فراتر از دیپلماسی و نقش آن در شورای امنیت سازمان ملل، چین فاقد ظرفیت لازم برای ترویج «صلح و ثبات» در منطقه است.
به گزارش سرویس بین الملل تابناک، مدرسه اقتصاد لندن در مقالهای به بررسی رویکرد چین به جنگ اخیر ایران و اسرئیل پرداخته که در ادامه آمده است.
در ژوئن ۲۰۲۵، حملات هوایی هماهنگشدهای توسط اسرائیل و ایالات متحده به اهداف نظامی کلیدی ایران انجام شد که تنشها را در خاورمیانهای که از قبل ناپایدار بود، افزایش داد.
این حملات با محکومیت گستردهای مواجه شد و پرسشهایی را درباره نحوه موضعگیری قدرتهای بزرگ جهانی — از جمله چین — در میانه این بحران مطرح کرد.
با وجود شدت وضعیت، واکنش چین محدود و کلیشهای بود که با الگوی دیپلماتیک دیرینه آن در منطقه همخوانی داشت. پکن به جای بازنگری در استراتژی خود، این حادثه را از دیدگاههای همیشگی خود تحلیل کرد: اشتباه محاسباتی آمریکا، نقض قوانین بینالمللی و فرصتهایی برای تعامل چندقطبی.
واکنش چین به بمبارانها استاندارد و محدود به اظهارات سیاسی وزارت خارجه چین بود، شامل شخصیتهای برجستهای مانند وانگ یی. چین به عنوان عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل، بر نقض قوانین بینالمللی توسط آمریکا تأکید کرد.
همچنین به طور دیپلماتیک با طرفهای درگیر، از جمله بازیگران اصلی دیپلماتیک اسرائیل و ایران و همچنین دیگر بازیگران منطقهای مانند مصر، در تماس بود. این واکنش به طور ضمنی محدودیتهای چین در تواناییهای پروژه قدرت را پذیرفت — واقعیتی که کشورهای منطقه، از جمله ایران، به خوبی از آن آگاه هستند.
اگرچه ایران اغلب در مباحث بینالمللی (از جمله توسط نخستوزیر پیشین بریتانیا، ریشی سوناک در سال ۲۰۲۴) به عنوان بخشی از «محور دولتهای اقتدارگرا» همراه با چین و روسیه معرفی میشود، اهمیت آن در سیاست خاورمیانهای چین طی مدت زمان طولانی کاهش یافته است.
پیشتر، روابط مثبت با ایران به چین امکان میداد تا در برابر آمریکا توازن ایجاد کند، خود را به عنوان نیرویی ثباتبخش معرفی نماید و دسترسی انتخابی به نفت و همکاریهای نظامی را تضمین کند. اما در سالهای اخیر، چین اهمیت بیشتری به همکاریهای فناورانه و انرژی با عربستان سعودی و امارات متحده عربی داده است، همچنین پروژههای سرمایهگذاری در مصر و اردن را در اولویت قرار داده است.
این فعالیتها دو عنصر کلیدی در تعامل جمهوری خلق چین با خاورمیانه را نشان میدهد: ۱) محدود کردن احتمال همکاری آمریکا با این کشورها، و ۲) تقویت تصویر چین در آنچه «جهان جنوب» خوانده میشود به عنوان نیرویی برای ثبات و توسعه.
این روندها همچنین با ابتکارات بینالمللی شی جینپینگ مانند «ابتکار توسعه جهانی» و «ابتکار امنیت جهانی» همراستا هستند. بنابراین، کاهش نفوذ منطقهای ایران — ناشی از تضعیف ظرفیت حزبالله و حماس و همچنین محدودیتهای ایران در واکنش به حملات اسرائیل و آمریکا — نگرانی چندانی برای پکن ایجاد نمیکند. چین به حمایت دیپلماتیک، مشارکت اقتصادی و حتی همکاری نظامی انتخابی خود ادامه میدهد، اما در مقیاسی محدود و نه استثنایی.
نقطه عطف مهمی در موضع منطقهای چین پس از حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ رخ داد. پیامدهای آن رویداد تأثیر قابل توجهی بر روابط چین و اسرائیل گذاشت.
با وجود تلاشهای سفیر جدید چین در اسرائیل برای بازسازی روابط، آسیبهای وارده قابل توجه بوده و نشاندهنده سیاست چین در خاورمیانه است. در این مقطع، حداقل در روایتهای سیاسی، اولویت «ثبات منطقهای» جای خود را به اولویت «رقابت» با آمریکا داد که حمایت لفظی از حقوق فلسطینیان به عنوان موضوعی نیابتی مطرح شد.
تا حدی، این الگو شبیه رفتار چین در زمان تهاجم روسیه به اوکراین است، زمانی که چین — به دلایل سیاسی — تصمیم گرفت حمله روسیه و نقض قوانین بینالمللی را محکوم نکند. چین همچنان از نسبت دادن مسئولیت حمله ۷ اکتبر اجتناب میکند و هیچ تبادلی بین شی جینپینگ و رئیسجمهور اوکراین صورت نگرفته است.
تمرکز بر رقابت با آمریکا به معنای تأثیر واقعی و قابل توجه در میدان نیست. در حالی که خاورمیانه همچنان ناپایدار باقی مانده است، تواناییهای چین به همکاری آن با بازیگران دیگر، به ویژه روسیه، وابسته است، همانطور که در نشستهای سهجانبه با حضور ایران مشاهده شده است.
فراتر از دیپلماسی و نقش آن در شورای امنیت سازمان ملل، چین فاقد ظرفیت لازم برای ترویج «صلح و ثبات» در منطقه است. به دلیل اصلاحات نظامی در حال انجام، ممکن است روزی تواناییهای چین در عمل در خارج از مرزها و نمایش قدرت تحقق یابد، اما در حال حاضر این تواناییها عمدتاً محقق نشده باقی ماندهاند.
این موضوع برای بازیگران منطقهای — از جمله عربستان سعودی، امارات و حتی ایران — چندان شگفتآور نیست، زیرا آنها هرگز چین را جایگزینی برای حضور امنیتی آمریکا در دوران مدرن ندانستهاند.
کشورهای منطقه احساس نمیکنند که بتوانند همکاری چین را در مسائل امنیتی، حتی در مواجهه با تروریسم منطقهای، درخواست کنند. بنابراین، شکافی آشکار بین آنچه چین میگوید («روایتها») و آنچه واقعاً میتواند ارائه دهد («اقدامات») وجود دارد.
در رابطه پویای خود، بازیگران منطقهای تلاش میکنند همکاری با چین را در حوزههایی که مناسب آن است حفظ کنند — یعنی در زمینه مشارکت اقتصادی و حمایت سیاسی — که همواره میتواند به عنوان اهرمی علیه آمریکا استفاده شده و نشانهای از همگرایی چندقطبی به مخاطبان جهانی باشد.
چین از نگرش منطقهای و محدودیتهای خود در خاورمیانه آگاه است. این کشور نتوانست سال گذشته منافع خود را در سوریه حفظ کند، زمانی که شریک استراتژیک مورد حمایت چین تنها یک سال پس از امضای توافقنامه شراکت استراتژیک در پکن، قدرت خود را از دست داد.
جنگجوهای اویغور که چین آنها را تروریست میداند، اکنون به عنوان بخشی مشروع از مقامات سوریه شناخته میشوند و شاخه نظامی حزب اسلامی ترکستان (TIP) در ارتش رسمی سوریه ادغام شده است.
به همین ترتیب، چین نتوانست منافع تجاری و دریایی خود را در جریان حملات اخیر حوثیها در دریای سرخ محافظت کند. علیرغم روابط دیپلماتیک نزدیک با ایران، یکی از حامیان کلیدی حوثیها، و تضمینهای مقامات حوثی مبنی بر اینکه کشتیهای چینی و روسی مورد هدف قرار نخواهند گرفت، چندین حمله باعث اختلال در حمل و نقل و زنجیره تامین چین شد.
حضور محدود نیروی دریایی پکن و تمایل کم آن به مواجهه دیپلماتیک یا نظامی با بازیگران مسلح، شکاف میان سخنان منطقهای و توان عملیاتی آن را نشان داد.
در سالهای اخیر، سیاست خاورمیانهای چین بهطور فزایندهای انعطافناپذیر شده و در چارچوب روایتهای رقابت با آمریکا و همبستگی جهان جنوب گرفتار شده است.
روند رو به وخامت روابط چین با اسرائیل از سال ۲۰۲۳ نمونهای شاخص است. ناتوانی چین در اتخاذ اقدامات عملی به این معناست که حل بحرانهای منطقهای اکنون بیشتر به دینامیکهای سیاسی محلی و تمایل طرفها بستگی دارد تا دخالت چینیها؛ چین معمولاً در چارچوبهایی که کشورهای خاورمیانه تعیین میکنند فعالیت میکند، چرا که پکن ظرفیت ایجاد فرصتهای منطقهای مستقل را ندارد.
نمونه بارز این موضوع توافق ایران و عربستان در سال ۲۰۲۳ است — توافقی که اغلب به اشتباه به عنوان دستاورد دیپلماتیک چین معرفی میشود، اما در واقع عمدتاً نتیجه ابتکارات منطقهای بود.
محدودیت گزینههای موجود در خاورمیانه باعث شده است که چین همزمان بین شعارهای تبلیغاتی ناشی از ابتکاراتی مانند «ابتکار توسعه جهانی» و «ابتکار کمربند و جاده» مانور دهد و در عین حال اهداف استراتژیک خود را از طریق دیپلماسی، ارتباطات و همکاری اقتصادی انتخابی دنبال کند.
تنها گزینه باقیمانده برای اهداف سیاست خارجی چین در خاورمیانه، تقویت پیام خود برای بهبود تصویرش است. به طور واقعبینانه، چین در انتظار است که کشورهای غربی — به ویژه آمریکا و اتحادیه اروپا — چارچوب دیپلماتیک یا امنیتی جدیدی برای منطقه پیشنهاد دهند.
با حمایت روسیه، احتمالاً پکن هر ابتکاری را در قالب ریتوریک خود درباره چندقطبی بودن، عدم مداخله و همبستگی جهان جنوب چارچوببندی خواهد کرد، بدون آنکه تعهدات نظامی یا مالی قابل توجهی ارائه دهد.
تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.