کودتای ۲۸ مرداد بین برگه‌‌های تاریخ/۱

وقتی رسانه‌های «جهان آزاد» مصدق را دیکتاتور و مانع رسیدن به توافق خواندند/چرا همیشه کارِ انگلیسی‌هاست؟

یرواند آبراهامیان در کتاب «کودتا» درباره کودتای ۲۸ مرداد و پیشینه‌هایش، به درباره دروغ‌پردازی‌های رسانه‌های غربی درباره ایران و محمد مصدق نخست‌وزیر وقت کشور می‌پردازد و با کنایه می‌گوید: «مطبوعات غربی اغلب این‌اتهام را مطرح می‌کردند که مصدق دیکتاتور است. اگر چنین بود، او باید نخستین دیکتاتوری باشد که زنجیره وسیعی از نشریات و نمایندگان مخالف را تحمل کرده است.»
کد خبر: ۱۳۲۳۳۹۰
|
۲۸ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۱ 19 August 2025
|
1261 بازدید
|
۵

وقتی رسانه‌های «جهان آزاد» مصدق را دیکتاتور و مانع رسیدن به توافق خواندند/چرا همیشه کارِ انگلیسی‌هاست؟

به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، کتاب «کودتا (۲۸ مرداد، سازمان سیا و ریشه‌های روابط ایران و آمریکا در عصر مدرن)» نوشته یروآند آبراهامیان تاریخ‌نگار ارمنی‌تبار ایرانی یکی از آثار مهم و قابل اعتنای مکتوب درباره کودتای آمریکایی - انگلیسی ۲۸ مرداد است که نویسنده‌اش در عین ترسیم نگاه جمهوری اسلامی و ایالات متحده به‌یکدیگر از کینه عمیق آمریکا نسبت به ایران هم سخن گفته که علتش به تعبیر او، «بحران تحقیر آمیز گروگان‌گیری سال‌های ۱۳۵۸-۵۹» است؛ همان‌اتفاقی که در آن ۵۵ دیپلمات آمریکایی به‌مدت ۴۴۴ روز با شعار «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» در اسارت ایران ماندند. به عبارت دیگر، آمریکا پس از ماجرای لانه جاسوسی و گروگان‌گیری در صدد احیای هیبت و غرور لطمه‌خورده خود برآمده است.

تورق و مرور این‌کتاب باعث می‌شود دوباره بر این‌حقیقت واقف شویم که تاریخ یک‌چرخه است و تکرار می‌شود. این‌مساله خود را به ویژه در حملات رسانه‌ای به شخصیتی مثل دکتر محمد مصدق، سیاه‌نشان‌دادن ایران و ایرانی‌ها در رسانه‌های انگلیس، آمریکا و کشورهای غربی، زیاده‌خواهی استعمارگران و مفهوم مذاکره و توافق نزد آن‌ها نشان می‌دهد. 

تصحیح دو باور اشتباه درباره ۲۸ مرداد

نویسنده کتاب «کودتا» هدف خود را از نگارش این‌اثر، به‌چالش‌کشیدن ۲ باور متعارف اشتباه درباره کودتای ۲۸ مرداد عنوان می‌کند؛ اول، این‌باور که انگلستان ابتدا با حسن نیت وارد مذاکره با ایران شد. آمریکا هم سعی کرد واسطه درستکاری باشد و چون مصدق در رسیدن به صلح سرسختی نشان داد، کار به آن‌جایی رسید که سرانجامش کودتا بود. دوم، باور به این‌که کودتای ۲۸ مرداد برای جلوگیری از افتادن ایران به دامان کمونیسم انجام شده است. در زمینه مخالفت با دیدگاه اول، آبراهامیان، با نظر نویسندگانی چون ویلیام راجر مخالفت کرده که گفته «بریتانیا اصل ملی‌شدن نفت را پذیرفت اما با همراهی آمریکا و به‌دلیل رفتار غیرمنطقی مصدق، تصمیم به سرنگونی او گرفت.» 

آبراهامیان در پاسخ به چنین‌پژوهشگرانی می‌گوید اصولاً مصالحه بین ایران و دو کشور یادشده غیر ممکن بود چون پرسشی بی‌پرده این میان وجود داشت و از این‌قرار بود که «چه‌کسی کنترل نفت ایران را به عهده داشته باشد؟» یعنی اکتشاف، تولید، استخراج و صادراتش را! این‌میان بحث ملی‌شدن صوریِ نفت هم مطرح است که به‌گفته آبراهامیان به‌صورت یک مصالحه منصفانه نمایش داده می‌شد که در بهترین حالت، ترکیبی متضاد و بی‌معنا و در بدترین حالت، سرپوشی گمراه‌کننده بود. در به چالش‌کشیدن دیدگاه دوم هم، آبراهامیان، از نظر نویسندگانی چون مارک گازیوروسکی انتقاد می‌کند که استدلال کرده بودند کودتای ۲۸ مرداد، ربط چندانی به نفت نداشته و بیشتر به‌خاطر ترس غرب از افتادن ایران به دامان کمونیسم و شوروی بوده است.

دشمنی امپریالیسم با ناسیونالیسم ایرانی

یکی از دغدغه‌های آبراهامیان در کتاب پیش‌رو، این است که کودتای ۲۸ مرداد را در جایگاه درست خود قرار دهد. نه از باور رایج اول پیروی کند نه دیدگاه دوم. بلکه این‌اتفاق تاریخی را درون مناقشه امپریالیسم (آمریکا) و ناسیونالیسم (ایران) ببیند؛ یعنی دعوایی بین جهان اول و جهان سوم، یا چالشی بین اقتصادهای توسعه‌یافته و اقتصادهای توسعه‌نیافته و وابسته به صادرات مواد خام. او موضوع اصلی مناقشه را «نفت» می‌داند و در کتابش به این‌استدلال می‌رسد که آمریکا هم به اندازه انگلستان در بحران نفت سال‌های ۳۰ تا ۳۲ سرمایه‌گذاری کرده بوده است. یعنی اگر جلوی مصدق و ایران گرفته نمی‌شد، نه این‌که ایران به دامن کمونیسم بیافتد بلکه خطر اصلی، تبعاتی بود که ملی‌شدن صنعت نفت می‌توانست بر کشورهای دیگری در خلیج فارس و کشورهای دورتری مثل اندونزی و منطقه آمریکای جنوبی بگذارد.

آبراهامیان یک‌تذکر تاریخی هم دارد و آن، این‌که زیان واگذاری امتیاز تولید نفت به کشورهای بومی در سال‌های دهه ۱۳۳۰ (۱۹۵۰ میلادی) برای امپریالیسم، کاملاً غیرقابل پذیرش بوده است. در حالی‌که با گذشت زمان، این‌امتیاز در دهه ۵۰ (۱۹۷۰) به دولت‌های بومی واگذار شد. بنابراین باید توجه داشت کودتای ۲۸ مرداد در چه‌زمان و چه برهه‌ای انجام شد؟ همان‌زمانی که پذیرش ملی‌شدن صنعت نفت کشوری مثل ایران، برای غربی‌ها بسیار دشوار و گران بوده است. مبارزات ملی‌شدن صنعت نفت هم یکی از واقعیت‌های مهم تاریخی است که آبراهامیان به آن اشاره دارد و محمد مصدق را پیشگام این مبارزات می‌خواند. از این‌جهت باید به شخصیت و خدمات مصدق هم توجه داشت که آبراهامیان او را در چشم ایرانیان، «بت ملی» می‌خواند؛ شخصیتی که در عصر ناسیونالیسم ضداستعماری پس از جنگ جهانی دوم، مثل گاندی در هند، ناصر در مصر، سوکارنو در اندونزی، تیتو در یوگسلاوی، نکرومه در غنا و لومومبا در کنگو است.

به‌این‌ترتیب در کنار بررسی‌های تاریخی و تحلیل‌شان، باید به جریان ناسیونالیسم ضداستعماری ایران که پس از جنگ جهانی دوم نمونه‌های مشابهی در کشورهای دیگر داشت، توجه کرد. این‌جریان‌های ناسیونالیستی بودند به بیداری ملت‌ها مستعمره انجامیدند. آبراهامیان معتقد است آمریکا و انگلستان با توجه به پیامدهای ملی‌شدن صنعت نفت در کشورهای مختلف، برای توجیه کودتا به گفتمان مسلط آن‌زمان یعنی مساله جنگ سرد و خطر کمونیسم چنگ زدند.

وقتی رسانه‌های «جهان آزاد» مصدق را دیکتاتور و مانع رسیدن به توافق خواندند/چرا همیشه کارِ انگلیسی‌هاست؟

تعویض جای انگلیس و آمریکا در دوشیدن ایران

در تاریخ معاصر ایران، هرچه به کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ نزدیک‌تر می‌شویم، نقش آمریکا در حوادث مربوط به ایران، پررنگ‌تر می‌شود. ممکن است در وهله اول فکر کنیم انگلیس در اصل و محور ماجرا ایستاده اما شاه ایران پس از کودتا عملاً تبدیل به خدمتکار و عامل دست آمریکا می‌شود نه انگلیسی‌ها. این‌نکته اهمیت دارد که سنای آمریکا درباره اتفاقاتی که ناشی از نارضایتی ایرانیان از حضور انگلیس و سیطره‌اش بر نفت‌شان بود، یک‌گزارش جمع‌بندی ارائه کرد که در این‌گزارش، به اعتصاب، جنگ قدرت بین مدیران انگلیسی و کارگران ایرانی و همچنین فعالیت‌های حزب توده اشاره شده است.

آبراهامیان در صفحه ۲۲۸ کتاب خودش از لفظ کودتایِ سازمان سیا استفاده کرده و نوشته است: «در ۱۱ جولای / ۲۰ تیرماه درست هنگامی که طرح کودتای سیا به امضای آیزنهاور رسید…»

عملیات مشترک CIA و MI6 آژاکس نامیده شد که نام یکی از قهرمانان جنگی یونان در ماجرای جنگ تروا است و یکی از بخش‌های اصلی طرح آن هم، برجسته‌کردن تهدید فرضی کمونیسم بود. طوری‌که به گفته آبراهامیان، تابستان ۱۹۵۳/ ۱۳۳۲ حتی یک نشریه مهم در آمریکا و بریتانیا نبود که مطلبی پر پروپیمان درباره تهدید کمونیسم در ایران منتشر نکرده باشد. نکته افشاکننده مهم در این‌باره، این است که در حالی‌که سیاستمداران آمریکا در ظاهر و بیانیه‌های خود این‌خطر را مرتب گوشزد می‌کردند، در جلسات خصوصی چندان آن را جدی نمی‌گرفتند.

انگلیس و آمریکا برای اجرای کودتا در ایران، عناصر و هوادارانی داشتند که از آن‌ها با تعبیر شبکه هواداران یاد می‌شود و گروه‌های مختلفی از جمله بازاریان یا اوباشی چون شعبان بی‌مخ را شامل می‌شدند. این گروه‌های هوادار بریتانیا یا آمریکا چندین طیف اجتماعی مختلف را شامل می‌شدند که به‌طور خلاصه می‌توان گفت شعبان جعفری یا همان شعبان بی‌مخ و طیب حاج‌رضایی که در شبکه میوه و تره‌بار و زورخانه‌ها قرار داشتند، در کودتای ۲۸ مرداد نقش مهمی داشتند اما راهشان ۱۰ سال بعد از یکدیگر جدا شد و طیب، سال ۱۳۴۲ در ابتدای قیام امام خمینی (ره) (که ۱۵ سال بعد به پیروزی انقلاب انجامید)، تظاهرات اعتراضی مردم را رهبری کرد که توسط حکومت شاه دستگیر و اعدام شد. به‌هرحال انگلیس و آمریکا برای اجرای کودتا، علاوه بر داشتن سیاستمداران پرقدرت ایرانی در مشت، طبقات مختلف دیگر را هم بین مردم داشتند و جایگاه و نقش اجتماعی‌شان را فراموش نکرده بودند.

تعطیلی سفارت انگلیس توسط مصدق

بسته‌شدن سفارت انگلستان در ایران، مهرماه سال ۱۳۳۱ (همزمان با اکتبر ۱۹۵۲) به دستور محمد مصدق انجام شد و دلیل وی برای این‌دستور اتهام بریتانیا مبنی بر دخالت در امور داخلی ایران و توطئه برای طراحی و انجام کودتای نظامی در ایران بود. یکی از منابعی که آبراهامیان برای نوشتن تاریخ کودتای خود از آن بهره برده، مربوط به همین‌مساله تعطیلی سفارت بریتانیا و قطع رابطه ایران با این‌کشور است. چون برخی اسناد طبقه‌بندی‌شده آمریکایی در آرشیو بریتانیا دیده شده‌اند و معنی این‌مساله به گفته آبراهامیان این است که پس از قطع رابطه ایران و انگلستان، واشنگتن گزارش‌های مهم ارسالی خود از تهران را با لندن به اشتراک می‌گذاشت که این‌هم سندی دیگر از جنایت و خیانت‌های آمریکا علیه ایران است.

با جدی‌شدن بحث اجرای کودتا، انگلیسی‌ها همراه با آمریکا، مهره‌های کودتا را چیده و سرتیپ فضل‌الله زاهدی را برای عمل انتخاب کردند. ضمن این‌که کابینه در سایه‌ای هم توسط زاهدی تشکیل شد که در آن افرادی از تکنوکرات‌ها، روزنامه‌نگاران و سیاستمداران طرفدار انگلستان و آمریکا گردآوری شدند. در طول تاریخی که تا این‌جا مرور کردیم، مطبوعات و مقامات انگلیسی، بارها ایران و ایرانیان را به داشتن رفتاری «آلیس در سرزمین عجایب» گونه متهم می‌کردند که آبراهامیان در این‌باره کنایه جالبی در صفحه ۲۲۰ کتاب خود دارد؛ جایی‌که مشغول روایت آمادگی و نقشه‌های نهایی انگلستان برای کودتاست: «آلیسِ سرزمین عجایب اگر درون سفارت بریتانیا می‌بود، کاملاً احساس می‌کرد که در خانه خود است.» این‌نویسنده کنایه دیگری هم در این‌زمینه دارد: «اگر سیاستمداران ایرانی، شخصیت‌هایی برآمده از آلیس در سرزمین عجایب قلمداد می‌شدند، دیپلمات‌های بریتانیایی- آمریکایی هم درست از وسط اپرای سه‌پنی و صعودوسقوط شهر ماهاگونی برشت بیرون آمده بودند.» (صفحه ۲۲۴)

آبراهامیان در صفحه ۲۳۵ کتاب خود درباره دروغ‌پردازی‌های رسانه‌های غربی با کنایه می‌گوید: «مطبوعات غربی اغلب این‌اتهام را مطرح می‌کردند که مصدق دیکتاتور است. اگر چنین بود، او باید نخستین دیکتاتوری باشد که زنجیره وسیعی از نشریات و نمایندگان مخالف را تحمل کرده است.»

وقتی رسانه‌های «جهان آزاد» مصدق را دیکتاتور و مانع رسیدن به توافق خواندند/چرا همیشه کارِ انگلیسی‌هاست؟

فواید کودتا برای انگلیس و آمریکا/جنبش اسلامی جای خالی را پر کرد

یرواند آبراهامیان معتقد است کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، چهار پی‌آمد داشته است: ۱- ملی‌زدایی از صنعت نفت ایران، ۲- نابودی مخالفان سکولار شاه، ۳- مشروعیت‌زدایی مرگبار از نظام شاهنشاهی ایران و ۴- تشدید طرز فکر پارانوئید (توطئه‌انگاری) غالب در ایران

پس از کودتای ۲۸ مرداد، مصدق به محاکمه کشیده شد که این‌محاکمه توسط سفارت آمریکا، یک اشتباه جدی تلقی شد. چون سفارت آمریکا، محاکمه‌ای سریع و پشت درهای بسته را ترجیح می‌داد؛ نه به آن‌صورتی که برگزار شد.

از دیگر اتفاقات و تبعات کودتای ۲۸ مرداد این بود که شاه، مناقشه‌ای نفتی را پس از یک‌وقفه قابل توجه، نیمه سال ۳۳ حل‌وفصل، و یک موافقتنامه پیچیده را با تقسیم سود پنجاه درصد با یک کنسرسیوم امضا کرد. آبراهامیان درباره این‌توافقنامه هم کنایه جالبی دارد. او می‌گوید «حتی ویلیام دارسی هم بسیار کم‌تر از این‌طلب می‌کرد.» به عبارت ساده، پس از پیروزی کودتای ۲۸ مرداد، اشتهای انگلیسی‌ها چنان زیاد و جاده غارت نفت ایران، چنان برای غربی‌ها هموار شد، که امتیازات دارسی، مقابلش هیچ بودند.

پس از کودتا، ایران در ظاهر اختیار حاکمیت بر نفت خود را داشت اما این‌، کنسرسیوم بود که کنترل مدیریت عملیات‌های صنعت نفت را کنترل کرد. پس از کودتا، صنعت نفت ملی ایران، به قول آبراهامیان عملاً ملی‌زدایی شد و بد نیست به این‌نکته توجه داشته باشیم که موافقتنامه کنسرسیوم مورد اشاره کجا به تصویب رسید؟ در مجلس هفدهمی که توسط مصدق منحل شده بود و وقتی شاه از فرار خود پس از کودتا برگشت، بازگشایی شد. اما دیگر نکته جالب این است که شاه هم در ادامه این‌روند، با توافقنامه مذکور به مشکل برخورد و به‌طور محرمانه گله و شکایت خود را به گوش غربی‌ها رساند که گویی کنسرسیوم به اتخاذ تصمیم‌های اساسی بدون درنظرگرفتن نیازهای ایران عادت دارد!

از زمان کودتای سال ۳۲ تا حوالی پیروزی انقلاب سال ۵۷ اتفاقات زیادی رخ دادند و حوالی پیروزی انقلاب بود که فایننشیال تایمز گزارش داد ایران آماده است اداره واقعی صنعت نفت خود را در اختیار بگیرد. بنابراین این‌سند تاریخی هم نشان می‌دهد که ایران، پس از کودتای ۲۸ مرداد تا مقطع پیروزی انقلاب، اداره واقعی صنعت نفت خود را به عهده نداشته است. بلکه پس از کودتا کنترل نفت کشور به دست انگلیس و آمریکا بوده است. تحلیل کنایه‌آمیز آبراهامیان درباره این‌حقیقت تاریخی این‌گونه است: «شگفتا که ایران سال ۱۳۵۷ تازه به ایران سال‌های ۱۳۳۰-۳۲ رسیده بود. به بیانی دیگر، ایران که نخستین کشور منطقه از لحاظ ملی‌کردن نفت بود، یکی از واپسین کشورهایی شد که این فرایند را تکمیل می‌کردند.» (صفحه ۲۹۱)

انگلیس و آمریکا با اجرای کودتای ۲۸ مرداد توانستند جای پای رقیب خود یعنی شوروی را در ایران از بین ببرند. پس از کودتا، حزب توده نابود شد. جبهه ملی هم نابود شد که نبود این‌دو جبهه به‌نوعی موازنه سیاسی ایران آن‌زمان را به هم زد و موجب شکل‌گیری خلأ سیاسی در کشور شد؛ خلائی که به‌تعبیر آبراهامیان، در نهایت توسط جنبش اسلامی پر شد. منظور آبراهامیان جنبشی است که از سال ۱۳۴۲ یعنی ۱۰ سال پس از کودتا توسط امام خمینی (ره) شکل گرفت و تا پیروزی انقلاب در سال ۵۷ به فعالیت ادامه داد. او در این‌باره نوشته است: «طی شورش‌های بعدی در شهرهای عمده ایران، زبان ناسیونالیسم و سوسیالیسم به کار گرفته نشد بلکه زبان اسلام مورد استفاده بود.» (صفحه ۲۹۷)

دومین پی‌آمد کودتای ۲۸ مرداد از نظر آبراهامیان نابودی کامل مخالفان سکولار شاه بود. او در این‌باره می‌گوید شاه با حمایت از کودتا، به‌طور ناخواسته مخالفین مذهبی خود را که در درازمدت به‌مراتب مهلک‌تر بودند، جایگزین مخالفان سکولار کرد. او همچنین معتقد است شاه برای هرچه کم‌تر کردن هزینه‌ها، همه تلاش خود را کرد تا تظاهر کند صنعت نفت ملی‌شده ایران را حفظ کرده است. اما نتوانست این‌واقعیت تلخ را پنهان کند که ایران پس از سال ۳۲ خود را زیر چرخ‌های ارابه غرب گرفتار کرد. در ادامه همین‌شرایط بود که محمدرضا پهلوی تبدیل به ژاندارم آمریکا در خاورمیانه شد. هنری کسینجر سیاست‌مدار آمریکایی در این‌باره گفته است: «شاه برای آمریکا در زمره نادرترین رهبران و متحدی بی‌قید و شرط بود.» نتیجه نهایی این‌بود که ایران از دامان انگلستان به دامان آمریکا افتاد و همان‌طور که اشاره کردیم، پس از کودتای ۲۸ مرداد، شاه تبدیل به خدمتکار بی‌قیدوشرط آمریکا شد. سیل حوادث هم از سال ۴۲ به بعد بر حکومت شاه ضربه وارد می‌کرد تا مقطع مهم و حیاتی انقلاب اسلامی از راه رسید.

آیت‌الله خمینی اشتباه مصدق را مرتکب نشد

یرواند آبراهامیان، تحلیل‌های جالب و مهمی از انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) دارد. او معتقد است امام خمینی (ره) چون از اشتباه مهلک و مهم مصدق (که باعث پیروزی کودتا شد) آگاه؛ و به عبارتی از این‌اشتباه درس گرفته بود، در واپسین روزهای منتهی به پیروزی انقلاب، از هوادارانش خواست در خانه نمانند و برای مقابله با ورود فیزیکی نیروهای نظامی به شهر، به خیابان‌ها بیایند. این‌کنش امام خمینی (ره) دقیقاً نقطه مقابل کاری است که مصدق با فریب‌خوردن از آمریکایی‌ها انجام داد. در بخش‌های بعدی این‌پرونده به این‌مساله خواهیم پرداخت.

آبراهامیان درباره پیروزی انقلاب اسلامی و باخت آمریکا در آن‌برهه، نکته جالبی دارد و آمریکا را بازنده اصلی آن‌اتفاق بزرگ می‌داند. او می‌گوید آمریکا که از سال ۱۳۲۰ به بعد، در سلطنت و ارتش ایران سرمایه‌گذاری زیادی کرده بود، بازنده اصلی پیروزی انقلاب بود.

وقتی رسانه‌های «جهان آزاد» مصدق را دیکتاتور و مانع رسیدن به توافق خواندند/چرا همیشه کارِ انگلیسی‌هاست؟

چرا می‌گوییم کار، کار انگلیسی‌هاست؟!

یکی از مفاهیمی که در کتاب «کودتا» ی آبراهامیان به آن توجه شده، ریشه‌یابی این باور توطئه‌جو و بدبینانه عموم مردم ایران است که مدت‌ها خود را با این جمله نشان می‌داد: «کار، کار انگلیسی‌هاست!» احتمالاً این جمله یا نمونه‌های مشابه آن را که این روزها دیگر تبدیل به شوخی متداولی شده، شنیده‌ایم. آبراهامیان با تذکر این نکته که نارضایتی‌های مردم ایران از شرکت نفتی انگلیس و ایران را نمی‌توان جدا از خصومت‌های عمومی نسبت به امپراتوری بریتانیا دانست، ریشه این مساله را در احساسات ضدامپریالیستی دهه ۱۲۰۰ (۱۸۲۰ میلادی) جستجو می‌کند؛ یعنی زمانی‌که ایران خود را بین دو امپراتوری انگلستان از جنوب و روسیه از شمال گرفتار می‌دید. نتیجه هم این بوده که مردم ایران روسیه را همسایه شمالی و انگلیس را همسایه جنوبی بدانند و شاهان کشور هم تلاش کنند تا از طریق بازی با این دو قدرت سلطه‌گر، ظاهر استقلال‌طلب خود را حفظ کرده و مرتب به آن‌ها باج و امتیاز بدهند. این‌سیاست به «سیاست موازنه مثبت» معروف شد که بعدها محمد مصدق، فنّ بدل و ضدّ آن یعنی «موازنه منفی» را به کار گرفت.

در آن دوران، مردم ایران، دیپلمات‌های روس و انگلیسی را پشت‌پرده واقعی اتفاقات و تصمیم‌های سلطنت کشور می‌دانستند. برخی مقامات و چهره‌های سیاسی انگلیسی نوشته‌ها و مکتوباتی هم در این‌باره دارند. یکی از آن‌ها لرد جرج کرزن نائب‌السلطنه انگلستان در هند در سال ۱۲۳۰ (۱۸۹۰) است که در سفری به ایران، مطالبی درباره بی‌اعتمادی زیاد مردم ایران نسبت به روسیه و انگلستان نوشت و در کتاب «ایران و قضیه ایران» خود هم این‌چنین آورده است: «بنا بر تصور عموم مردم ایران، دست‌های خارجی پشت اکثر تحولات اساسی کشور پنهان است.» (صفحه ۵۵)

سِر ریدر بولارد سفیر بریتانیا در ایران (زمان جنگ جهانی دوم) هم که چهره فعال و تأثیرگذاری است، در نوشته‌های خود آورده است: «در ایران آب هم بخوری اتهام کار کردن برای روسیه یا انگلیس به شما می‌زنند.» (همان‌صفحه) جالب است که این مسئول انگلیسی هم به ظنّ کمترِ ایران به روس‌ها و بدبینی شدیدشان نسبت به انگلیسی‌ها معترف است. او در نوشته‌هایش آورده که بریتانیا و روسیه هر دو در مشکلات مردم ایران مقصر قلمداد می‌شوند اما مردم، به ندرت از روسیه اسم می‌برند چون روس‌ها قلچماق بوده‌اند. بنابراین در چنین‌نوشته‌هایی می‌توان میزان حیله‌گری و مکر بریتانیا را در طول تاریخ معاصر ایران شاهد بود.

ایرانی‌ها رضاخان را عامل انگلستان می‌دانند

 آبراهامیان می‌گوید ریشه این دید «دشمن‌پندار» یا «توطئه‌بین» ایرانی‌ها به سده نوزدهم برمی‌گردد اما در سده بیستم به‌شدت رشد کرد. البته او زمان حمایت انگلیس از جنبش مشروطه را قلم می‌گیرد و آن را دوره فترتی می‌داند که این دیدگاه در آن رشدی نداشته است. این‌پژوهشگر می‌گوید بدگمانی بزرگ مردم ایران به بریتانیا که دست پنهان پشت تمام تحولات است، حتی با ظهور رضاخان هم کم نشد؛ که سعی کرد پس از کودتای اسفند ۱۲۹۹ و ایجاد سلسله پهلوی در سال ۱۳۰۴ نفوذ دولت‌های خارجی به‌ویژه انگلستان را کاهش دهد. به‌گفته آبراهامیان، رضاخان با وجود لغو پیمان ۱۹۱۹، بستن پیمان بی‌طرفی با شوروی، برکناری مشاوران نظامی انگلیسی، کاهش تعداد کنسول‌های خارجی در کشور، لغو امتیازات کاپیتولاسیونی قرن نوزدهم، به دست گرفتن کنترل بانک شاهی، پس گرفتن کنترل شرکت تلگراف از انگلستان، جایگزینی متخصصان فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، چکی و سوئیسی به جای انگلیسی‌ها و حتی لغو امتیاز دارسی در سال ۱۳۱۱ (۱۹۳۲) باز هم از دید مردم، عامل انگلستان تلقی می‌شود.

این باور نسبت به رضاخان از دید آبراهامیان چند دلیل دارد. یکی این‌که تأمین مالی کودتای رضاخان توسط افسران نظامی انگلیسی انجام شد و دیگر این‌که پس از لغو امتیاز دارسی، رضاخان امتیاز نفتی دیگری را در سال ۱۳۱۲ به انگلیسی‌ها داد که به‌شدت در راستای منافع شرکت نفت انگلیس و ایران بود. تهدیدهای انگلستان با حضور کشتی‌های جنگی‌اش در خلیج فارس و عقب‌نشینی‌های رضاخان باعث امضای توافق نفتی جدید با انگیس شد که به قول حسن تقی‌زاده سیاستمدار ایرانی، انعقاد این توافق یا تحت فشار شرکت نفت انگلیس و ایران یا براساس معامله‌ای خصوصی صورت گرفته است. نتیجه‌گیری آبراهامیان در این بحث، این است که «ناسیونالیسم ایرانی، گونه‌ای بی‌اعتمادی عمیق به بریتانیا و خاندان پهلوی را در خود تقویت کرد.» (صفحه ۶۱)

احساسات ضدانگلیسی و پارانوئید ایرانی‌ها به گفته یرواند آبراهامیان، پس از کناره‌گیری رضاخان هم افزایش پیدا کرد. همان‌طور که می‌دانیم همزمان با ورود نیروهای متفقین به ایران در جنگ جهانی دوم (روس‌ها از شمال و انگلیسی‌ها از جنوب)، رضاخان از قدرت کنار گذاشته شد و انگلیسی‌ها برای نظارت بر اشغال ایران، تقریباً در تمام شهرهای کشور، کنسولگری دایر کردند. این‌جا دقیقاً همان‌نقطه‌ای است که پای آمریکا به ایران باز شد. چون آمریکا داشت برای اشغال جنوب ایران به بریتانیا ملحق می‌شد؛ ایرانی که از یک‌طرف توسط انگلیس و آمریکا کشیده می‌شد و از طرف دیگر، شوروی استالینی آن را به سمت خود می‌کشید. سر ریدر بولارد سفیر وقت انگلیس در ایران درباره روحیات ایرانیانِ آن دوره نوشته است: «ایرانی‌ها خوراک ایده‌آل استالین هستند. آنان دروغگو، اهل غیبت و بدگویی، بی‌انضباط، ناتوان در برقراری وحدت و بی‌برنامه هستند.» (صفحه ۶۳)

در مجموع، به بیان یرواند آبراهامیان، در سال‌های کشاکش بین شرکت نفت انگلیس و ایران با مردم و دولت ایران، و ملی‌شدن صنعت نفت؛ بریتانیا از نظر اکثریت مردم ایران، مهم‌ترین دشمن ملی آنان بود.

* این‌انگلیسی‌های وقیح!

در مناقشات ملی‌شدن صنعت نفت، در حالی‌که مصدق و یارانش بر ملی‌شدن نفت و درآوردن آن از چنگال انگلیس تاکید و پافشاری داشتند، بریتانیا سرسختانه تاکید می‌کرد که نفت ایران باید در کنترل بریتانیا باشد یا حداقل از کنترل ایران خارج باشد. همان‌طور که اشاره کردیم، با تحلیل یرواند آبراهامیان و اسنادی که برای این تحلیل ارائه کرده، علت اصلی کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، نفت ایران و برکناری مصدق بوده است. این پژوهشگر در همین‌زمینه در صفحه ۱۲۶ کتاب خود به ۲۸ ماه طوفانی اشاره می‌کند و منظورش بازه زمانی خرداد ۱۳۳۰ (که نفت ملی شد) تا کوتای ۲۸ مرداد ۳۲ است. به‌عبارتی، این طوفان و آتش‌افروزی انگلیس و آمریکا در آن، از خرداد ۳۰ آغاز شد و مرداد ۳۲ به پایان رسید. با معادلاتی که برای جهان پیش آمد، تا اواخر دهه ۱۹۸۰ یعنی دهه ۱۳۶۰ اکثر کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین نفت خود را ملی کردند و به قول آبراهامیان بر بازار جهانی تأثیرگذار شدند اما زمانی‌که ایران نفت خود ملی کرد، یعنی دهه ۱۳۳۰ (۱۹۵۰) چنین اتفاقی، برای بریتانیا و تمام مصرف‌کنندگانِ آن‌موقعِ جهان صنعتی، به‌منزله پایان تمدن بود.

با برگشت به بحث ریشه‌های کودتای ۲۸ مرداد، باید به یکی از مسائل مهم که براساس اسناد و مدارک تاریخی در کتاب «کودتا» به آن اشاره شده، توجه کنیم؛ این‌که بریتانیا و ایالات متحده شاید در جزئیات با هم توافق نداشتند اما در یک‌چیز با هم متفق و به قول آبراهامیان، شانه‌به شانه بودند و آن، مخالفت اساسی با ملی‌شدن نفت بود. این موافقت هم به‌دلیل همان نگرانی پایان تمدنی است که به‌موجبش، قدرت‌های غربی نگران بودند کشورهای تولیدکننده نفت با اتکا به محاسبه‌ای واقع‌بینانه از افزایش ارزش منابع‌شان، در آینده به نگهداری ذخایر دست‌نخورده خود در زیرِ زمین تمایل پیدا کنند. خلاصه آن‌که وزارت خارجه بریتانیا در آن برهه اعلام کرد انگلیسی‌ها می‌توانند در زمینه سود، نحوه اداره یا شراکت در صنعت نفت ایران انعطاف‌پذیر باشند اما در مورد کنترل منابع نفتی ایران هرگز! که این اعلام موضع هم یکی دیگر از نمونه‌های وقاحت انگلیسی‌های استعمارگر در تاریخ استعمارشان است.

پس از ملی‌شدن صنعت نفت، بریتانیا به آمریکا اعلام کرد کنترل نفت باید در اختیار بریتانیایی‌ها باقی بماند و نرسیدن به توافق با مصدق، بهتر از رسیدن به توافق ناقص است. در نتیجه، سلسله‌نشست‌های مقامات رده‌بالای آمریکا و بریتانیا در واشنگتن درباره این مساله به این جمع‌بندی منجر شدند که «قدرت مؤثر بر این دارایی با ارزش (نفت ایران) باید همچنان حفظ شود.» (صفحه ۱۲۸). دیگر نمونه‌های وقاحت غربی در زمینه استعمارطلبی و چنبره‌زدن روی منابع خام کشورها را می‌توان در صورت‌جلسه نمایندگان مجلس بریتانیا در این زمینه پیدا کرد که به‌گونه‌ای درباره نفت ایران (ثروت ملی یک‌کشور دیگر) صحبت کرده‌اند که گویی دارایی آنهاست. به‌عنوان مثال می‌توان به این فراز توجه کرد: «از دست رفتن این ماده اولیه اصلی ما به بروز عواقب و پیامدهایی تقریباً محاسبه‌ناپذیر و فزاینده در فضای مذاکرات دوجانبه خواهد انجامید.» و یا این فراز «دست آخر هم این‌که ملاحظات پارلمانی و احساسات عمومی نیز در انگلستان باید در نظر گرفته شود. آن‌ها به آسانی واگذاری کنترل مؤثر دارایی و ثروتی تا به این حد عظیم را نمی‌توانند بپذیرند.» چنین دیدگاهی از دل همان غربِ از قرون‌وسطی‌خارج‌شده و پس از رنسانس، بیرون می‌آید که برای راحتی خود، دیگران را استثمار و مستعمره کند.

به‌هرحال، آمریکا و انگلیس پس از ملی‌شدن صنعت نفت ایران، جلسات محرمانه و غیرمحرمانه‌ای داشتند که در نتیجه آن‌ها، به این نتیجه رسیدند مصلحت در این است که ملی‌شدن را به‌طور لفظی بپذیرند اما ترتیباتی اتخاذ کنند که کنترل نفت در واقعیت، در اختیار ایران قرار نباشد. این دو کشور در ادامه، تلاش زیادی برای مذاکره با مصدق کردند که پس از موارد مختلف ناکامی، ایده کودتای نظامی را پیاده کردند.

یک‌نمونه دیگر از وقاحت انگلیسی‌ها را می‌توان در هفته‌های پس از ملی‌شدن نفت ایران جستجو کرد؛ زمانی‌که نشریه تایمز لندن در ستایش نشریه نیویورک هرالد تریبون (به‌خاطر مواضع ضد ایرانی‌اش)، مطالبی را منتشر کرد. نیویورک هرالد تریبون در مطلب خود اشاره کرده بود «اگر این مصادره اموال تحت نام ملی‌شدن به پیش برود، سرمایه‌گذاری آمریکا در عربستان سعودی امنیت نخواهد داشت و …» حیرت‌انگیز است که سرمایه ملی مردم ایران و بازپس‌گیری‌اش توسط دولت مصدق، توسط این رسانه آمریکایی، مصادره اموال خوانده است. و همچنین، جالب است که در این نمونه تاریخی هم، اصل بر پول و سرمایه است و دقیقاً به‌خاطر همین‌اصل غربی است که بازپس‌گیری سرمایه ملی مردم یک‌کشور، مصادره اموال خوانده می‌شود.

به‌هرحال نشریات انگلیسی و آمریکایی آن دوره که نفت ایران را ملی‌شده و از دست‌رفته می‌دیدند، هنوز امیدوار بودند نفت کشورهایی مثل عربستان و عراق و مناطقی مثل کانال سوئز مصر را در چنگ خود نگه دارند و از این‌رو نگرانی‌های زیادی داشتند.

اما نکته آموزنده در زمینه رفتار و چگونگی روبروشدن با قدرت‌های غربی، این است که انگلیس و آمریکا، تازه پس از همه کارشکنی‌ها و دسیسه‌های پنهانی، وقتی نتوانستند از ملی‌شدن صنعت نفت جلوگیری کنند، به این نقطه رسیدند که به‌طور لفظی آن را بپذیرند. ادامه این توطئه‌ها هم به طرح‌ریزی مذاکرات مستقیم و غیرمستقیم با مصدق اختصاص داشت که چون این توطئه‌ها هم به نتیجه نرسیدند، گزینه کودتای نظامی را عملی کردند. در بحث دسیسه‌چینی، باز هم می‌توان به مورد دیگری از وقاحت انگلیسی‌ها اشاره کرد که مربوط به شپرد سفیر وقت انگلستان در ایران است و آبراهامیان در صفحات ۱۳۰ و ۱۳۱ کتاب خود بخشی از سخنان او را آورده است؛ مثلاً «من به این موضوع واقفم که انتصاب مدیران ایرانی (در شرکت نفت)، ابعادی ناخواسته را به وجود خواهد آورد و باید اقدامات حفاظتی برای جلوگیری از دخالت بی‌مورد از سوی دولت ایران در نظر گرفته شود.»

در همین‌بحثِ توطئه‌های انگلیس و آمریکا و ردپای ایالات متحده در کودتای ۲۸ مرداد و دخالت در امور ایران، حقایق زیاد و متعددی در اسناد تاریخی وجود دارد که یکی از آن‌ها تماس کلمنت اتلی نخست‌وزیر وقت بریتانیا با ترومن رئیس‌جمهور آمریکاست. نخست‌وزیر انگلستان در آن تماس به ترومن گفته بود: «اطمینان دارم که می‌توانیم برای اعمال نفوذ بر این قضیه و هرگونه اقدام لازم روی دولت ایالات متحده حساب کنیم.»

وقتی رسانه‌های «جهان آزاد» مصدق را دیکتاتور و مانع رسیدن به توافق خواندند/چرا همیشه کارِ انگلیسی‌هاست؟

مصدق و سیدحسین فاطمی وزیر امور خارجه‌اش

جنگ رسانه‌ای علیه ایران؛ از همان قدیم‌ندیم‌ها

پس از این وقایع و مذاکراتی که انگلیس و آمریکا با هم داشتند، بخش مهمی از جنگ تبلیغاتی این دو کشور علیه ایران آغاز شد. دولت بریتانیا از سفارت خود در واشنگتن درخواست کرد بین مردم آمریکا این معنی را القا کند که ناسیونالیسم مردم ایران، تلاشی است تا توجهات از کمبودها و کاستی‌های این کشور منحرف، و گرفتاری‌هایشان به سلطه خارجی‌ها منتسب شود. به گفته آبراهامیان، انگلیسی‌ها از فقدان توان فنی ایران برای کار در صنعت نفت صحبت می‌کردند اما به‌طور خصوصی و محرمانه توان فنی ایران برای پالایش نفت را پذیرفته بودند. همان‌زمان وزارت خارجه بریتانیا در هشداری به وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد: «امنیت جهان آزاد وابسته به میزان قابل ملاحظه نفت از منابع خاورمیانه است. اگر رویکرد نفتی ایران به عربستان سعودی یا عراق نیز سرایت کند، کل ساختار و همچنین توانایی ما در دفاع از خود از بین خواهد رفت. بنابراین خرید نفت حتی در حجمی پایین، دارای پتانسیل پیامدهای خطرناک است.» (صفحه ۱۳۵) پس از چنین‌هشدارهای بود که انگلیس تلاش کرد با تحریم‌های مختلف و فشارهای متعدد بین‌المللی، صادرات نفت ایران را متوقف کند.

انگلیس و آمریکا، تا پیش از اجراکردن طرح کودتای ۲۸ مرداد، با اشتیاق زیاد منتظر سقوط مصدق توسط عوامل داخلی و مخالفت گروه‌های مخالف او بودند. اما این اتفاق تا زمانی‌که اهرم کودتا به کار گرفته شد، نیافتاد. حقیقت مهمی هم که آبراهامیان در این‌باره نوشته، این است که از وزارت خارجه انگلستان سندی در این‌باره به جا مانده که در آن اشاره شده «در حالی که در انتظار و فعالیت برای سقوط مصدق هستیم، باید اطمینان حاصل کنیم که در متقاعد کردن آمریکا برای حمایت از ما در مخالفت با ملی‌شدن نیز موفق خواهیم شد.» و بدیهی است که آمریکایی‌ها نیازی به متقاعدشدن نداشت. چون پیش از انتخاب مصدق به‌عنوان نخست‌وزیر هم، تلاش خود را برای جلوگیری از ملی‌شدن صنعت نفت ایران کردند. سفیر انگلستان در واشنگتن هم چندهفته پس از انتخاب مصدق به نخست‌وزیری، موضع آمریکا و انگلستان را درقبال این مساله، نزدیکِ به هم خوانده و گفته بود این دو کشور در این زمینه دارای منافع مشترک هستند. البته ناگفته نماند که این دو کشور استعمارگر، رقابت‌های پنهانی و مخفیانه‌ای هم با یکدیگر داشتند که تشریح‌اش از حوصله این مطلب خارج است.

در ادامه همین‌بحث، بد نیست به یک تذکر مهم دیگر که ممکن است بین صفحات کتاب «کودتا» ی آبراهامیان مغفول بماند، توجه کنیم. این‌که «کشاکش‌های لفظی بین دیپلمات‌های امریکایی و بریتانیایی این تصور نادرست را به‌جا گذاشت که ایالات متحده آمریکا با جنبش ملی‌شدن نفت ایران همدلی دارد.» (صفحه ۱۴۶)

مصدق؛ سیبل حملات رسانه‌ای

یرواند آبراهامیان به نوشته‌های لوی هندرسون جانشین هنری گریدی در سِمت سفیر آمریکا در ایران اشاره دارد که این فرد پیش‌تر سفیر آمریکا در عراق بوده و در مهندسی کودتای ۲۸ مرداد هم نقش داشته است. هندرسون ۲ دهه پس از کودتا در خاطرات خود نوشت: «سرانجام به این نتیجه رسیدم که تا وقتی مصدق بر مصدر کار است، هیچ راه حل و مصالحه‌ای در زمینه مساله نفت امکان‌پذیر نیست.» (همان‌صفحه)

شپرد هم در گزارش سالانه خود علت شکست مذاکرات ایران و انگلیس و ایران و آمریکا را این‌گونه عنوان کرد: «شکست این مذاکرات را باید به پای یک‌نفر نوشت: مصدق» همان‌طور که می‌دانیم لفظ مذاکرات در این مکاتبات و اسناد، در ظاهر امر، کاری صلح‌جویانه و متمدنانه می‌آید اما طبیعی است که منظور انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها از مذاکره با ایران، چیزی جز پس‌گرفتن نفت کشورمان با راه‌حل‌هایی غیر از جنگ و درگیری نبوده و نیست.

در ادامه توطئه‌های بریتانیا و آمریکا برای مقابله با مصدق و تلاش برای برکناری‌اش بدون اجرای کودتا، وابسته مطبوعاتی سفارت انگلستان در ایران، برای همتای خود در واشنگتن خوراک منظم و مستمری تهیه می‌کرد که به قول آبراهامیان، برای BBC زیادی زهراگین بود و باید در رسانه‌های آمریکایی مثل صدای آمریکا مورد استفاده قرار می‌گرفت. به‌این‌ترتیب موج انتشار مطالب غیرواقع و اتهامات واهی نسبت به مصدق و افرادی مثل دکتر حسین فاطمی در رسانه‌های انگلیسی و آمریکایی آغاز شد. اهالی رسانه در دو کشور یادشده، در این زمینه آزاد بودند هرچه می‌خواهند بنویسند. آبراهامیان می‌گوید درو پیرسون یکی از ستون‌نویسان اصلی واشنگتن پست مقاله‌ای کاملاً من‌درآوری نوشت و فاطمی را در دست‌داشتن در جرایمی مثل اختلاس یا ساخت‌وپاخت با قضات متهم کرد. همچنین در این مقاله نوشته بود: «آیا آمریکایی‌ها می‌خواهند چنین فرد شیادی همچنان مغز متفکر کل بحران نفتی خاورمیانه باقی بماند؟» شخصیت ضد استعماری و ضد شاهِ فاطمی در این‌هجمه‌های رسانه‌ای، آماج اتهامات اخلاقی و دینی هم قرار گرفت. در حالی‌که ریشه در خانواده‌ای روحانی و دینی داشت.

در بهبوحه حمله‌های رسانه‌ای به مصدق و یارانش که او را مردی با عقاید متعصبانه دینی، درویشی دوره‌گرد با مدرک دانشگاهی، نیرنگ‌باز، شرقی، پیرمرد دریا، دیوانه و کله‌شق، تهدیدگر یا محدودکننده جهان آزاد از نیازهای نفتی‌اش معرفی می‌کردند، دیگرْمسئولان و دست‌اندرکاران دولت وقت ایران را نیز برای مردم دیگر کشورها، به‌عنوان عناصری تحصیل‌کرده اما فاقد واقع‌گرایی و فاقد فهم معرفی می‌کردند.

وقتی رسانه‌های «جهان آزاد» مصدق را دیکتاتور و مانع رسیدن به توافق خواندند/چرا همیشه کارِ انگلیسی‌هاست؟

برنامه‌های فارسی‌تان را دوبرابر کنید!

همزمان که مقامات انگلستان سعی می‌کردند تصویر امپریالیستی خود در ایران را نزد مردم آمریکا کم‌رنگ کنند، BBC سخت مشغول بوده است. چون سفارت بریتانیا در ایران از این شبکه خواسته بود مدت برنامه‌های فارسی خود را دو برابر کند و خبرنگار حاضر در تهرانش را هم که گرایشی به همکاری با این اهداف نداشت، با فردی دیگر جایگزین کند. بی‌بی‌سی در جنگ تبلیغاتی و رسانه‌ای خود، این مساله را طرح می‌کرد که چگونه ملی‌شدن نفت ایران بناست به فقیرشدن این کشور بیانجامد؟ به‌این‌ترتیب افرادی از مطبوعات و پژوهشگران انگلیسی که حاضر به همکاری با این خط مشی رسانه‌ای نبودند، بایکوت شده و به قول آبراهامیان در فهرست سیاه قرار گرفتند. وقتی هم روزنامه‌ها و نشریات از این خط‌مشی خارج می‌شدند، به‌ویژه وقتی درباره لابی نفتی در وزارت خارجه بریتانیا مطلب می‌نوشتند، وزارت خارجه این کشور علیه‌شان اقامه دعوا و شکایت می‌کرد.

همان‌زمان، روزنامه تایمز لندن مقاله‌ای منتشر کرد و در آن مدعی شد تضادهای داخلی ایران بین فقیر و غنی، زمین‌دار و دهقان، شهر و روستا، پایتخت و استان‌ها – منجر به آن شده که ایرانیان دشمنی و کینه خود را به سوی دشمنان فرضی به ویژه بریتانیا و شرکت نفت فرافکنی کنند. در نمونه‌ای دیگر، شپرد سفیر وقت بریتانیا در تهران، سندی طولانی تنظیم کرد که به‌شکل گسترده در سفارت‌های انگلستان در همه کشورهای جهان توزیع شد. او در این سند، بین ناسیونالیسم آسیایی و ایرانی تمایز قائل شده و در یادداشت‌های دیگرش هم مصدق را مردی پریشان احوال معرفی می‌کرد. علت اعطای این لقب به مصدق این بود که او حاضر نبوده از لقب عالیجناب و خودروی لوکس وزارتی استفاده کند.

آبراهامیان پاسخ می‌دهد؛ چرا این‌همه ایران را با رسانه می‌زدند؟

درباره این‌گونه اتفاقات تاریخی، در صفحه ۱۵۷ کتاب «کودتا» تذکری وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد. آبراهامیان در این تذکر، علت اصلی این دشمنی و موج رسانه‌ای را تقابل ناسیونالیسم احیاشده ایرانیان و امپریالیسم از مد افتاده غربی عنوان کرده و می‌گوید: «این‌گونه حملات شدید فرهنگی را نباید علت ریشه‌ای ناکامی در مذاکرات تلقی کرد و این در حالی است که در مطالعات فرهنگی، وسوسه باور این مساله وجود دارد. این موارد را بیشتر باید تبعات جنبی این شکست دانست. ریشه اساسی قضیه در واقع سرپیچی بریتانیا از دست‌کشیدن از کنترل تولید نفت و همچنین عزم ایران برای در اختیار گرفتن کنترل همین محصول بود. به بیانی دیگر، بن‌بست موجود در این میان نه به‌دلیل پیش‌داوری‌های نژادی یا فرهنگی بلکه به علت برخورد اقتصادی بین ناسیونالیسم احیاشده و امپریالیسم از مُد افتاده به وجود آمده بود.»

آبراهامیان می‌گوید حمله رسانه‌ای و به قول خودش «حمله بی‌امان تبلیغاتی بریتانیا» آن‌قدر مؤثر بوده که حتی تاریخدانان امروزی هم پس از گذشت ۶۰ سال، این ادعا را طوطی‌وار تکرار می‌کنند که بریتانیا تمایل زیادی به حل و فصل منصفانه قضیه داشت و ایالات متحده نیز راه‌حل‌های متعددی را برای حل و فصل اختلافات پیشنهاد کرده بوده است. او دانیل برگین نویسنده کتاب «جایزه» را مثال می‌زند که مستقیماً همه تقصیرها را به گردن ایرانیان انداخته و حتی اشاره‌ای گذرا هم به کلمه ممنوعه «کنترلِ» نفت ایران نکرده است. آبراهامیان می‌گوید با توجه به عنوان فرعی کتاب «جایزه» یعنی «جست‌وجوی حماسی برای نفت، پول و قدرت» بسیار شگفت‌انگیزتر است که یرگین از تصدیق این موضوع که مصدق و ایرانی‌ها دنبال کنترل منابع طبیعی خود بوده‌اند، سر باز زده است. این تاریخ‌پژوه در مثالی دیگر از تأثیر جنگ رسانه‌ای انگلیس و آمریکا، بری روبین کارشناس روابط ایران و آمریکا را مثل زده که در نوشته‌هایش گفته آمریکا موضعی بی‌طرفانه با اندک گرایشی به ایران داشته و یا گفته مذاکرات بین ایران و دو قدرت غربی، به‌دلیل ناتوانی مصدق در مصالحه با انگلیس و آمریکا شکست خورده است. با کنایه‌ای که آبراهامیان در این‌باره دارد، می‌گوید بری روبین، کتاب خود را «پوشیده از نیت خیر: تجربه آمریکایی‌ها در ایران» نامگذاری کرده است.

نویسنده کتاب «کودتا» ضمن این‌که به این حقیقت اذعان دارد که «برای غربی‌ها، هیچ‌چیزی خوشایندتر از تاکید و تصدیق دیدگاه‌هایشان توسط افراد بومی نیست»، افرادی مثل پیتر آوری، رضا شیخ‌الاسلامی و شیرین هانتر را مثال می‌زند که مصدق را خاطی و انگلستان را بری از خطا و دارای دیدگاه‌های انسان‌دوستانه و مصالحه‌گرانه خوانده‌اند. آبراهامیان، رونالد فری‌یر را هم به‌عنوان تاریخ‌نگار رسمی شرکت نفت بریتیش پترولیوم مثال زده که علت شکست مذاکرات ایران و بریتانیا را غیرقابل اعتمادبودن مصدق و ژن موجود در بدنه سیاسی ایران خوانده بود.

در آن سال‌ها مصدق در رسانه‌های انگلیسی و آمریکایی، به‌دلیل آرمان شیعی‌اش در پیگیری عدالت حتی تا نقطه شهادت، به‌شدت نکوهش می‌شده است.

آبراهامیان نکته جالب توجه دیگری هم درباره واقعیت جنگ رسانه‌ای انگلیس و آمریکا علیه ایرانِ آن دوره دارد که تبعاتش تا سال‌های انقلاب اسلامی هم رسیده است. او می‌نویسد: «تعجبی ندارد که نوستالژی پس از انقلاب برای "روزهای طلایی گذشته" به‌سوی تقویت چنین تفسیرهایی گرایش دارد.» (صفحه ۱۶۰) و منظورش تفسیرهایی شبیه تفاسیر افرادی است که نام بردیم و یا نوشته‌های فرح دیبا، یا عباس میلانی نویسنده زندگینامه شاه و یا غلامرضا افخمی (دیگر نویسنده زندگی‌نامه شاه) که آبراهامیان، هر دو زندگی‌نامه را تمجیدآمیز می‌خواند و می‌نویسد: «اما جزئیات مذاکرات پشت صحنه حاکی از آن است که نه بریتانیا و نه ایالات متحده آمریکا تمایلی به عقب‌نشینی از موضوع دشوار ملی‌شدن نداشتند. آنان بزرگ‌ترین مانع این کار بودند، نه ایران. بررسی دقیق جزئیات تفصیلی، شیطنت‌ها را نمایان می‌کند.» (صفحه ۱۶۱)

درباره پوشش مطبوعاتی کودتا هم آبراهامیان کنایه‌ای به مطبوعات غربی دارد که از این قرار است: «وقتی یک‌ناظر هندی می‌توانست ماجرا را درست روایت کند، انتظار این می‌رفت که روزنامه‌نگاران و دانشگاهیان غربی نیز بتوانند همین کار را انجام دهند. اما آنان از پرزیدنت آیزنهاور سرمشق گرفته بودند، کسی که بی‌درنگ پس از کودتا نطقی با تبلیغات فراوان با عنوان صلح با عدالت را انجام داد.» (صفحه ۲۷۶)

اما نکته جالب‌تر، بی‌خبری و مسخ مردم آمریکا به‌خاطر رسانه‌های آن‌هاست که حتی بین روزنامه‌نگاران و قشر آگاه این جامعه هم شیوع داشته است. آبراهامیان درباره این وضعیت هم نوشته‌ای دارد که در صفحه ۲۷۸ کتاب آمده است: «کنت لاو گزارشگر نیویورک تایمز که بسیاری از این مطالب را نوشته بود، سال‌ها بعد در تحلیل منتشرنشده‌ای درباره کودتا از اینکه ناخواسته توسط سیا مورد استفاده قرار گرفته، اظهار تأسف کرد. به نوشته او، ایالات متحده آمریکا نقش قابل ملاحظه‌ای در کودتا داشت و مردم ایران نیز از این قضیه آگاه بودند اما مردم آمریکا هیچ اطلاعی از آن نداشتند.»

در جنگ رسانه‌ای دولت‌های بریتانیا و آمریکا علیه ایران که به فریب توده‌های مختلف مردم و نخبگان در ایران و کشورهای خودشان انجامید، مطبوعات و رسانه‌های انگلیسی و آمریکایی، گزارش‌ها و تحلیل‌های بسیار مختلفی برای پرهیز از مطرح شدن دخالت CIA یا MI6 منتشر کردند. و به قول آبراهامیان حتی از کاربرد کلمه «کودتا» خودداری کردند. آن‌ها سرنگونی مصدق را با عناوینی مثل طغیان ملت یا انقلاب مردم مطرح می‌کردند!

صادق وفایی

ادامه دارد ...

اشتراک گذاری
برچسب ها
سلام پرواز
سفرمارکت
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۵
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۳۰ - ۱۴۰۴/۰۵/۲۸
در 28 مرداد فقط نخست وزیر برکنار نشد که بحث کنیم آیا شاه اختیارش رو داشت یا نه، در 28 مرداد، در عمل حکومت از مشروطه به دیکتاتوری مطلق تبدیل شد. پس در هر صورت یک کودتا بود.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۳۹ - ۱۴۰۴/۰۵/۲۸
درطول سه قرن اخیر دو کشور روسیه و انگلیس بیشترین ضربات مهلک رابر پیکر ایران وارد کرده اند.اگر سیاست های خصمانه این دو نبود.ایران کشوری بود با جمعیت 400 میلیون و با وسعتی دوبرابر الان و ثروتی در حد روسیه و آمریکا.
رضا ه.
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۴۶ - ۱۴۰۴/۰۵/۲۸
چی شده از مصدق دفاع میکنید؟ نکند" ای ایران" هم میخواهید بخوانید ??
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۱۸ - ۱۴۰۴/۰۵/۲۸
اگه مصدق خدمت کرده پس چرا نمیذارید قبرش رو مردم راحت ببینند و از اون حالت انزوا درش بیارن؟
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۲۲ - ۱۴۰۴/۰۵/۲۸
مصدق الگوی لمپنیسم، موج سواری اصلاح طلبی، فرصت طلبی و نا آگاه به زمان.
نظر شما

سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

برچسب منتخب
# دیدار پوتین و ترامپ # جنگ ایران و اسرائیل # عملیات وعده صادق 3 # مذاکره ایران و آمریکا # آژانس بین المللی انرژی اتمی # پل ترامپ # حمله آمریکا به ایران
نظرسنجی
ایران و آمریکا در مذاکرات به توافق می‌رسند؟
الی گشت