به این حالتها در انگلیسی اصطلاحا «Awe» گفته میشود. در فارسی، اما شاید معادل دقیقی برایش نداشته باشیم، اما میتوان آن را به عباراتی مانند احساس شگفتی، ابهت یا هیبت ترجمه کرد.
حالا پژوهشگران دانشگاه UCLA نشان دادهاند که این تجربیات فقط احساساتی شاعرانه و زودگذر نیستند، بلکه رویدادهایی زیستیاند که تغییراتی واقعی در مغز ما ایجاد میکنند.
در این مطالعه، فعالیت مغز داوطلبان در سه حالت مختلف بررسی شده: هنگام تماشای مناظر طبیعی، تصاویر هنری تولید شده با هوش مصنوعی، و تصاویری با مضمون مراقبه (meditation) و اتصال به هستی.
نتایج اسکن مغزی این افراد جالب بود:
وقتی افراد به مناظر طبیعی مثل جنگل، آبشار یا ساحل نگاه میکردند، فعالیت نواحی مرتبط با استرس، هیجانات منفی و تصمیمگیریهای اجرایی در مغز کاهش پیدا میکرد؛ در مقابل، فعالیت نواحی دیداری مغز افزایش مییافت.
بهعبارت دیگر، مغز در این حالت از وضعیت تحلیل و قضاوت خارج شده و وارد حالت دریافت و مشاهده میشود. چیزی که تأییدکنندهی همان باور قدیمی است: «آرامش در طبیعت بهدست میآید».
تصاویر هنریِ ساختهشده با هوش مصنوعی، بیشتر نواحی بینایی مغز را درگیر میکردند. اما به نظر میرسد به لایههای عمیقتر حافظه و هویت وارد نمیشدند. مغز این تصاویر را بهعنوان پازلهای بصری رمزگشایی میکرد: جذاب، اما سطحی.
در مقابل، هنگام مراقبه و تصور حس اتصال به یک روح جهانی، فعالیت مغزی در نواحی مرتبط با ادراک، حس فیزیکی بدن و حافظه افزایش مییافت؛ انگار مغز تلاش میکرد احساس، خاطره و معنا را بههم گره بزند.
در واقع این مطالعه نشان داد هنگامی که به یک چیز با ابهت یا حیرتآور نگاه میکنیم، مسیرهای تازهای در مغزمان فعال میشوند؛ مسیرهایی که معمولاً در حالتهای روزمره فعال نیستند.
اما نکتهی مهمتر اینکه این تجربیات، فقط یک حس خوشایند و زودگذر نیستند. بلکه این لحظات به بازتنظیم مغز میان خودآگاهی، استرس و تمرکز کمک میکنند.
از این زاویه، هنر، طبیعت و مراقبه فقط سرگرمی یا تجمل نیست، بلکه ابزارهایی ضروری برای سلامت روان و بازیابی ذهن به حساب میآیند.
مغز ما تنها برای بقا و تاب آوردن طراحی نشده، بلکه به تجربهی عمیقتر زندگی هم نیاز دارد.
دکتر علیرضا آروین