به گزارش تابناک ، متن این تحلیل بدین شرح است:
در گذشتهای نه چندان دور، اگر کسی از اضطراب، افسردگی یا حتی بدخلقی رنج میبرد، پزشکان فکر میکردند که برداشتن بخشی از مغز او ایدهی بسیار خوبی است. درمان ممکن است به طرز حیرتانگیزی از خود بیماری بدتر باشد - میتواند بیمار را گیج کند، نتواند به وضوح فکر کند، یا حتی دچار کاتاتونی شود (که به طرز خاطرهانگیزی در "پرواز بر فراز آشیانه فاخته" به تصویر کشیده شده است) -، اما حداقل بیمار دیگر آن اضطراب آزاردهنده را نخواهد داشت. البته، در نهایت، حوزه پزشکی این رویکرد را به عنوان یک اشتباه شرمآور تلقی کرد.
دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، این موضوع را سنگ بنای دوره دوم ریاست جمهوری خود قرار داده است.
ترامپ در حال لوبوتومی کردن آمریکا است. او مستقیماً و عمداً به عملکرد مغز جمعی ما حمله میکند تا به اهداف آرمانگرایانه خود دست یابد. تحت پوشش مبارزه با طیف وسیعی از مصائب واقعی یا خیالی - مهاجرت غیرقانونی، کاهش تولید آمریکا؛ برنامههای تنوع، برابری و شمول (DEI)؛ و ناکارآمدی دولت - دولت ترامپ جنگی چند جبههای را علیه اطلاعات آمریکا آغاز کرده است. این کمپین نه تنها در حال پیروزی است، بلکه در حال ایجاد چیزی است که میتواند یک شکست دائمی و یک تنزل نسلی در ظرفیت فکری ما باشد.
این تاکتیکها به یک مشت دو سر باخت خلاصه میشوند: ضرباتی که با هدف تضعیف هوش و ذکاوت هر مخالفی انجام میشوند، یاوهگوییهای بیمزه که تفکر دقیق را تحت الشعاع قرار میدهند.
این ضربهها ابتدا به درون دولت وارد شد، زیرا متخصصان، خورههای علم و افرادی که میدانستند چگونه ریاضی را انجام دهند و با فناوری کار کنند، تحت فشار قرار گرفتند (یا به قول راسل ووت، رئیس دفتر مدیریت و بودجه، «با آسیب روحی» مجبور به ترک کار شدند).
فهرست بسیار کوتاهی از مثالها: متخصصان سرویس دیجیتال دفاعی پنتاگون که مسئول توسعه سریع فناوری بودند، به طور دسته جمعی استعفا دادند؛ پرسنل کلیدی اداره ملی امنیت هستهای که بر سلاحهای هستهای ما نظارت داشتند و دانشمندان وزارت کشاورزی که با آنفولانزای مرغی مبارزه میکردند، اخراج شدند؛ متخصصانی از سراسر سازمانهای بهداشتی ایالات متحده که بر تحقیقات زیستپزشکی پیشرفته تمرکز داشتند (توسط کارکنان DOGE که هیچ پیشینه علمی نداشتند) اخراج شدند؛ و متخصصانی که در مورد مسائلی از مصرف مواد مخدر گرفته تا آموزش و مرگ و میر مادران داده جمعآوری میکردند، اخراج شده و دفاترشان تعطیل شده است (ظاهراً قطع ارتباط نورونهای ما کافی نیست، بلکه باید چشمانمان را نیز از لوبهای پیشانیمان جدا کنیم).
خارج از دولت، به سختی میتوان رشتهای پیدا کرد که نیاز به مدرک پیشرفته داشته باشد - پزشکی، حقوق، علوم و انواع مطالعات پیشرفته - که مورد حمله شدید MAGA قرار نگرفته باشد.
نهادهای علمی آمریکایی متلاشی شدهاند، تحقیقاتی که شاهرگ رونق اقتصادی و رفاه نسل فرزندان ما است، قطع شده است. ممکن است ما هفته گذشته (واقعاً) حیات بیگانه را کشف کرده باشیم و هنوز به دلیل کاهش DOGE قادر به تأیید آن نباشیم.
پزشکی مبتنی بر شواهد ممنوع است: پزشکی که بر واکسنها و بهداشت عمومی نظارت داشت، زیر سیل دروغهای رابرت اف. کندی جونیور، وزیر بهداشت و خدمات انسانی، مورد سوءاستفاده قرار گرفت، در حالی که یک فرد بدبین به واکسن که قبلاً به دلیل طبابت بدون مجوز مجازات شده بود، مورد سوءاستفاده قرار گرفت.
خطوط مقدم بنای حقوقی ما دچار تفرقه و تسخیر شده است، در حالی که شرکتهای حقوقی برتر زانو زدهاند و با فروتنی قول میدهند که ساکت بمانند و برای ترامپ کار کنند، دیوان عالی کشور با دقت از هرگونه اقدام تهاجمی خودداری میکند تا از رویارویی نهایی جلوگیری کند؛ و دولت در تمام سطوح به آموزش حمله میکند: بودجه دانشگاههای برتر را قطع میکند، آنها را مورد آزار و اذیت و قلدری قرار میدهد، در حالی که کمکهای مالی، وامها و دادههایی را که مدارس ابتدایی را فعال نگه میدارند، حذف میکند.
با تلاش برای درهم شکستن همه این حوزهها و در عین حال تلاش برای تقویت قدیمیترین اشکال تولید از طریق پتک تعرفهای خود، به نظر میرسد ترامپ میخواهد آمریکاییها را از بخشهایی که نیاز به تفکر و اختراع دارند، به سمت تولید ابزارک در خطوط مونتاژ سوق دهد. این دقیقاً انقلاب فرهنگی نیست، جایی که مائو تسهتونگ - که به روشنفکران و دانشمندان بیاعتماد بود - بهترین مغزهای کشور را به کارهای پست و بیارزش واداشت. اما یک پژواک وجود دارد؛ و در حالی که این ضربات به طور سیستماتیک دفاعهای فکری ما را از هم میپاشند، جار و جنجالهای خاکستری که از بلندگوهای MAGA بیرون میریزند، در سرمان فرو میروند و ما را گیج و منگ رها میکنند.
طرح تعرفههای نامعقول ترامپ نه تنها موضوع یک، بلکه سه استدلال درست از سوی دولت او بوده است که مستقیماً و آشکارا با یکدیگر در تضاد هستند (توجه: شما نمیتوانید همزمان از تعرفهها پول بیشتری به دست آورید، تعرفههای جهانی را کاهش دهید و تولید داخلی را تقویت کنید). اما به نظر میرسد که آنها مطمئن هستند که میتوانند با استفاده از «اثر دوپلر» - جایی که ایدههای احمقانه وقتی واقعاً به شما فشار میآورند، هوشمندانهتر به نظر میرسند - از این مشکل عبور کنند.
آنها همچنین در استفاده از تکرار ایدههای سادهانگارانه به سبک «چهار پا خوب، دو پا بد» مهارت زیادی دارند. در واکنش به خطای پذیرفتهشده و شکست آشکارشان در دیوان عالی کشور در پرونده کیلمار آبرگو گارسیا - که در آن دولت به اشتباه مردی را علیرغم دستور دادگاه مبنی بر ماندن او به یک اردوگاه کار اجباری خارجی منتقل کرد - سخنگوی کاخ سفید جلسهای با حضور مادر داغداری که دخترش توسط یک مهاجر غیرقانونی دیگر به قتل رسیده بود، برگزار کرد.
هیچ ارتباط واقعی بین پروندهها وجود ندارد؟ مهم نیست، فقط تکرار کن: یا با مهاجران هستی، یا نیستی. سباستین گورکا، مسئول مبارزه با تروریسم کاخ سفید، گفت: «واقعاً به همین سادگی است.» «ما افرادی داریم که عاشق آمریکا هستند، مانند رئیس جمهور، مانند کابینهاش، مانند مدیران آژانسهایش، که میخواهند از آمریکاییها محافظت کنند؛ و سپس طرف دیگر وجود دارد، که در کنار اعضای کارتل، در کنار بیگانگان غیرقانونی است.»
تیم ترامپ نه تنها این منطقهای بیمزه را منتشر میکند، بلکه افراد بیارادهای را نیز برای انتشار آنها به کار میگیرد و به رسانههایی که جرات میکنند به نکات ظریفتری اشاره کنند، حمله میکند. بنابراین، در حالی که رسانههای جریان اصلی به طرز ماهرانهای بیاثر شدهاند - شبکه خبری ABC شکایت مشکوک ترامپ به اتهام افترا را حل و فصل کرد و تهیهکننده قدیمی برنامه ۶۰ دقیقه استعفا داد، در حالی که شبکه CBS با تهدید قانونی مشابهی روبهرو شده است - به عوامل جناح راست دسترسی کامل داده شده است تا با خوشحالی حتی کمرنگترین ترامپیسمها را تقویت کنند.
چرا ترامپ همه این کارها را انجام میدهد؟ نسخه ساده، خب، ساده است: خلاص شدن از شر دادههای دولتی، دیدن تأثیر فاجعهبار سیاستهای او را دشوارتر میکند، خلاص شدن از شر کارشناسان دولتی، متوقف کردن دستور کار ایدئولوژیک او را دشوارتر میکند، و غرق کردن جهان در لفاظیهای احمقانه، جمله کارل سندبرگ را تداعی میکند: «اگر حقایق علیه شما هستند، قانون را مطرح کنید؛ اگر قانون علیه شماست، حقایق را مطرح کنید؛ اگر قانون و حقایق علیه شما هستند، روی میز بکوبید و فریاد بزنید.».
اما نسخه شوم آن هم وجود دارد. در «روز امتحان»، قسمتی از سریال «منطقه گرگ و میش» که در سال ۱۹۸۵ دوباره پخش شد، یک پسر ۱۲ ساله مجبور میشود در یک آزمون هوش اجباری دولتی شرکت کند. نکتهی مبهم این است که این آزمایش قرار نیست یک کف (یا حداقل) پیدا کند، بلکه قرار است یک سقف (یا حداکثر) پیدا کند. وقتی پسر از حد قانونی بهره هوشی فراتر رود، اعدام میشود.
ممکن است ترامپ در این حماقت بزرگ آمریکایی خود، چنین برنامهی صریحی نداشته باشد. اما او مطمئناً میخواهد ادعای خودش از واقعیت را مبنای هر پرسش سیاسی قرار دهد و با واقعیت عینی رقابت نکند. ادعای ننگین کلیآن کانوی مبنی بر اینکه چیزهایی به عنوان «حقایق جایگزین» وجود دارند، تنها نوک کوه یخ بود. همانطور که وینستون اسمیت در سال ۱۹۸۴ متوجه شد، «آزادی، آزادی گفتن این است که دو به علاوه دو میشود چهار». هدف ترامپ این است که این گزاره که دو به علاوه دو میشود پنج، حداقل برای بحث و بررسی آزاد باشد. اگر مخالفان فکری از سر راه کنار بروند، او میتواند تمام پاسخها را ارائه دهد.
مطمئناً، ما از آن نوع استبداد آشکار فاصله زیادی داریم. اما حتی اگر از تبدیل شدن به یک استبداد ترامپی فرار کنیم، ممکن است همچنان به سمت یک حماقت آمریکایی در حرکت باشیم.
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.