اشاره:
اگر لختي به اطرافمان بنگريم، ميبينيم هر روز گلي از باغ يادگاران جنگ و دفاع مقدس بر اثر جراحات شيميايي، پس از سالها درد و رنج، در باغ شهادت را ميگشايند و به ياران و همسنگران خود ميپيوندند.
اين حاصل جنايتي است كه صدام در طول جنگ مرتكب آن شده و هيچ كدام از كشورهايي كه امروز ادعاي دفاع از حقوق بشران گوش فلك را كر كرده ، چه آن روزها و چه امروز نه تنها از اين موضوع و جنايت ياد نكردند بلكه سكوت اختيار نموده و دست همكاري به سوي حزب بعث دراز نمودند.
آنچه در پي ميآيد تحقيقي است اجمالي بر كاربرد سلاح شيميايي توسط حزب بعث عراق در طول جنگ تحميلي كه از نظر شما بزرگواران و خوبان ميگذرانيم.
رژيم بعث عراق هرگاه در طول جنگ احساس شكست ميكرد به طور ناجوانمردانهاي از سلاحهاي شيميايي استفاده مينمود تا از شكست حتمي نجات پيدا نمايد.
عراق براي اولين بار عمليات در خيبر به طور گسترده از اين سلاح كشتار جمعي استفاده كرد كه تعداد زيادي شهيد و مجروح بر جاي گذاشت و تنها در يك مورد در هورالهويزه در تاريخ 8/12/62 حدود هزار و يكصد نفر مصدوم شدند.
براي دومين بار نيز در عمليات بدر از تاريخ 63/12/20 تا 64/1/29 قريب به 50 مورد اقدام به اين جنگ نابرابر و ناجوانمردانه نمود.

اين موارد طبق گفته سروان عراقي، حميد حسين فلك در كتاب «عمليات عبور» با نظر سرهنگ هشام معدوم صورت گرفت كه خودش اعتراف نمود که: عمليات گلوله باران شيميايي در هور و عمليات بدر با نظر من انجام گرفت.
در عمليات والفجر هشت نيز كه در تاريخ 20 بهمن سال 64 انجام گرفت، عراق در هشت مورد دست به بمباران شيميايي زد كه در يك مورد آن در جاده فاو ـ بصره درحمله به محل تجمع نيروها، حدود هشت هزار و پانصد نفر مصدوم و مجروح شدند.
در اين عمليات ارتش بعثي عراق از گازهاي خردل، سيانور، اعصاب و خون استفاده كرد!
سروان عراقي حميد حسين فلك اعترافاتي دارد كه مطلب را از زبان خود او ميخوانيد:
او ميگويد: وقتي نيروهاي ما در عمليات «والفجر8» حمله شيميايي خود را آغاز كردند، در آن لحظات احساس ميكردم كه ما چه قدر جنايتكار هستيم و فرماندهي ملعون ما چقدر در حق انسانيت جنايت ميكند!

گلولههاي شيميايي به صورت انبوه به سوي نيروهاي اسلامي شليك ميشد.
گازهاي خردل و اعصاب كه به هيچ كس رحم نميكنند، در منطقه پخش شد.
در اين باره تلگرافي به دست ما رسيد: نيروهاي ايراني حاضر در فاو ، براي تكميل پيروزي خود از سلاحهاي شيميايي استفاده خواهند كرد، از اين رو لازم است تا اطلاع بعدي از تجهيزات مقابله با حمله شيميايي استفاده شود. هر موقع كه نيروهاي ما قصد حمله شيميايي داشتند از اين تلگرافها استفاده ميكردند، فرماندهي ميگفت: دشمن قصد حمله شيميايي دارد.
هدف فرماندهي اين بود كه به افسران و سربازان عراقي بگويد كه نيروهاي ايراني پايبند به اصول انساني نيستند و رحم و مروتي ندارند.
اما در اين ميان يك معجزه به وقوع پيوست، اين عبارت را با ايمان كامل ميگويم.
اداره هواشناسي عراق، قبل از استفاده از سلاحهاي شيميايي شرايط جوي و جهت باد را مورد بررسي و مطالعه قرار داده بود. اما با تغيير جهت وزش باد، همه چيز به هم ريخت و گازهاي سمي را به سمت نيروهاي خودي آورد. اين يك درس الهي بود. خداوند ميخواست به دست خودمان، ما را مجازات كند!
سرهنگ دوم صبحي السراج مسئول فني جنگ شيميايي در سپاه هفتم ميگفت: چند روز قبل از حمله، شرايط جوي را بررسي كرده بودم، نبايد وزش باد تغيير ميكرد. تعجب ميكنم كه چنين شد! من هرگز اشتباه نميكنم.
سرهنگ سراج به ماهر عبدالرشيد گفت: من تمام سعي خود را كردم و از همه اطلاعاتم استفاده كردم، اما به نظر ميآيد تقدير الهي چيز ديگري بوده است.
سرتيپ عبدالرزاق الحلي گفت: هنگامي كه سرهنگ دوم السراج صحبت ميكرد و عمليات شيميايي را كه عليه نيروهاي ايراني ترتيب داده بود، براي ماهر عبدالرشيد شرح ميداد. حاضر و شاهد بودم. ماهرالرشيد سرش را تكان ميداد و سرهنگ از فداكاريها و قهرماني هايش ميگفت: بالاخره سرهنگ گفت: تيمسار! من بايد چه كنم؟
ماهر عبدالرشيد جواب داد: من چيزي نميگويم، بايد از فرمانده كل نيروهاي مسلح سئوال كرد.
آيا خودت ميخواهي بشنوي؟ سرهنگ جواب داد: بله، ماهر عبدالرشيد گفت: سرورم! سرهنگي كه شرايط جوي را بررسي كرده بود، الان مقابل من ايستاده، ميفرماييد با او چه كنيم و صدام گفت:
من چيزي نميخواهم، جز اين كه به منطقه عملياتي شيميايي برود و در رنج و دردي كه برادرانش به آن گرفتار شدند، سهيم شود.
سرهنگ السراج چارهاي جز پذيرش دستور نداشت، با يك خودرو حامل مواد شيميايي به منطقه اعزام شد، اما با هوش و ذكاوتي كه داشت، تسليم نيروهاي ايراني شد و خودرو پر از مواد شيميايي را آتش زد.
سروان حميد حسين فلك تلفاتي را كه به واحد ارتش عراق وارد شد را اين گونه ميشمارد:
1 ـ تيپ پنجم گارد رياست جمهوري، هفتاد درصد
2 ـ تيپ شش گارد رياست جمهوري، هفتاد و پنج درصد
3 ـ تيپ زرهي، شصت درصد
4 ـ تيپ تكاور از سپاه چهارم ، پنجاه در صد
«ومكروا و مكرالله والله خيرالماكرين» آيه 54 سوره مباركه آل عمران
شديدترين و گسترده ترين و بالاترين ارقام شيميايي عراق مربوط به عمليات كربلاي 5 است.
قبل از اين عمليات هواپيماهاي عراقي در 10 مورد و توپخانه در پنج مورد محورهاي مختلف را مورد حمله شيميايي قرار دادند و پس از شروع عمليات نيز در 28/10/65 تا اسفند ماه 65 بار ديگر نيز از تسليحات شيميايي استفاده كرد. متجاوز از هفت هزار گلوله توپ و خمپاره حاوي مواد سمي!

اقدام ديگر عراق در تاريخ هفتم تيرماه سال 66 صورت گرفت كه چهار نقطه از شهر سردشت را مورد حمله شيميايي قرار داد و بر اثر اين حملات هشت هزار نفر مصدوم شدند و بالغ بر 130 تن جان باختند و شهر سردشت به عنوان نخستين شهر قرباني تسليحاتي شيميايي در جهان بعد از هيروشيما شناخته شد.
در فروردين و ارديبهشت همان سال نيز هشت روستاي كردنشين در شمال عراق و شانزده روستاي ديگر در شرق استان اربيل و شمال سليمانيه هدف حمله قرار گرفت.
اما حكومت عراق در ددمنشانه ترين اقدام جنگي، شهر كردنشين حلبچه را در 27 اسفند ماه 66 مورد هدف بمباران شيميايي قرار داد كه بيش از پنج هزار كودك و زن و مرد كرد در اين حمله ناجوانمردانه جان خود را از دست دادند.
اگر چه گاهي جنگ به حلبچه و نواحي اطراف آن نيز كشيده ميشد، اما زندگي نسبتاً عادي در آن جريان داشت و مردم مظلوم و بي دفاع آن به زندگي روزمره خود مشغول بودند، غافل از اين كه حكومت افلقي سردار قادسيه به هيچ كس رحم نميكند و در زماني كوتاه همه هستي شهرشان را در كام اژدهاي سلاح شيميايي فرو ميبرد.
خبر ، بسيار دردناك و فاجعه آميز بود ، به طوري كه تمام شنوندگان را بي اختيار در هالهاي از بهت و سردرگمي قرار ميداد و تنها اين كلام را به لب ميگرفت: «باي ذنب قتلت» به چه گناهي كشته شدند.
دو تن از عكاسان دفاع مقدس از اولين دقايق ورود خود به شهر حلبچه ميگويند.
مهدي جمشيدي: مردماني را ديدم كه بر زمين ريخته بودند. من پدران و مادراني را ديدم دست در دست فرزندانشان، من مادراني را ديدم كه كودكانشان را به سينه ميفشردند. من همه جا آنان را ديدم. در اتاقها، زيرزمينها، كوچهها و خيابانها.
من آنان را ديدم همچون برگهاي خزان، با لكههايي به رنگ زرد و قرمز و قهوهاي كه بر اندامشان نقش بسته بود. نقشهايي كه اينك نماي رنگ پريدهاي از آن پيش روي شماست.
احمد ناطقي: در يكي از كوچههاي شهر حلبچه از خانهاي، بچهاي را سالم بيرون آورديم.
بچه ناگهان خود را بر روي مردي در خيل شهدا انداخت. هيچ كس نميتوانست بچه را از آن مرد جدا كند. او دستهايش را بر گردن آن مرد در هم ميفشرد.
آري! اينگونه قامت سبزپوش سروها و صنوبرهاي حلبچه در آستانه بهار به زردي پاييز گراييد و حلبچه در دود مرگ و مردمش در خاك مدفون شدند.
اين قطرهاي بود از درياي جنايت كافران بعثي.
و لعنت الله علي القوم الظالمين
منابع:
1. روزنامه اطلاعات، فروردين 1367، به ويژه گزارش روزهاي 9 و 10 و 11/1/1367. ص5.
2. روزنامه کيهان، 8/1/1367، ص آخر.
3 محمود يزدان فام : «نظام سياسي عراق و تصميم گيريهاي امنيتي در جنگ»
4- مجيد مختاري، چند مسئله راهبردي (مجموعه مقالات)، تهران، مرکز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1380، ص21- 48.
4.
www.cnn.com5. روزنامه حيات نو، 26/6/1381، ص4.