمریکا و ماجرای خلیخ خوکها و دیگر داستانها را بخوانند و یا بر پرده ببینند.
*نویسنده و پژوهشگر
تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید