ما بی تفاوت زندگی کردیم این زندگی کردن خودش جنگهما کوه بودیم رو به روی هم خاطرمون از هم یه مشت سنگهاز اون همه احساس بین ما حسی به جز عادت نمیمونهما داغ بودیم و نفهمیدیم چیزی از این حالت نمیمونهما داغ بودیم و نفهمیدیم چیزی از این حالت نمیمونهچیزی از این حالت نمیمونه تو این اتاق تنگ و دلگیرم تا باقی عمرم یه جور سر شهمن از خودم فاصله میگیرم دیوار هی نزدیکتر میشهمیخندم و دردامو میشمارم تلخه ولی شاید دلم واشهوقتی برای غصه هام جا نیست دیوارو هل میدم غمام جا شهوقتی برای غصه هام جا نیست دیوارو هل میدم غمام جا شهدیوارو هل میدم غمام جا شه دیوارو هل میدم غمام جا شهاز بس که احوالم پریشونه دیوار با من هم زبون میشهاما سر هر چیز بی مورد باهم دوباره حرفمون میشهبا هم دوباره حرفمون میشه وقتی یه آدم پای احساسش هر چیزیو که داره میبازهتنهایی از اون آدم عاشق یک کوه بی احساس میسازهما کوه بودیم رو به روی هم خاطرمون از هم یه مشت سنگهما بی تفاوت زندگی کردیم این زندگی کردن خودش جنگهتو این اتاق تنگ و دلگیرم تا باقی عمرم یه جور سر شهمن از خودم فاصله میگیرم دیوار هی نزدیکتر میشهمیخندم و دردامو میشمارم تلخه ولی شاید دلم واشهوقتی برای غصه هام جا نیست دیوارو هل میدم غمام جا شهوقتی برای غصه هام جا نیست دیوارو هل میدم غمام جا شهدیوارو هل میدم غمام جا شه ما بی تفاوت زندگی کردیم