یک ساعت با سخت‌ترین شغل دنیا؛ درماندگی در دایره درمان

به اعصابش مسلط است؛ اگر نبود با آن همه تیشه‌ای که به مغزش می‌خورد، قطعاً یک جایی از کوره در می‌رفت و دیگر قادر به ادامه کارش نبود.
کد خبر: ۱۳۰۳۶۵۹
|
۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۸:۴۱ 06 May 2025
|
2242 بازدید
|
۶

یک ساعت با سخت‌ترین شغل دنیا؛ درماندگی در دایره درمان

علیرضا محرمی - خودمان هستیم، اما حفاظت فیزیکی بیمارستان‌ها هم شغل سختی دارند و شاید هیچ وقت در میان شلوغی‌های اخبار کادر درمان دیده نمی‌شوند.

به گزارش خبرنگار اجتماعی تابناک، زیر پوست شهر، پشت ترافیک‌های بی پایان، وقتی گوش‌مان پر شده از صدای بوق ماشین‌ها و گاز دادن موتورسواران بی شمار، شاید حتی لحظه‌ای فکر نمی‌کنیم که چه مشاغل سختی در نزدیکی‌مان وجود دارد. شاید از مشاغل سخت، فقط کار در معدن را شنیده‌ایم؛ کارگران شرافتمند معدن که گاهی با کمترین ایمنی کار، برای لقمه‌ای نان تلاش می‌کنند و در سال‌های اخیر بارها دیده و شنیده‌ایم که زیر آوار معدن، جان خود را از دست داده‌اند. با این حال، شغل معدن‌کاران شاید کیلومترها از ما دور باشد، اما در نزدیکی کوچه و خیابان‌هایی که زندگی می‌کنیم، روایت‌های دیگری وجود دارد.

در میان شلوغی‌های زندگی، کاش کمتر مسیرمان به مراکز درمانی کشیده شود. همین که در این سختی روزمان را شب می‌کنیم، هنری است و با روزنه امیدی، زندگی را ادامه می‌دهیم. با این حال وقتی قرار است به هر بهانه‌ای به بیمارستانی مراجعه کنیم، شاید نمی‌دانیم که سخت‌ترین کار را کدام بخش بیمارستان دارند.

سختی کار کادر درمان، از پزشک و پیراپزشک گرفته تا رزیدنت‌ها و انترن‌ها، از پرستارها تا بهیارها با وجود تمام ناملایمتی‌ها و تعرفه‌های مورد اعتراض‌شان، هیچگاه شاید نشنیده باشیم که حفاظت فیزیکی بیمارستان‌ها هم با سختی زیادی مواجه هستند؛ نیروهایی که باید اعصاب فولادین داشته باشند که از کوره در نروند.

 

داستان یک شغل

پزشکان و پرستاران، بیشترین مواجهه را با بیمار دارند؛ در بخش‌های بستری یا اتاق‌های جراحی. شاید گاهی تنش‌هایی هم با بیمار یا همراهان داشته باشند، اما در مواجهه با شلوغی بیمارستان‌ها با چنین چالش‌هایی برخورد ندارند. برای همین هدف دیگری را انتخاب کردم و به بیمارستانی سر زدم؛ خارج از زمان ملاقات که بیمارستان برای ورود و خروج قوانین خاصی دارد و مسئول حفظ و تأمین آرامش با حفاظت فیزیکی یا همان مسئولان حراست بیمارستان‌هاست.

دو مرد که یکی جوان‌تر است و دیگری پا به سن گذاشته وارد بیمارستان می‌شوند. در ورودی بخش‌های بستری یکی از نیروهای حفاظت فیزیکی نشسته است. این دو مرد می‌گویند: «در بخش جراحی بیمارمان بستری است. اگر بشود می‌خواهیم او را ببینیم.» نیروی حفاظت فیزیکی می‌گوید: «الان که وقت ملاقات نیست، اما اگر بیمارتان همراه دارد، می‌توانید با او تماس بگیرید تا از بخش خارج شود و جای او شما بروید و چند دقیقه‌ای بیمارتان را ملاقات کنید. در غیر این صورت باید وقت ملاقات بیایید.» تماس حاصل می‌شود، پیش از اینکه همراه بیمار پایین بیاید، یک زن هم وارد می‌شود و می‌خواهد وارد بخش بستری شود. نیروی حفاظت فیزیکی بار دیگر جمله‌اش را به زن تازه وارد تکرار می‌کند، اما این زن توجیه نیست و می‌خواهد هر طور شده برای ملاقات خارج از ساعت ملاقات راهی بخش شود و با لحن بدی با حفاظت فیزیکی بیمارستان همکلام می‌شود.

«اصلاً اشتباه من است که می‌خواهم شما را کمک کنم تا بتوانید وارد بخش شوید. همان بهتر که کمک نکنم. اگر همراه‌تان هم پایین بیاید، اجازه نمی‌دهم قبل از وقت ملاقات وارد بخش شوید.» این جمله‌ای است که نیروی حفاظت فیزیکی بیمارستان می‌گوید، اما درست همان زمان تلفن روی میزش زنگ می‌خورد و همزمان آسانسور بیمارستان در طبقه همکف می‌ایستد؛ آن زن به همراه یکی از مردان سوار آسانسور می‌شوند و خودشان را به بخش می‌رسانند.

تلفن از بخش‌های بستری بیمارستان بود. نیروی حفاظت فیزیکی بیمارستان به من می‌گوید: «همین الان تماس گرفته‌اند که چرا این همه آدم وارد بخش شده‌اند. نمی‌توانیم همه را هم کنترل کنیم.» نیروی حفاظت فیزیکی با همکارش که جلوی در ورودی بیمارستان است تماس می‌گیرد؛ برای چند دقیقه‌ای جای خود را عوض می‌کنند تا او به بوفه بیمارستان برود و یک چای بنوشد. همکارش می‌آید و او هم مواجهه زیادی با مراجعه کنندگان مختلف دارد. یکی می‌گوید همراه بیمار است، دیگری از بستری بودن مادرش صحبت می‌کند و فضا را احساسی می‌کند تا بتواند به ملاقات برود و یکی دیگر آمده که خودش را به مقابل اتاق عمل جراحی برساند.

 این حجم از مراجعه را در نظر بگیرید با تعداد زیادی مراجع دیگر که بدون توجه به تابلوهای راهنما و نوارهای رنگی روی زمین، آدرس بخش‌های مختلف بیمارستان را می‌پرسند که با تابلوهای راهنما قابل یافتن است.

میان مکالمه با نیروی حفاظت فیزیکی و بعد از چند دقیقه گپ زدن که حالا کلام‌مان هم گرم شده، زنی بدون اینکه چیزی بگوید وارد می‌شود. «خانم کجا می‌روی؟» پاسخ می‌دهد: «پدرم است، می‌خواهم چند دقیقه او را ببینم.» اشاره‌اش به مرد میانسالی است که مقابل آسانسور روی ویلچر نشسته و بهیار بیمارستان با پرونده‌ای در دست می‌خواهد او را به بخش منتقل کند. زن نزدیک پدرش می‌شود و روی دست او یک پد بهداشتی انداخته‌اند که انگار قصدشان پنهان کردن دست بوده. بله، درست است و دختر بی قرار پدر، متوجه می‌شود. پد بهداشتی را کنار می‌زند تا دست پدر را ببیند.

چشمانش پر از غم می‌شود؛ گلویش را بغض گرفته و مشخص است که خشم وارد صدایش می‌شود: «ببین با دست پدرم چه کرده‌اند.» دیگر همراهش را که یک مرد قد بلند است را صدا می‌زند: «بیا ببین دست بابا را ببین. ببین چی شده!» کمک بهیار قصد آرام کردن زن معترض را دارد: «خانم ممکن است برخی‌ها به دارو یا سوزن حساسیت نشان بدهند. بیمار شما را داریم به بخش انتقال می‌دهیم که همین مشکل را حل کنیم.» زن چند قدمی عقب می‌آید و نزدیک در می‌شود. جایی که مقابلش صندلی مأمور حفاظت فیزیکی است. برمی‌گردد رو به او و غر می‌زند: «آخه چرا این کار را کرده‌اند؟ با یک آنژیو کردن دست پدرم متورم شده و خون افتاده است. لعنت به شما، لعنت به خواهر بی عقل من که چند بار به او گفتم این پیرمرد را به بیمارستان دولتی نبر.»

وقتی آسانسور به طبقه همکف می‌رسد کمک بهیار بیمار روی ویلچر را به بخش منتقل می‌کند، زن و مرد هم وارد آسانسور می‌شوند. اینجا نیروی حفاظت فیزیکی می‌گوید: «نگاه کن فضا را احساسی می‌کنند. الان رفت که وارد بخش ایزوله شود. اگر خدایی نکرده یک ویروس به بیماری منتقل کند، چه کار باید کرد؟» داستان‌ها ادامه دارد، مراجعه کنندگانی که هر لحظه وارد و خارج می‌شوند.

در یک ساعتی که آنجا بودیم، ۱۵ نفری بودند که خارج از زمان ملاقات وارد بخش شدند و تعدادی هم اجازه ورود پیدا نکردند. این اتفاقات فقط در یک ساعت رقم خورد، اما در روزها و شب‌های دیگری مواجهه‌ها بیشتر است؛ با همراهی که بیمارش جان سپرده و غم وجودش را گرفته. اینجا مجبوری برای همدردی کنارش خودت را ناراحت و غمگین نشان دهی. البته که این ناراحتی و غمگینی، نمایش نیست و نوعی همراهی با هم نوع است. همراه دیگری همسرش در اتاق جراحی زایمان کرده و شاد است، شیرینی پخش می‌کند و حالا باید با او بخندی، تبریک بگویی و همزمان حواست را جمع کنی که کسی از گوشه پله‌ها، نپیچد تا وارد بخش شود!

صدای داد و هوار از حیاط بیمارستان به گوش می‌رسد. ما به مکالمه‌مان ادامه می‌دهیم: «باورت نمی‌شود. همین هفته پیش چند نفری از یک شهر دور آمده بودند. بندگان خدا بعد از ساعت ملاقات رسیدند. فکر کنم ۶ نفر بودند و می‌گفتند هر طوری هست ما باید وارد بخش شویم تا بیمارمان را ببینیم. من خواستم کمک‌شان کنم و گفتم با همراهش تماس بگیرید، پایین بیاید و شما یک به یک برای ملاقات بروید، اما مگر گوش می‌دادند. ۶ نفری در را هل می‌دادند که به زور وارد بخش شوند. خلاصه ما از این داستان‌ها زیاد داریم.»

یک ساعت با سخت‌ترین شغل دنیا؛ درماندگی در دایره درمان

سیزده!

از او می‌پرسم: «با این همه سختی، چقدر حقوق می‌گیری؟ البته اگر دوست نداری، نگو!» پاسخ می‌دهد: «چیزی برای پنهان کردن ندارم. درماندگی که پنهان کردنی نیست، اگر مجبور نبودم شاید هیچ وقت این شغل را ادامه نمی‌دادم. حقوق ما هم پارسال ۱۳ میلیون تومان بود که هنوز افزایش حقوق سال جدید اعمال نشده که بدانم حقوق سال جدید چقدر است.» در همین لحظه مردی که شیفتش بود برمی‌گردد. از همکارش که ۴۰ دقیقه‌ای جای او ایستاد تشکر می‌کند: «رفتم جلوی در که آرام شوم، بدتر شد. چای خوردن بهانه است. باور کن به بهانه چای می‌خواهم چند دقیقه‌ای بروم جلوی در، به سرم هوایی بخورد و آرام شوم، اما آنجا هم مشکلات خودش را دارد. بعد که می‌روم، پشیمان می‌شوم و می‌گویم کاش همینجا باشم و تکان نخورم.»

تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

اشتراک گذاری
برچسب ها
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۶
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۵۳ - ۱۴۰۴/۰۲/۱۶
ولی سخت ترین کار دنیا نانوایی و اتوشویی است... در گرمای هوای مجبورند ساعتها بایستند ...
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۲۹ - ۱۴۰۴/۰۲/۱۶
هر شغلی سختی های خودشو داره حتی یه سوپرمارکت ساده و هیچ شغلی آسون نیست منتها کسانی خوشبختن که به کارشون علاقه دارن .
ناشناس
|
Germany
|
۰۹:۵۲ - ۱۴۰۴/۰۲/۱۶
هه!
بله سخت‌ترین شغل دنیا!
می دونستین حقوق پرداختی به حراستی بیمارستان حداقل سه برابر پزشک بیمارستان است؟
مهدی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۰۱ - ۱۴۰۴/۰۲/۱۶
عمده مشکلات فرهنگیه,مردم بافرهنگ مشکلات کمتری دارند
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۰۴ - ۱۴۰۴/۰۲/۱۶
تا حالا سراغ کارگران معدن در عمق 700 متری زمین رفتن؟؟؟ احتمالا راحتترین شغله :)))
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۵۳ - ۱۴۰۴/۰۲/۱۶
سخت تریننننن!!!!!!!!!!!!!!
نظر شما

سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

برچسب منتخب
# قیمت طلا # مذاکره ایران و آمریکا # قیمت سکه # کالابرگ # حقوق بازنشستگان # انفجار بندرعباس
نظرسنجی
توافق نهایی ایران و آمریکا تا چه زمانی انجام می شود؟
الی گشت