سرنوشت ایران در دست دو ابله!/ نقدی بر سرگردانی های یک فیلم پربیننده

به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، برای نوشتن درباره فیلم سینمایی تگزاس ۳ کمی دیر شده است، اما وقتی در سینماهای کشور، مثل سینما پرشین کرج، هنوز به نمایش در می آید، می تواند همچنان موضوع باشد.
فیلم سینمایی تگزاس ۳ را اگر دیدید و کلی خندیدید، و ناگهان بعد از یک ساعت با تعجب از خودتان پرسیدید این فیلم چرا این قدر مسخره بود، نگران احوالتان نباشید؛ این فیلم، همین است.
غیر از قابل اعتنا نبودن فیلم به لحاظ فنی، تلاش برای طعنه آفرینی سیاسی نیز، نه تنها لوس و بی مزه از آب درآمده که احتمالا عمده مخاطبان، اصلا دریافت سیاسی مبتنی بر این دیالوگ ها و این طعنه ها نخواهد داشت.
در جایی از فیلم که سید جواد هاشمی در نقش پلیس، به خاطر گلوله خوردن، مجبور می شود ماموریت ناتمام فیلم را بر عهده بهرام و ساسان واگذار کند. او می گوید مجبور به این کار است و حالا آبروی ایران، در دست شما دو ابله است.
بی هدف علیه یک شعر حماسی
از اینجا به بعد معلوم نیست هدف کارگردان از نشان دادن چندباره نقشه ایران، آن هم با شعر معروف و ملی "چو ایران نباشد، تن من مباد" چیست و کارگردان اینجا چه جیزی را هدف قرار داده است؟
هر چند شاید با توجه به ساختار کلی فیلمنامه، بهتر آن است که آن را نادیده گرفت. چرا که در نهایت، فیلمنامه در پیام، فن و ساختار، حرفی برای گفتن ندارد.
بی مزه ترین بخش فیلم
در این میان انصافا سکانس های مربوط به حرکات مهمان سیاسی از کشور برزیل، بی مزه ترین و بی مورد ترین سکانس فیلم است که صرفا و صرفا به دنبال خنداندن با هر شیوه ممکن است.
نقش اول کیست؟
سئوالی که با دیدن فیلم پیش می آید این است که اگر قرار باشد به فرض محال، نقش اول فیلم، به عنوان بهترین بازیگر یک جشنواره انتخاب شود، او کدام بازیگر است؟ انگار نقش اولی وجود ندارد. چه بسا و در نگاهی اغراق آمیز، داستان مربوط به سید جواد هاشمی، که فیلم با روایت باز از سرنوشت بازنشستگی او به پایان می رسد، از این نقش فرعی، بهترین گزینه نسبی را برای نقش اول بتواند بسازد!
عموم منتقدین بازیهای بازیگران را مثبت ارزیابی کرده اند. این حوزه تخصصی را کاری نداریم. غیر از اینکه بارها در فیلم های دیگر، همین پژمان جمشیدی و همین سام درخشانی را با همین تیپ ها و یا نزدیک به آن دیده ایم. ولی مهدی هاشمی شاید گزینه ویژه تر بازیگری فیلم باشد.
ابتذال و بازگشت به آهنگ های کوچه باغی و قر کمر
خنده باید تفکر بیاره
اول که 50 کانال تلوزیونی بی برنامه داریم با این همه هزینه
پس چرا مردم با تگزاس نخندن و برای چندین دقیقه فارغ از این همه هیاهو نباشن حالا تانباک و بعضی افراد که کامنت گذاشتن نخندن و برن دنبال فیلم فاخر ببینن چی پیدا میکنن
و تحقیر لهجه و اشکالات ظاهری و قیافه و قومیت یکدیگر
به همراه ، جلف بازی های تهوع آور پیرمردها و پیرزنانی که
حرفهای ناشایست و رکیک و خارج از عرف جامعه میزنند
همراه با چاشنی چند آهنگ کوچه بازاری و لس آنجلسی که
در ۴۵ سال گذشته ممنوع بوده با رقص و اطوارهای زننده
و بقول معروف : دوزاری !!!؟؟؟
که باید هزاران بار برای فیلمفارسی های دوزاری قبل از انقلاب فاتحه و درود و سلام ارسال کنیم !!!؟؟
قبل از انقلاب که با یک کلاه شاپو و یک پالتو بارانی و یک شال گردن دراز همزمان در ده فیلمفارسی بازی میکرد
و خودش میگفت : بعضی وقتها نقش های دو فیلم را قاطی میکند و کسی از عوامل فیلم و حتی تماشاگران هم متوجه نمیشوند
تفاوتش آن بود که نکات اخلاقی و جوانمردی و دفاع از مظلوم و غیرت مندی وامثالهم در آن فیلمها بیشتر رعایت میشدند
و امکان نداشت مسجد و نماز خواندن و ذکر و ثنای امامان را در فیلمفارسی های قبل از انقلاب نباشند
و حالا همه رقص ( با لباس ) و آواز و عرق خوری و مواد مخدر و فحش و ناسزا و امثالهم الان بیشتر از قبل شده





