غبار صبح گاهی ست یا ریزگردها وهوای دودگرفته تهران؟؟
ای دیو سپید در بند
ای گنبد گیتی ای دماوند
از سیم به سر یکی کله خود
زآهن به میان یکی کمربند
تا چشم بشر نبیندت روی
بنهفته به ابر چهر دلبند
****************
****************
ای مشت زمین بر آسمان شو
بر دی بنواز ضربتی چند
نی نی تو نه مشت روزگاری
ای کوه نی ام زگفته خرسند
تو قلب فسرده زمینی
از درد ورم نموده یک چند....
(ملک الشعرای بهار)