میترسم از این کشور خوسیده خوشبختبیدار بشم این طرف مرز نباشیتو خو زمین باشم و بارونی و گندمبیدار بشم اما کشاورز نباشیمیترسم از این جا بری و خونه برمبهله شم تو به معماری آوار بخندیآواره بشم مملکتم دست تو باشههیهات اگر ارتش موهات نبندیدیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آیدمیترسم از اون لحظه که دیوونه نباشیهی پست کنم عمر عزیزم در خونتیک عمر کسی در بزنه خونه نباشیایجاد شدی توی تنم مثل یه بحرانبحران شدم از بوسه ایجاد شوندهپایان غم انگیز خودم منتظرم هستمیترسم از اون لحظه فرهاد شوندهافسار پریشونی من دست خودم نیستجن رفته در این شعر در این وزن عروضیمیترسم از این حیف شدن، حیف اگر توحتی به من پاره شده چشم ندوزی