در جاده هراز رودی پر از خروش دشتی پر از علف بر مرکبی سوارگم کرده راه خویش تنها و بی هدفدیدم کنار راه جایی نوشته بود تهران از این طرفیادت بهانه شد کم کم ترانه شد تهران از این طرفدیدم پرنده ای نوک میزند به برگ با کوه گفت و گو با قله ها به حرفپر زد پرک پرک با باد های سرد از شمشک و دیزین تا درهیادت بهانه شد کم کم ترانه شد تهران از این طرف