
به گزارش تابناک، سیاستگذاری فرهنگی یک فرآیند است، نه یک پروژه که تمام شود و کنارش بگذاریم. مثل چرخهای که از شناخت مسئله شروع میشود، به تحلیل و گزینهسازی میرسد، اجرا میشود و دوباره ارزیابی میگردد. اما کلید همه چیز در همان گام اول است: شناخت درست و بهموقع مسئله.
مسائل فرهنگی عمر دارند:
در گام اول مسائل پنهانند، مثل بذری زیر خاک. مثل سرمایهگذاری خارجی روی جوانان و زنان در عراق؛ الان شاید اثری نبینیم، اما چند سال دیگر مشکلات فرهنگیاش دامنگیر میشود.
در گام دوم، مسائل نوظهور قرار دارند، مثل BTS و دیگر گروههای کره ای که آرامآرام بین نوجوانان ایرانی جا باز کرده است.
در گام سوم، مسائل به آسیب تبدیل میشوند، مثل بدحجابی که حالا در شهرهای مذهبی هم فراگیر شده، اما هنوز تبعاتش همهجا را نبرده است.
در گام چهارم یعنی در مرحله بحران، کار پیچیده میشود؛ مثل طلاق که به فساد اجتماعی و کودکان بیسرپرست منجر شده است؛ و در گام پنجم به فاجعه میرسیم که حیات کل سیستم در خطر است، مثل بحران جمعیت که میتواند آینده تمدنی ایران را تهدید کند.
این چرخه نشان میدهد که مسئله فقط یک اتفاق نیست؛ یک زنجیره است که اگر بهموقع مهارش نکنیم، از دستمان درمیرود.
چگونه با مسئله روبهرو میشویم؟ چهار مدل، یک انتخاب
سیاستگذاری فرهنگی را میشود با دو سؤال سنجید: چقدر به مردم اهمیت میدهیم؟ و چقدر فعالانه عمل میکنیم؟ جواب این سؤالها، ما را به چهار مدل سیاستگذاری میرساند:
_ مدل عقلایی: فعال است، اما فقط نخبگان را میبیند. مثل پزشکی که بدون پرسیدن نظر بیمار، چاقو را برمیدارد و عمل میکند. بدحجابی را مثلاً با قانون و بگیروببند حل میکند، بدون توجه به ریشهها یا نظر جامعه.
_ مدل تدریجی: آرام پیش میرود و به ارزشهای مردم اهمیت میدهد. مثلاً با گفتوگو و برنامههای آموزشی سعی میکند فرهنگ حجاب را جا بیندازد، اما سرعتش کم است و گاهی از مسائل عقب میماند.
_ مدل اجتماعی: هم فعال است، هم مشارکتجو. با گفتمانسازی و اقناع عمومی، مثل کمپینهای هوشمند فرهنگی، هم ریشهها را میبیند و هم جامعه را همراه میکند.
_ مدل بحران: دیر بیدار میشود و مجبور است اقتدارگرایانه عمل کند. مثلاً وقتی بدحجابی به اوج میرسد، گشت ارشاد را میفرستیم، بدون اینکه وقت داشته باشیم ریشهها را بکاویم یا مردم را قانع کنیم.
متأسفانه، مدل غالب ما بحران است. در فرهنگ، مثل اقتصاد، همیشه منتظریم تا کار به جاهای باریک بکشد. شاید، چون شناخت بهموقع نداریم و اعتماد عمومی را از دست دادهایم. نمونه های آن از حجاب تا جمعیت، کم نیستند. بیایید چند مثال واقعی را بشکافیم.
حجاب از یک مسئله نوظهور در دهههای قبل، حالا به مرحله آسیب رسیده است. حتی در شهری مثل قم فراگیر شده، اما هنوز تبعاتش به همه حوزهها سرایت نکرده است. اما برخی دارند آن را به بحران و حتی فاجعه میکشانند، چون میخواهند به اصل نظام گرهاش بزنند و اگر این ربط سیاسی ادامه پیدا کند، ممکن است کل سیستم را با خودش پایین بکشد.
چاره چیست؟ بهجای بگیروببند، باید گفتمان ساخت. مثلاً کمپینهایی که نشان دهند حجاب فقط یک قانون نیست، بلکه یک انتخاب فرهنگی میتواند باشد.
اما موضوع جمعیت از آسیب به بحران رسیده است. نسل دهه شصتیها را ببینید؛ دهه ۶۰ مسئله شان آموزش بود، دهه ۷۰ دانشگاه، دهه ۹۰ ازدواج و طلاق، و دهه ۱۴۴۰ سالمندی. این قابل پیشبینی بود، اما مداخله بهموقع نکردیم. حالا با کاهش نرخ زادوولد، آینده تمدنیمان در خطر است. چرا زودتر عمل نکردیم؟ چون همیشه در مدل بحران گیر کردهایم.
مسئله بعدی نفوذ فرهنگی است. فرهنگ کرهای با سریالها و گروههای موسیقیاش، آرامآرام بین نوجوانان جا باز کرده است. هنوز نوظهور است، اما اگر غفلت کنیم، به آسیب و بحران میرسد. چاره چیست؟ تولید محتوای جذاب داخلی، نه فقط موعظه و منع.
چرا فعال نیستیم؟ غفلت یا ناتوانی؟
چرا همیشه دیر میرسیم؟ بخشی به غفلت برمیگردد. مثلاً سالهاست میدانیم بدحجابی ریشه در تغییر سبک زندگی دارد، اما بهجای کار فرهنگی عمیق، به قانون و گشت پناه بردهایم. 
بخشی هم به ناتوانی است؛ اعتماد عمومی کم شده و سرمایه اجتماعی برای جراحیهای بزرگ فرهنگی نداریم. مثل بیماری که از چاقوی جراح میترسد، چون نمیداند نجاتش میدهد یا نابودش میکند.
در عراق، سرمایهگذاری خارجی و غربی روی زنان و جوانان را میبینیم، مثلاً رستوران کرهای در بغداد زود دیده میشود، اما به لایههای عمیقتر فرهنگ و سرمایه گذاری های فرهنگی غربی ها که موجودیت و امنیت ما را به مخاطره خواهد انداخت و انداخته است، توجه نمیکنیم و فقط سطح را میبینیم.
پیچیدگی و راهکارهای کهنه
وقتی مسائل پیچیده میشوند، سیستم هم باید پیچیده عمل کند. اما ما هنوز با ابزار دهه شصت به جنگ مشکلات امروز میرویم. مدرنیته اول سبک زندگی را عوض میکند بعد هنجارها و باورها را (مثل تغییر پوشش یا اوقات فراغت). مثلاً زنان در ایران محور تحولات شدند؛ از اعتراضات خیابانی تا مطالبات بزرگتر. این یک موج عظیم است که با بگیروببند متوقف نمیشود. نیاز به گفتوگو، تولید محتوا و بازسازی اعتماد دارد.
چه باید کرد؟
سیاستگذاری فرهنگی موفق، دو بال میخواهد: شناخت علمی و اقناع عملی. باید مسائل را در مرحله پنهان یا نوظهور دریابیم، نه وقتی به بحران رسیدند. مثلاً نفوذ فرهنگی را با تولیدات جذاب داخلی مهار کنیم، نه با فیلتر و ممنوعیت. حجاب را با گفتمانسازی پیش ببریم، نه با زور. جمعیت را با مشوقهای واقعی و تغییر نگرش حل کنیم، نه با شعار.
در نهایت مدل اجتماعی سیاستگذاری در عرصه فرهنگ، راه نجات ماست: فعال باشیم، مردم را ببینیم و اعتمادشان را جلب کنیم. وگرنه، در چرخه بحران میمانیم و هر روز یک غده جدید سر باز میکند.
کوثر خسروی
 علت روراست نبودن با مردم
 							         		            علت روراست نبودن با مردم         		                     		         گره اصلی اقتصاد و معیشت مردم است که تا اصلاح نشود کار فرهنگی بسیار مشکل است
 							         		            گره اصلی اقتصاد و معیشت مردم است که تا اصلاح نشود کار فرهنگی بسیار مشکل است         		                     		         |
         		                            |         		                             دقیقا
 									         		                    دقیقا چون متخصص تولید ابربحران هستید
 							         		            چون متخصص تولید ابربحران هستید         		                     		         چون با کسانی که فکر میکنید مشکل در هر زمینه ای دارند صحبت نمیکنید
 							         		            چون با کسانی که فکر میکنید مشکل در هر زمینه ای دارند صحبت نمیکنید         		                     		         کو گوش شنوا !
 							         		            کو گوش شنوا ! وقتی مشکلی نبود و با تندروی و بی ملاحضه گری مشکل بوجود آوردند
 							         		            وقتی مشکلی نبود و با تندروی و بی ملاحضه گری مشکل بوجود آوردند         		                     		         چرا فکر می کنید در مقامی بالاتر از مردم، باید برای مدیریت فرهنگ مردم برنامه ریزی و کنترل کنید؟ چرا یک بار نمی گویید ما باید خود را با فرهنگ مردم هماهنگ کنیم؟ مردم را همچون یک اوبژه مطالعه و تغییر می بینید. مثل یک بیماری.
 							         		            چرا فکر می کنید در مقامی بالاتر از مردم، باید برای مدیریت فرهنگ مردم برنامه ریزی و کنترل کنید؟ چرا یک بار نمی گویید ما باید خود را با فرهنگ مردم هماهنگ کنیم؟ مردم را همچون یک اوبژه مطالعه و تغییر می بینید. مثل یک بیماری.         		                     		         چون توصیه کنندگان فرهنگی عموما خودشان به گفته هایشان عمل نمی کنند یا در اقلیت مطلق هستند.
 							         		            چون توصیه کنندگان فرهنگی عموما خودشان به گفته هایشان عمل نمی کنند یا در اقلیت مطلق هستند.         		                     		         دلیل ناتوانی در حل بحران های فرهنگی تصور و دیدگاه غلط متولیان فرهنگی از اجتماع امروزی است. تصور آنها این است که ایران یک روستای دوره قاجاری است و آنها کدخدای این روستا هستند، روش درست این است که آنها از دریچه لا اکراه فی الدین به اجتماع نگاه کنند و مثل شهید سلیمانی که در عراق و سوریه از مسلمان و غیر مسلمان یکسان دفاع کرد رفتار کنند و مخصوصاً جوانها را فقط با مهربانی جذب کنند و بدانند با تحکم و بد اخلاقی شکاف نسلی هر روز بیشتر از روز قبل می شود.
 							         		            دلیل ناتوانی در حل بحران های فرهنگی تصور و دیدگاه غلط متولیان فرهنگی از اجتماع امروزی است. تصور آنها این است که ایران یک روستای دوره قاجاری است و آنها کدخدای این روستا هستند، روش درست این است که آنها از دریچه لا اکراه فی الدین به اجتماع نگاه کنند و مثل شهید سلیمانی که در عراق و سوریه از مسلمان و غیر مسلمان یکسان دفاع کرد رفتار کنند و مخصوصاً جوانها را فقط با مهربانی جذب کنند و بدانند با تحکم و بد اخلاقی شکاف نسلی هر روز بیشتر از روز قبل می شود.         		                     		         چرا به ماهیت خود مساله حجاب نگاه نمیکنید. اصل محدودیت و اجباری بودن حجاب، قانون و خواسته ای غیر طبیعی و غیر منطقیه. حالا اینکه از چه روشی این خواسته ی غیر طبیعی رو بخواید جا بندازید، نمیتونه مشکل رو حل کنه
 							         		            چرا به ماهیت خود مساله حجاب نگاه نمیکنید. اصل محدودیت و اجباری بودن حجاب، قانون و خواسته ای غیر طبیعی و غیر منطقیه. حالا اینکه از چه روشی این خواسته ی غیر طبیعی رو بخواید جا بندازید، نمیتونه مشکل رو حل کنه         		                     		         |
         		                            |         		                             در واقع اول دنيا بايد جاي زيستن باشد تا بعد بشينن در مورد اخرت حرف زد...
 									         		                    در واقع اول دنيا بايد جاي زيستن باشد تا بعد بشينن در مورد اخرت حرف زد...