بازدید 9985

رویارویی سخت وظیفه و اخلاق «در روز هفتم»

این اثر بازگشتی به سنت‌های نئورئالیست کلاسیک در خلق یک تصویر متفاوت از مهاجرانی است که پا به نیویورک می‌گذارند؛ تصویری که برای تماشاگران حرفه‌ای بکر نیست اما نوع پرداختی که فیلمساز در نخستین ساخته‌اش به کار گرفته، جذاب است.
کد خبر: ۱۰۹۱۳۰۰
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۴۰۰ - ۲۳:۴۷ 04 December 2021

روز هفتمفیلم سینمایی «در روز هفتم / On the Seventh Day» بازگشتی به سنت‌های نئورئالیست کلاسیک در خلق یک تصویر متفاوت از مهاجرانی است که پا به نیویورک می‌گذارند؛ تصویری که برای تماشاگران حرفه‌ای بکر نیست اما نوع پرداختی که فیلمساز در نخستین ساخته‌اش به کار گرفته، جذاب است.

به گزارش «تابناک»؛ رضایت‌بخش‌ترین جنبه «در روز هفتم / En El Séptimo Dia / On the Seventh Day»، اولین فیلم بلند «جیم مک کی / Jim McKay» در دوازده سال اخیر، از آن جایی نشات می‌گیرد که این فیلم یک مقدمه ساده را با موضوعاتی مهم در می‌آمیزد؛ با به تصویر کشیدن یک هفته از زندگی یک مهاجر مکزیکی در بروکلین. این فیلم بار دیگر به آن سنت آثار نئورئالیست کلاسیک که در آن چالش‌های زندگی روزمره در یک بازه زمانی که در طبقه سطح پایین جامعه وجود دارد و اغلب در سینمای بدنه نادیده گرفته می‌شود، بازگشته است.

در همین حال، آن درام را به نحوی دوست داشتنی برای تماشاگران عرضه می‎کند؛ یک فیلم پرهیجان ورزشی در مورد شخصیت‌هایی که گیر اطرافیان افتاده‌اند و به خاطر یک روحیه همگانی و مشترک، متشنج می‌شوند. خیلی طول نمی‌کشد که بدبختی‌های «خوزه» با بازی «فرناندو کاردونا» عیان شود. او به عنوان یک پیک در یک رستوران مکزیکی در کارول گاردنز بروکلین کار می‌کند؛ آن هم زمانی که او نمی‎تواند تیم فوتبال‌اش را برای قهرمانی در منطقه همسایه یعنی سانست پارک رهبری کند.

روز هفتم

بخش قابل توجهی از فیلم با پس زمینه‌ای از خیابان‌های بزرگ منطقه و ساختمان‌های آجری همراه است، در حالی که خوزه در شهر پرسه می‌زند و با افراد محلی مختلفی که محیط زندگی عجیب و غریب او را از نو برایش تعریف می‌کنند، روبرو می‌شود؛ درست مانند فیلم «شان بیکر» در سال 2005 یعنی «بیرون ببر»، که مخمصه‌های یک پیک چینی را به تصویر کشیده بود، «در روز هفتم» تمرکزش روی خلق یک جهان درونی برای شخصیت اصلی بوده که در نهایت مسائل بغرنجی هم از آن تکوین می‌یابد. طبیعتا آن مسائل بغرنج به کانون توجهات می‌آیند.

«خوزه» یک برنامه منظم را دنبال می‌کند. او با دوستان‌ مهاجرش از پوبلای مکزیک و شغلش گذران زندگی می‌کند، و در رویای آوردن همسر باردارش به آمریکا است. وقتی رئیس سفیدپوست و سخت‌گیر خوزه درخواست می‌کند که او در همان یکشنبه‌ای که تیم فوتبال او قرار است در مسابقات پایانی یک تورنمنت شرکت کند، به اضافه کاری مشغول شود، برنامه روتین و منظم او را دچار پیچیدگی‌های زیادی می‌کند. تا آن زمان یک هفته باقی مانده، و همان طور که عنوان فیلم به سمت آن مهلت پایانی شمارش را آغاز می‌کند، «خوزه» بین وفاداری‎‎های شخصی و وفاداری‌های حرفه‌ای گیر می‌افتد و نمی‌داند که باید به کدام پایبند باشد و از کجا شروع کند.

رئیس او هیچ رحم و مروتی از خود نشان نمی‎دهد، تیم او هم زیاد به فکر مشکلات شغلی او نیست. خوزه فکر می‌کند که بین این دو طرف گیر افتاده است. او نمی‎خواهد دوستان‌اش را ناامید کند، ولی او این معضل فعلی را به عنوان یک راه ایده‌آل برای گرفتن اوراق لازمه و آوردن همسرش به آمریکا در طی این پروسه می‎داند. این رویه می‌تواند خیلی زود به ورطه سانتی مانتالیسم بیافتد، ولی مک‌ کی آن قدری یک فیلمساز کارکشته است که نگذارد چنین چیزی رخ دهد.

روز هفتم

اگر «در روز هفتم» شخصیت‌هایش را زیادی پر زرق و برق کرده بود یا آن که آن‌ها را صرفا به تیپ‎‌هایی از شخصیت‌های طبقه متوسط که در حال تلاش برای بقا هستند تحلیل داده بود، شاید بیشتر مشخص می‌شد که این فیلم را یک سفیدپوست کارگردانی کرده است. ولی این پتانسیل برای زایش نگرانی کاملا به پس زمین اثر منتقل می‌شود چرا که کار «مک کی» در محدوده ستینگ کلی اثر باقی می‌ماند، و هیچ وقت آن حس را منتقل نمی‌کند که شما به مانند یک غریبه هستید.

بیش از یک بار، او داستان را متوقف می‌کند تا به یک مشاهده غیرتعمدی اجازه رخ دادن دهد: وقتی «خوزه» با مشتریان بی‌اعصاب شروع به مجادله می‌کند، یا در وسط یک روز شلوغ توقف می‌کند تا یک وعده غذای ارزان تهیه کند. جزئیات کوچک نمایان‎گر یک تصویر بزرگ‌تر از وجود زندگی شکننده در گوشه‌های یک جامعه شلوغ است ولی چندین و چند لحظه گرم‌تر و خوشایندتر نیز وجود دارد که احتمال تبدیل فیلم به یک مهمانی غمگین را از بین ببرد؛ از غروب‌های بانشاطی که اعضای تیم فوتبال با هم به گردش می‌روند گرفته تا چت ویدیویی احساسی «خوزه» با همسرش که در جایی دور به سر می‌برد.

«در هفتمین روز» پر شده از اشارات کوچکی که به حس جدایی «خوزه» و دیگر دوستان مهاجرش به علت محیط اطرافشان تجربه می‌کنند. او در یک دفتر کوچک، با یک منشی مکزیکی به اسپانیایی شروع به بذله گویی و صحبت می‎کند، تا اینکه متوجه می‌شود وقتی صاحب کاران او از کنارش عبور می‌کنند، او به انگلیسی صحبت می‌کند (ظاهرا این یک کار نمادین است). در محاوره‌های خصوصی، «خوزه» و رفقایش با اسپانیایی غلیظ و لهجه مکزیکی مرتبط با منطقه پوبلا، منطقه مادریشان صحبت می‌کنند؛نشانه‎ای بر ریشه‌های پیچیده‌ای که در دل هویت آن‌ها وجود دارد، و این که چقدر متفاوت است با آن سرزمینی که به سختی برای زنده ماندن در آن در تفلا هستند.

«در روز هفتم» اساسا به این خاطر تا این حد موفق است که شخصیت‌های سفیدپوست را – فرقی هم در مثبت و منفی بودن آن‌ها نیست – صرفا به عنوان شخصیت‌های مکمل به کار می‌گیرد. «خوزه» و رفقایش هرگز به صورت جزئی در اثر حضور ندارند و فیلم به آن‌ها اجازه می‌دهد تا صحنه را تسخیر کنند. روایت داستان به راهی تعلق دارد که آن‎ها در آن پستی و بلندی‌های کار در اقتصادی که نسبت به مسائل و معضلات آن‌ها بی‌اعتناست را طی می‎کنند.

آن‎‌ها که از سوی کار در بازار پس زده شده‌اند، راه خود را می‌یابند. این روحیه مبارزه طلب «خوزه» به نظر به خاطر اشتیاق او به گسترش ریشه‎های عمیق وجودی‌اش است، و بازیگر لال هرگز بهتر از این نتوانسته تا این مسئله بغرنج را در چهره شکست خورده‌اش به نمایش بگذارد. وقتی که فیلم به آن اوج زیبایش می‌رسد، نوبت به دیدن تاثیر آن جزئیات ریزی می‌رسد که قبلا به تصویر کشیده شده بود. وقتی که «خوزه» نهایتا باید بین علایق و اهدافش یکی را انتخاب کند، تیم او امیدوار است تا سرانجامی خوش داشته باشد. باید گفت که غافلگیری «در روز هفتم» آن است که با چیزی که در این نوع فیلم‌ها و با این شرایط به آن یک پایان خوش می‌گوییم گلاویز می‎شود، و به جای آن یک اعتدال خوشایند و معقول را برمی‌گزیند.

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل