به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، همانطور که در جریان قیام عاشورا، امام حسین (ع) پیش از شهادت با تیغ و شمشیر، ترور شخصیت شده و یکفرد خارجی و شوریده بر خلیفه رسولالله (ص) خوانده شد، امام حسن مجتبی (ع) نیز توسط هماندستگاه تبلیغاتی که امام حسین (ع) را خارجی خواند، ترور شخصیت شد.
به موجب بمباران روایتی و ترویج دروغهای یهودی در تاریخ اسلام، تصویر عمومی از امام حسن مجتبی (ع) این است که چون لشکر خود را راغب به جنگ با معاویه ندید، به صلح تن داد. تاثیر اینروایتها در حدی بوده که برخی از شیعیان در زمان امام حسن (ع) با طعنه و کنایه او را مذلالمومنین به معنای خوارکننده مومنان خواندند و در زمانه اکنون نیز برخی از ناآگاهان جبهه خودی یا نفوذیهای جبهه دشمن، تصویر مخدوشی از امام حسن (ع) منتشر میکنند و او را امامی گوشهگیر و منزوی میخوانند که رویکردش با امام حسین (ع) در قیام و جنگ فرق داشته است.
یکی از مجموعهکتابهای مرتبط با تاریخ اسلام و ائمه که نفوذ یهود را مشخص میکنند، «تبار انحراف» با عنوان فرعی «تبارشناسی انحراف با محوریت یهود» است که تا امروز ۹ جلد از آن توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. جلد چهارم اینمجموعه «تبارشناسی انحراف با محوریت یهود در دوران بیستساله امامت امام حسن مجتبی و امام حسین» است که به چاپ دوم هم رسیده است.
ایام عزاداری پایانی ماه صفر و سالروز شهادت امام حسن مجتبی (ع) بهانهای برای تورق و مرور فرازهایی از اینکتاب است که درباره ترور شخصیت امام حسن (ع) هستند.
نکته جالب درباره اینفراز از تاریخ اسلام، تشابهش با رفتارهای امروز جبهه یهود بینالملل با جبهه مقاومت اسلامی یعنی ایران است؛ در حالیکه از شکست توسط ایران در ترس و هراس هستند و مخفیانه برای پایان جنگ پیام میفرستند، در ظاهر و رسانهها قدرتنمایی کرده و با خروج ناوهای خود از خلیجفارس و تخلیه پایگاههای خود در منطقه، شائبه شروع جنگ دوباره را قوت میدهند.
در ادامه اینبخش از جلد چهارم «تبار انحراف» (صفحه ۱۵ تا ۲۳) را میخوانیم:
باید دقت داشت معاویه میدانست اگر جنگ جدیدی میان عراق و شام درگیرد، چاره چندانی ندارد و نباید امید زیادی به کارگر افتادن نیرنگهایش داشته باشد. بنابراین تمام تلاش خود را به کار میبندد تا از هر راه ممکن، جلوی شعلهور شدن آتش جنگ را بگیرد.
از دیگر سو لشکر امام حسن (ع) با شکافی بیسابقه بهنام فتنه خوارج رو به رو بود. خوارج هرچند انگیزه جنگ با معاویه را داشتند، ولی این به معنای ارادت آنها به اهل بیت رسول خدا (ص) و شخص امام حسن (ع) نبود. هدف آنها از شرکت در جنگ احتمالی پیش رو، مبارزه با طغیان معاویه بود؛ بدون آنکه هیچتمایلی به امام (ع) داشته باشند و ایشان را بهعنوان امام و رهبر خود بپذیرند. امام حسن (ع) در میان دو دشمن بیرون و درون گرفتار شده بود؛ یکی معاویه با تمام نیرنگها و بیرحمیهای یهودی خود و دیگری خوارج با تمام قساوتها و بیمنطقیها و بیدینیهایشان.
فتنه خوارج از زمان شکلگیری رسمیاش در جنگ صفین، دائما در حال یاریرساندن به جبهه بنیامیه بهعنوان نماد دو شاخه باطل و یهودیان مسلماننما بود. اکنون با شروع رهبری سیاسی امام حسن (ع) نوبت آن رسید که آنها بار دیگر خوشخدمتی خود را به بنیامیه نشان دهند.
پس از شهادت امیرالمومنین (ع) و بیعت مردم با امام حسن (ع)، معاویه که تحمل اینشرایط را نداشت، برای شانهخالیکردن از بیعت با امام حسن (ع) به بهانهتراشی رو آورد. معاویه در سخنرانی خود گفت: «حسن بن علی جوانی است که از فنون جنگ اطلاعی ندارد!» او همچنین در نامه خود به امام حسن (ع) نوشت: «اگر نسبت به تواناییهای تو نسبت به فنون حکومت مطمئن بودم، با تو بیعت میکردم!» و همینمساله بهانه لشکرکشی معاویه به سمت عراق شد.
نخستینکسی که با امام حسن (ع) بیعت کرد، قیس بن سعد بود. گفتهاند وی در بیعت خود با امام (ع) جنگ با اباحهگران را هم شرط کرد، ولی امام نپذیرفت. اینمساله از یکسو بیانگر اقتدار امام بود و از سوی دیگر سطح ولایتمداری مردم را نشان میداد. قیس بن سعد فرمانده لشکر ۴ هزارنفری کوفه بود که تا پای جان با امیرالمومنین بیعت کرده بودند. امیر مومنان در روزهای آخر عمر خویش، وی را بهعنوان فرمانده پیشگامان بهسوی آذربایجان فرستاده بود. در هرحال، قیس پس از اطلاع از حرکت معاویه، با لشکر تحت امر خود که تعدادشان را ۱۲ هزار نفر گفتهاند، بهسوی او راهی شد. این در حالی بود که بین لشکر معاویه، قصهگویانی وجود داشتند که هر روز و هنگام هر نماز مردم را بر جنگ با امام حسن (ع) تحریک میکردند.
قصهگویی کار مسلماننمایانی از اهل کتاب بود که متاسفانه ورود آنها به جمع مسلمانان و تشویق، ترغیب و جراتدادن آنها به قصهگویی از سوی سه خلیفه نخست شروع شد و اینراه را معاویه به بهترین شکل ادامه داد. بنابراین وجود اینقصهگویان در سپاه معاویه، یکی از بهترین ادله بر هدایتگری اهل کتاب و بهویژه یهود بر سپاهیان معاویه بوده و نشانهگر عمق نفوذ آنان یا بهتعبیر بهتر نفوذدهی آنان از سوی معاویه در میان مسلمانان است.
لشکر تحت امر قیس، از لشکرهای زبده و کارآزموده عراق بود. امام حسن (ع) بعدها در پاسخ کسانی که مدعی بودند ایشان در مدینه دنبال گردآوری لشکر است، فرمود: «سرهای عرب در عراق در اختیار من بود و گوش به فرمانم بودند ولی من حکومت را رها کردم. حال با قوچهای حجاز دنبال آن باشم؟»
از گزارش بخاری نیز هویداست که امام حسن (ع) را نیروهایی فراوان و جنگنده همراهی میکردند. بنابر گزارشی دیگر، لشکر پیشگام امام مجتبی (ع) که ۱۲ هزار نفر بودند، از جانگذشته و دنبال جنگ با شامیان بودند. ابن عبدالبر هم تصریح دارد معاویه از جنگ با امام حسن (ع) نگران بود چرا که تلفات آن را بسیار بالا میدید.
زمینههای پیروزی ظاهری معاویه
در قرائت اموی از ماجرای صلح امام حسن (ع) تمام بار ماجرا بر دوش آنحضرت افتاده و اینکه ایشان تمایلی به ریختهشدن خون مردم نداشت. ابنکثیر بهعنوان یکی از نمایندههای تفکر اموی، در جای جای کلمات خود بر ایننکته تاکید دارد که امام حسن (ع) رغبتی به جنگ نداشت و این کوفیان بودند که او را وادار به جنگ با معاویه کردند. وی به دروغ در جای دیگری مینویسد: «رسول خدا حسن بن علی را بهخاطر بیرغبتی در دنیای فانی و تمایل به دیار باقی و جلوگیری از خونریزی در میان مسلمانان و کنارهگیری از حکومت به نفع معاویه ستوده؛ آنجا که با اشاره به فرزندش حسن فرمود: مردم! این پسرم آقاست و خداوند به وسیله او میان دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح را برقرار خواهد کرد!» ابنکثیر همچنین میافزاید هرچند شیعیان حسن بنعلی را بهخاطر اینکار سرزنش میکردند، ولی او کار درست را انجام داد و کارش پسندیده بود؛ از همینرو بود که از اینسرزنشها باکی به دل خود راه نداد و تاثیری در رضایت او از اینکار نداشت... حقیقت هم این است که باید او را بهخاطر جلوگیری از خونریزی در امت رسول خدا (ص) ستود.
او در جای دیگری تاکید میکند که حرکت حسن بن علی (ع) بهسوی معاویه خواسته او نبود، بلکه کوفیان او را وادار به اینکار کردند و با تلاقی دو لشکر، عدهای دنبال برقراری صلح بودند که سرانجام حسن بن علی (ع) خود را از خلافت خلع کرد و حکومت را به معاویه سپرد.
زهری (راوی حدیثی و تاریخی امویان) نقل کرده وقتی حسن بن علی (ع) با کوفیان شرط کرد هرآنچه انجام داد بپذیرند، کوفیان گفتند این مرد جنگ نیست. سپس ماجرای هجوم به وی پیش آمد و خشم وی نسبت به کوفیان بیشتر شد. طی نامهای از معاویه خواست اگر به شروطش پایبند باشد، از حکومت کناره خواهد گرفت. همچنین از زهری نقل شده: «حسن بن علی (ع) دنبال جنگ نبود. بلکه میخواست تا آنجا که میتواند از معاویه به نفع خود امتیاز بگیرد و سپس به عموم مردم (که خواهان صلح بودند) بپیوندد؛ ولی میدانست که قیس بن سعد در اینزمینه با او همکاری نخواهد کرد. بنابراین او را برکنار کرد و عبیدالله بن عباس را جای او گمارد. عبیدالله هم که نیت حسن بن علی (ع) را میدانست، طی نامهای از معاویه امان خواست و به او پیوست.
به گفته احمد حنبل هرچند ۹۰ هزار نفر با حسن بن علی (ع) بیعت کرده بودند، ولی او نگاهی زاهدانه به خلافت داشت و با معاویه صلح کرد. اجلی نیز کلماتی مشابه احمد حنبل به کار برده است.
ابن حبان در کلامی معتدلتر مینویسد: معاویه با حسن بن علی (ع) از در حیله وارد شد و او را از خونریزی در میان مسلمانان و حرمتشکنی آنها و نابودی اموالشان در صورت راه نیامدن با وی ترساند. حسن هم آخرت را بر دنیا ترجیح داد و حکومت را به معاویه سپرد.
بنا بر گزارشهای ابنعساکر، امام حسن (ع) از جنگ کراهت داشت و از این میترسید فردای قیامت ۷۰ یا ۸۰ هزار نفر در حالی که خونشان جاری است، از خداوند مطالبه خونشان را بکنند! ابنعساکر همچنین از ریاح بن حارث نقل کرده: «حسن بن علی (ع) در سخنرانی خود در مدائن گفت: دوست ندارم هیچگوشهای از امور امت محمد (ص) به قیمت ریختهشدن قطرهای خون به من برسد!» گویا امام نمیداند که سر و سامان اسلام با وجود دشمنانی چون یهودیان اموی و غیراموی و بدون جنگ و مبارزه و خونریزی امکان ندارد.
ابناثیر هم مینویسد: «بیش از ۴۰ هزار نفر با او تا پای جان بیعت کردند و نسبت به او فرمانبردارتر از پدرش بودند، ولی در رویارویی با معاویه متوجه ایننکته شد که پیروزی بدون کشتهشدن بیشتر افراد لشکر مقابل امکانپذیر نیست؛ بنابراین به معاویه پیشنهاد داد که در برابر شروطی از حکومت کنار بگیرد.»
به گفته ذهبی: «معاویه میدانست که حسن بن علی (ع) نسبت به فتنه، ناخوشنودترین مردم است. بنابراین پس از وفات علی بن ابیطالب (ع) نامهای محرمانه برای وی فرستاد و میان خودشان مصالحه برقرار کرد و امتیازاتی به او داد. پس از آن بود که حسن بن علی (ع) به عبدالله جعفر گفت تصمیم دارم به مدینه برگردم و حکومت را به معاویه بسپارم. چرا که دوران فتنه طولانی و خونها ریخته شده و ناامنی و حرمتشکنی همهجا را فرا گرفته است.
آنچه گذشت قرائت اموی از ماجرای صلح امام حسن (ع) است؛ قرائتی که تمام بار ماجرا را بر دوش امام حسن (ع) و نه هیچکس دیگر - نه معاویه و نه کوفیان - میاندازد که در واقع برای نجات معاویه از به دوش کشیدن بار گناه اینماجرا درست شده است! معاویه میدانست در جنگ بعد از با علی (ع)، راه فراری ندارد و کوفیان آنقدر تجربه به دست آوردهاند که دیگر به او مجال زندگی ندهند. بنابراین طبیعی بود برای زندهماندن و ادامه به حیات کثیف و نقشههای شوم خود پیشدستی و حیلهگری کند.
نخستینکسی که اقدام به نامهنگاری برای جلوگیری از جنگ با امام مجتبی (ع) کرد، معاویه بود. ایننکته نیز حاکی از ترس معاویه از شعلهور شدن آتش جنگ بود. نکته دیگری که خیرخواهی معاویه را زیر سوال میبرد، محتوای سخنرانیاش پس از پیروزی است. معاویه در آنسخنرانی تصریح کرد: «جنگ ما برای اجرای احکام دینی نبود؛ چون تمام اینکارها را انجام میدهید. ما با شما برای بهدست گرفتن زمام حکومت جنگیدیم و خدا هم بر خلاف خواسته شما آن را به من داد.» روشن است کسی که دنبال حکومت بر دیگران است، هیچگاه از جنگ استقبال نمیکند؛ بهويژه اگر نسبت به تواناییهای طرف مقابل در ترس و هراس باشد. روشن نیست اگر صلح خوب است و معاویه پیشگام آن شد، چرا رسول خدا (ص) به تعریف و تمجید از امام حسن (ع) پرداخته؟!
پرسشهایی از ایندست مشخص میکنند روایت معروف صلح امام حسن (ع) از زبان رسول خدا (ص)، روایتی جعلی است که با توجه به اتفاقات رخداده، ساخته و پرداخته شده و تحلیلهای یادشده نیز هیچیک حقیقی و دور از غرض و مرض نیستند.
تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.