در روزگاری که مرزهای دانش باریک و پیچیده شده، باید گفت که عصر متخصص «همهچیزدان» گذشته است. دیگر مادر دهر چون پورسینا نخواهد زایید که ذوالفنون باشد! حتی فرزانگان، اگر بیاحتیاط به قلمرو علوم خارج از تخصص خود پا بگذارند، ممکن است دچار لغزشهای متدولوژیک شوند. دکتر محسن رنانی نیز در این سخن دچار یک خطای رایج در تحلیل شده است: پیوند دادن چند موضوع پراکنده برای اثبات یک فرضیه که بهظاهر جذاب اما از نظر علمی بیپایه است. سخنان اخیر وی –هرچند احتمالاً از سر دغدغه و نه بدخواهی– از همین جنس است.
او میگوید: "چندهمسری و ازدواج فامیلی، طی قرنها در برخی جوامع نهادینه بوده و این موضوع روی ضخامت کورتکس مغزی افراد تأثیر گذاشته است؛ بهطوری که ضخامت کورتکس مغزی اروپاییان بیشتر از آسیاییهاست و از آنجا که کارکرد عقلانیت فرد از کورتکس نشأت میگیرد، این تفاوت تأثیر مستقیمی بر توسعه دارد".
این سخنان، بعید است سهو لسان باشد. بهانه مرسوم تقطیع هم جواب نیست. این نوشته در پی آن است تا از منظر ژنتیک، طب، علوم اعصاب و اقتصاد توسعه به بررسی انتقادی این ادعا بپردازد.
چند نکته قابلتأمل و در عین حال قابل نقد بر آن جملات:
الف) پیوند دادن توسعه با تغییرات ژنتیکی یا فیزیولوژیکی:
وی میان توسعه و ویژگیهای زیستی مانند ضخامت قشر مغز (cortical thickness) رابطه برقرار میکند. این نوع تحلیل، در قلمرو زیستگرایی تقلیلگرا قرار میگیرد. گرایشی که چند دهه است در علوم انسانی و زیستپزشکی بهعنوان رویکردی سادهانگارانه و گمراهکننده رد شده است.
تحلیل توسعه بر مبنای تفاوتهای ژنتیکی یا فیزیولوژیکی جوامع، فاقد پشتوانه علمی است و بر بستری نگرانکننده از نژادگرایی علمینما (scientific racism) استوار است. چنین گزارههایی، اگرچه ممکن است در قالب تحلیل علمی مطرح شوند، اما در عمل، به بازتولید تبعیض و طبیعیسازی نابرابریها دامن میزنند. موکدا چند مورد استثنایی را نمی توان به جمعیت تعمیم داد. وی نمی گوید از چه مطالعه ای بهره جسته؟ نمی گوید آن مطالعه با چه ابزاری کورتکس مغز را در جمعیت اندازه گرفته؟ نمی گوید حجم نمونه چقدر است؟ مطالعه case_control است یا فقط case series! بدون پاسخ به این پرسشها، استناد به چنین «نتایجی» فاقد اعتبار علمی است.
ب) مغلطه ژنتیکی در ازدواج فامیلی:
درست است که ازدواج فامیلی میتواند احتمال بروز برخی اختلالات ژنتیکی خاص مانند بیماریهای اتوزوم مغلوب همچون نقصهای متابولیک یا ایمنی یا ناهنجاری های مادرزادی را در جمعیتهای کوچک یا ایزوله محتمل کند و افزایش دهد، اما تعمیم این احتمال به ساختار مغز کل یک ملت یا پیوند آن با توسعهنیافتگی، ناشی از ناآگاهی از اصول ژنتیک جمعیت و اپیدمیولوژی مولکولی است.
تأثیر ازدواج فامیلی بر سلامت، عمدتاً در سطح بیماریهای تکژنی نادر بررسی میشود و نه در مقیاس صفات پیچیده و چند عاملی مانند توانایی شناختی یا ساختار مغز.
صفات پیچیدهای نظیر ضخامت کورتکس یا عملکردهای شناختی، پلیژتیک چندژنی و چندعاملی هستند و بهشدت از محیط، آموزش، تغذیه، کیفیت تعاملات اجتماعی، و حتی استرسهای دوران رشد تأثیر میپذیرند.
"ژن، تنها یک فاکتور از دهها عامل دخیل در ویژگیهای پیچیده رفتاری و شناختی است. حتی نقش ژنها همواره در بستر تعامل با محیط معنا پیدا میکند"بهمین خاطر به آن صفت چند عاملی گویند.
(Plomin et al., 2016. Nature Reviews Genetics)
از منظر بیولوژی مولکولی و ژنتیک پزشکی، نمیتوان از «ازدواج فامیلی» با ساختار مغزی جمعی یک ملت و سپس به توسعهنیافتگی اقتصادی آنها ارتباط برقرار کرد. چنین رویکردی، نهتنها غیرعلمی، بلکه بالقوه خطرناک است. می دانیم که در ایران ما ازدواج فامیلی رو به افزایش است و بر فرهنگ سازی مشاوره ژنتیک قبل ازدواج اصرار داریم. لیکن تعمیم آن به جمعیت ۸۵ میلیونی و ۱۹ قومیتی ایران عزیز راهی بخطاست!
ج) واقعاً تفاوتی در ضخامت کورتکس نژادها وجود دارد؟
خیر. تاکنون هیچ پژوهش معتبر و جامع در علوم اعصاب نشان نداده است که ضخامت قشر مغز میان «نژادها» یا «اقوام» تفاوت معنادار و پایداری دارد که بتوان آن را به توانایی عقلانی یا توسعه تعمیم داد.
به بیان دیگر هیچ مطالعهی معتبر و همگرایی در علوم اعصاب معاصر وجود ندارد که نشان دهد ضخامت کورتکس مغزی در سطح جمعیتی و نژادی تفاوت معنادار و پایداری دارد که منجر به اختلاف در عقلانیت یا تواناییهای شناختی شود.
Liu et al. (2015), Cortical thickness and cognitive ability: A meta-analysis, NeuroImage, 111, 36–49.
"تفاوتهای مشاهدهشده در ضخامت کورتکس بیشتر تحت تأثیر عوامل محیطی، سن، تغذیه، تجارب تربیتی و سلامت روان هستند، نه نژاد یا قومیت یا ژن."
اگر هم تفاوتی دیده شود، آنقدر کوچک، ناپایدار و وابسته به فاکتورهای ثانویه است که نمیتوان آن را به تفاوتهای نهادی یا توسعهای بین کشورها تعمیم داد.
د) خطای زیستگرایی تقلیلگرا (Biological Determinism):
ادعای رنانی در چارچوب زیستگرایی تقلیلگرا میگنجد؛ یعنی باور به اینکه ویژگیهای زیستی مانند ژن یا ساختار مغز، تعیینکنندهٔ مستقیم رفتارهای اجتماعی یا اقتصادیاند. این دیدگاه از دهه ۱۹۷۰ بهشدت مورد نقد قرار گرفته و بهویژه در حوزههای علوم اعصاب، روانشناسی تکاملی و جامعهشناسی، بهعنوان دیدگاهی ناکافی و سادهانگار شناخته میشود.
Mohammad, [05.06.25 19:41]
Rose, Steven. The Making of Memory: From Molecules to Mind. Vintage, 1992.
"کارکرد مغز انسان در بستر تعاملات اجتماعی، فرهنگی و تاریخی شکل میگیرد، نه صرفاً در ساختار بیولوژیکی آن".
هـ) تحلیل توسعه از مسیر نهاد، نه از مسیر DNA:
تحلیل توسعهیافتگی، نیازمند درک پیچیدهای از نهادهای سیاسی، اقتصادی، تاریخی و فرهنگی است. آثار پژوهشگرانی چون دارون عجماوغلو و جیمز رابینسون بارها تأکید کردهاند که ریشهٔ موفقیت یا شکست ملتها، در ساختار نهادهای شان نهفته است، نه در ساختار ژنتیکی یا فیزیولوژیکی مردم آنها.
Acemoglu, D. & Robinson, J. (2012). Why Nations Fail: The Origins of Power, Prosperity, and Poverty. Crown.
جمعبندی:
توسعه از مغز نمیگذرد، از مردم میگذرد . در جستجوی کلمات کلیدی ضخامت کورتکس مغز و ازدواج فامیلی و چند همسری به مقاله ای نرسیدم. سخنان دکتر رنانی درباره پیوند ازدواج فامیلی و ضخامت کورتکس با توسعه، آمیزهای از زیستگرایی علمینما، سادهسازی بیش از حد و تحلیل غیرمستند است. باید همه یاد بگیریم مبتنی بر شواهد evidence based حرف بزنیم. قرآن کریم می فرماید: قولوا قولا سدیدا. مسیر توسعه از لایههای پیچیدهٔ تاریخی، نهادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و آموزشی عبور میکند؛ نه از مسیر ژن یا جمجمه.
با این حال، خوشبینانه می گویم آنچه از دکتر رنانی سر زده، بیشتر یک خطای متدولوژیک است تا نیت سوء. مطالبی که مطرح کردهاند ممکن است در جای خود تا حدی معتبر باشند، اما اتصال آنها برای رسیدن به این نتیجهگیری خاص، بیربط، شتابزده و گمراهکننده است
دکتر سید محمد اکرمی، استاد ژنتیک دانشگاه علوم پزشکی تهران
رییس انجمن ژنتیک پزشکی ایران
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.