بازدید 10394
30 خرداد روزی که جریان نفاق نقاب از رخ برکشید؛

«شما ایستاده اید که ایران نباشد، دست بردارید از این فضولی ها»

«همه باید بدانند كه التقاطی فكر كردن، خیانتی بزرگ به اسلام و مسلمین است كه نتیجه و ثمره تلخ این نوع تفكر در سال های آینده روشن می شود.../من اگر یک در هزار احتمال، می دادم كه شما از آن كارهایی كه می خواهید انجام بدهید، دست بر می دارید، حاضر بودم كه با شما تفاهم كنم و من پیش شما بیایم نه اینکه شما بیایید/ شما به بن بست رسیده اید، مملکت اسلام که به بن بست نمی رسد، همین مردم مملکت را از بن بست خارج می کنند. شما ایستاده اید که ایران نباشد. دست بردارید از این فضولی ها.»
کد خبر: ۱۰۵۳۳۷
تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۸۹ - ۱۴:۰۸ 20 June 2010
تابناک ـ خرداد ماه علاوه بر همه رخدادهای تلخ و شیرینش، یادآور خاطره تلخی برای ملت ایران است، چرا که در چنین روزی در سال 1360 خورشیدی، سازمان مجاهدین خلق که پیشتر از آن توسط مردم، منافقین نامیده شده بودند، رسما با صدور اطلاعیه ای بدین شرح وارد مبارزه مسلحانه با ملت ایران شدند:

«سازمان مجاهدین خلق ایران، با اعتراض به اقدامات ضد انقلابی و خلاف شرع و قانونِ مزدوران ارتجاع، بدین وسیله از خلق قهرمان ایران، كسب اجازه می كند تا از این پس در قبال حفظ جان اعضا خود به ویژه اعضا كادر مركزی سازمان كه در حقیقت بخشی از مركزیت تمامی خلق و انقلاب محسوب می شوند، قاطع ترین مقاومت انقلابی را از هر طریق معمول دارد.»

اما فرآیندی که منجر به انتشار این اطلاعیه و به دنبال آن، ریخته شدن خون هزاران نفر از هم وطنانمان توسط این گروهک منحرف و قدرت طلب شد، درسی عبرت آموز برای همه زمان هاست.

سازمان مجاهدین خلق که از اساس به شیوه مبارزه و رهبری اسلامی به سبک حضرت امام اعتقادی نداشت، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تلاش کرد با سوءاستفاده از فضای انقلابی، خود را بخشی از این سیل خروشان ملت قهرمان و رهبر روشن ضمیرش نشان دهد و در همین راستا در 15 اسفند 58 در بیانیه ای که توسط مسعود رجوی خوانده شد، ظاهرا از انحرافات گذشته تبری جسته و کوشید خود را مرموزانه به چهارچوب رهبری انقلاب نزدیک نشان دهد.

منافقین با در هم آمیختن حق و باطل دو تاکتیک حیاتی را برای خروج از این بن بست طراحی و اجرا نمودند. نخست اینکه تلاش کردند تابلوی حمایت از امام و انقلاب را بلند کنند و دوم اینکه با نفوذ در مراکز حساس، کنترل امور را در بدنه اداره کشور به دست گیرند.

 آنان بدین شکل از بدنه مارکسیست شده حزب برائت جستند و خود را مسلمان نمایاندند:

«سازمان مجاهدین خلق ایران معتقد به ایدئولوژی اسلامی و همچنین مبارزه مكتبی است كه در سال 1344، توسط حنیف نژاد، بدیع زادگان و سعید محسن، تأسیس و ما ادامه دهندگان راه آنها می باشیم. جریان اخیر، (جریان مارکسیست ها) جریانی است انحرافی كه سردمداران آن به سازمان مجاهدین و در نتیجه به جنبش ایران خیانت كردند، عناصر، جریانات و گروه های اسلامی حق، هیچ گونه همكاری یا تأیید این جریان را نداشته و در صورت همكاری، عمل آنها به منزله سازشكاری تلقی خواهد شد.»

بدین گونه، این جریان خود را در صف نیروهای انقلابی اسلامی جا زد، ولی از آنجا که اسلام رنگارنگ آنان و تمایل شدیدشان به قدرت، توان پنهان کاری به مدتی طولانی را نداشت، خیلی زود پرده از رخساره شان برافتاد.

گروهک منافقین اما در ادامه و در راستای مقابله با نظام اسلامی، با گروه های گوناگونی از جبهه دمكراتیك ملی گرفته تا جبهه ملی و چریك های فدایی، گروه های مائوئیستی و حتی حزب توده هم صدا شدند و بلافاصله با به راه اندازی تظاهرات و تعطیلی در مدارس، ایجاد هرج و مرج و بلوا و اغتشاش در گوشه و كنار مملكت، ستیز و مبارزه علیه مردم و دولت را آغاز كردند.

پس از این رفتار، امام خمینی «قدس سره» به طور مشخص، خطر تفكر التقاطی را خاطر نشان ساختند و پس از نصایح مكرر در سخنرانی های عمومی، در چهارم تیر 1359، صریحاً كلمه منافق را كه از مدت ها پیش، مردم برای سران این گروه انتخاب كرده بودند، تأیید کردند.

امام «قدس سره» در بخشی از سخنان خود فرمودند:

«همه باید بدانند كه التقاطی فكر كردن، خیانتی بزرگ به اسلام و مسلمین است كه نتیجه و ثمره تلخ این نوع تفكر در سال های آینده روشن می گردد. با كمال تأسف، گاهی دیده می شود كه به علت عدم درك صحیح و دقیق بعضی از مسایل اسلامی، بعضی از این مسایل را با مسایل ماركسیستی مخلوط كرده اند و معجونی به وجود آورده اند كه به هیچ وجه با قوانین اسلام سازگار نیست. ممكن است من بگویم اسلام، بگویم مجاهد خلق و این حرف ها را بزنم، لیكن وقتی كه عمل من را ملاحظه كنید، می بینید كه از اول من مخالفت كردم. اینها با خود قرآن و نهج البلاغه می خواهند ما را از بین ببرند و قرآن و نهج البلاغه را از بین ببرند. من خوف این را دارم كه اینها چهره اسلام را برگردانند از آن چیزی كه هست. منافق ها هستند كه بدتر از كفّارند.»

پس از گذشت حدود یك ماه از سخنان تاریخی امام، سازمان از یك سو با اعلام تعطیلی دفاتر سیاسی خود و عدم انتشار روزنامه با یك برخورد منافقانه در موضع مظلومیت جای گرفت و از سوی دیگر، در پی قشون كشی سیاسی، از طریق به رخ كشیدن كمیت طیف ضد انقلاب كه از حمایتشان برخوردار بود درصدد ایجاد تشنج شدید در سطح جامعه برآمد و در ادامه تحریكات خود علیه مردم، به متشنج كردن مدارس، دانشگاه ها، كارخانه ها و ... پرداخت و سرانجام نیز در 17 شهریور و سپس در غایله 14 اسفند 1359، با میدان داری علنی بنی صدر، آشکارا و عملا با عملیاتی کردن پروژه آشوب خیابانی در مقابل جمهوری اسلامی ایران ایستاد و مسئولان و مردم را تهدید به مبارزه مسلحانه کرد.

بدین ترتیب، سازمان منافقین در ادامه فعالیت خود، سیاست دوگانه ای را پیش گرفت، از یك سو به مبارزه مسلحانه محدود با نیروهای انقلابی پرداخت و از سوی دیگر، سر چهارراه ها به فروختن نشریه روی آورد و كوشید از طریق هر دو شیوه، بهترین فرصت های ممكن را هم از آزادی های سیاسی و هم از عملیات براندازی به دست آورد.

سرانجام دادستانی انقلاب در پی صدور اعلامیه ای و با اشاره به کلام امام، خواستار بیان موضع مشخص منافقین شد و با بیان این مطلب كه:

«اگر خواهان مبارزه سیاسی در چارچوب قانون اساسی هستید، شرایط آن را عمل كنید و از مزایا و آزادی های قانونی آن استفاده كنید و اگر به مبارزه مسلحانه علیه نظام اعتقاد دارید، از هم اكنون عواقب درگیری مسلحانه علیه مردم مسلمان را قبول كنید.»

این امر سازمان را در بن بست انتخاب یكی از دو راه گذارد و با ضربه ای گیج كننده، آن را به ضعف و انفعال مبتلا كرد؛ زیرا سازمان تمایل داشت همچنان كه تا آن زمان عمل كرده بود و از هر دو شیوه استفاده كند. از این روی، همچنان كوشید با همان روش دو گانه به مقابله با انقلاب اسلامی بپردازد؛ بنابراین، نخست با یك برنامه تهاجمی، با ایجاد درگیری و به آتش كشیدن برخی اماكن و مقابله با مردم به قدرت نمایی در شهرها پرداخت و از سوی دیگر در راستای اجرای همان شیوه دوگانه، نامه ای به امام خمینی «قدس سره» فرستاد.

 در این نامه، سازمان از طرفی كوشید تا با مظلوم نمایی، خود را تبرئه كند و به هوادارنش چنین وانمود نماید كه از هیچ تلاشی برای پرهیز از جنگ مسلحانه فروگذار نكرده و از سوی دیگر با ابراز این مطلب كه:

« تا حجت تمام نگردیده از عكس العمل های خشونت بار قهرآمیز بپرهیزیم» و نیز: « خواهران و برادران نوجوان ما حتی برای فروش نشریه، ابتدا وصیت نامه می نویسند و آن گاه می روند مسؤولان كشور را با زیركی تهدید به مبارزه مسلحانه می كنند.»

متن نامه بدین منظور تهیه شده بود كه اگر امام پاسخ منفی به آنها داد، بتوانند دلیلی دیگر برای حركت های خشونتبار آینده شان فراهم كرده باشند و اگر پاسخ مثبت بود، بتوانند بیشترین سوء استفاده را در راستای حركت های تند بعدی خویش بكنند. لیكن این بار نیز پاسخ قاطع امام، سازمان را در شرایط بحرانی قرار داد. امام در جمع روحانیون آذربایجان خطاب به منافقین فرمودند:

«در آن نوشته ای كه نوشته اید در عین حالی كه اظهار مظلومیت زیاد كرده اید، لكن باز ناشیگری كرده اید و ما را تهدید به قیام مسلحانه كردید. شما اسلحه در دست گرفته اید و می خواهید ما را گول بزنید. شما در همین نوشته اظهار مظلومیت و اظهار این كه می خواهیم كارها درست بشود و تفاهم بشود، كرده اید، ولی در همین جا تهدید به قیام می كنید. ما نمی توانیم از شما این طور مسایل را قبول كنیم. من اگر در هزار احتمال، یك احتمال می دادم كه شما دست بر می دارید، از آن كارهایی كه می خواهید انجام بدهید، حاضر بودم كه با شما تفاهم كنم و حاضر بودم که من پیش شما بیایم نه اینکه شما بیایید. حالا هم به موجب احكام اسلام، نصیحت به شما می كنم. شما در مقابل این سیل خروشان ملت نمی توانید كاری انجام بدهید. شما اگر یك وقت ملت قیام كند مثل یك ذره ای در مقابل این سیل خروشان هستید.»

سازمان منافقین كه با صدور اعلامیه دادستانی، خود در بن بست قرار گرفته بود و با ایجاد درگیری و نیز نوشتن نامه به امام تصمیم داشت این گونه وانمود کند که مردم و انقلاب به بن بست رسیده اند و لذا با در خواست برگزاری رفراندوم توسط بنی صدر مدعی ارائه راهکاری برای خروج نظام از بن بست شد که با جواب امام خمینی «قدس سره» بیش از پیش در وضع آشفته ای قرار گرفت و سرانجام از آن جایی كه حاضر به اجرای قوانین كشور نبود و همچنان در پی كسب قدرت و قبضه حكومت بود، مبارزه مسلحانه را برای براندازی انتخاب كرد و خلق بی دفاع را آماج حملات تروریستی خود قرار داد.

امام خمینی (ره) در این باره فرمودند: « شما به بن بست رسیده اید، مملکت اسلام که به بن بست نمی رسد، همین مردم مملکت را از بن بست خارج می کنند. شما ایستاده اید که ایران نباشد. دست بردارید از این فضولی ها.»

سرانجام و پس از این کش و قوس ها، در روز 28 خرداد سال 60، این گروهک التقاطی و جنایتکار، رسما و طی بیانیه ای اعلام جنگ مسلحانه علیه مردم، نظام و انقلاب می کند و در 30 خرداد با به آشوب کشاندن خیابان های تهران، با انواع و اقسام سلاح های گرم و سرد ـ از جمله چاقو و تیغ موکت بری و... ـ به جان مردم افتاده و با کشتار بیش از 30 تا از مردم، چهره کریه خود را از پس نقاب مردم داری و مردم خواهی نمایان می کند.

در واقع، سرنوشت شوم منافقین، به خوبی این نکته را نمایان می سازد که گروه ها و احزاب سیاسی باید قاعده مدنی، یعنی پذیرش و حرکت سیاسی در چهارچوب قانون را بپذیرند و از مزایا و حقوق در نظر گرفته شده در قانون برای فعالیت سیاسی استفاده کنند. این گونه امکان ندارد که گروه ها و احزاب دعوت به تظاهرات ضد حکومتی و ضد نظام اسلامی با خشونت های صورت گرفته در آن بنمایند و از آن سو، انتظار داشتن روزنامه، میتینگ های سیاسی و تجمعات حزبی داشته باشند. منافقین پیشتر این راه را رفته اند. از یک سو شهر را به آتش می کشیدند و از یک سو در روزنامه هایشان به مظلوم نمایی می پرداختند و در پایان شهوت قدرت باعث شد آنان ترور، آشوب، به آتش کشیدن و قتل و غارت را به جای فعالیت مدنی برگزینند.

 فاعتبروا یا اولی الابصار.
سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هفدهم رمضان