دست های کوچک کودکان زلزله زده
محمد جلائی
کد خبر: ۷۴۷۷۵۸
| | 8152 بازدید
عکس های کودکانی که لبخند نمی زنند شاید غم انگیزترین تصاویر رسیده از غرب کشور باشد. کودکانی که به فاصله چند ساعت کوتاه زندگی زیبا و پر از نشاط شان بدل به داغی بر دل های شان شده است. و ما که شاهدان بیرون از آن خرابه های خاکستری و خاک خورده ایم چه کمکی می توانیم برای کودکانی کنیم که شاید بسیاری از آنها مادران و پدران خود را از دست داده اند و با چشم های معصومشان نظاره گر حالت ناآشنای تلخ زندگی اند.
شب دوشنبه مثل خیلی از شب های دیگر کودکان کرمانشاهی ایران در کنار خانواده های خود و در خانه های خود زمان می گذراندند و دنیا برایشان همان کوچه های خاکی و همان آسمان آبی بالای سرشان بود. گرمای خانه مانع از چشیدن سرمای بیرون بود و زمستان غرب که سوزی سرد تر و سنگین تر از دیگر نقاط این سرزمین دارد نه یک تهدید که تغییر فصلی بود معمول که هر ساله اتفاق می افتاد. و در تصاویر جسته و گریخته اینستاگرام و تلگرام می شود به خانه خرابی رسید که دیوارهایش ریخته اند و مشخص است که در آن شب میزبان مهمانان جشن تولدی بوده است. جشن تولدی که حالا فیلم چندثانیه ای ای ادعا می کند روایت همان شب شوم است. و کودکانی که در ثانیه های نخستین فیلم لبخند می زنند و بعد از سررسیدن مهمان ناخوانده شهر خنده هایشان به گریه و شیطنت های کودکانه شان تبدیل به ترس می شود.
و حالا و با ریختن سقف خانه هایی که خالی از هر مهری به نظر می رسند زمستان را از نزدیک لمس می کنند. و زمستان نه تغییر فصلی در راه بلکه تهدیدی است تا کودکی و زندگانی آنها را به خطر بیاندازد و تهدید کند. و فراتر از آن مشاهده انبوه خروارهای افتاده بر زمین و مردمان گریان و داغ دیده، و شهری که حالا چیزی کمتر از یک خرابه نیست، روح و روان این کودکان را پر از خشونتی افسارگسیخته نسبت به طبیعت خواهد کرد. و دنیا از نگاه این کودکان چقدر دلهره آور و چقدر زجرآور بنظر می رسد.
اما مگر نه این است که زندگی روی خوش و سبز دارد و مگر نه این است که حق کودکان تنها تماشای این سبزی و آرامش است؟ مگر قرار نیست کودکان این سرزمین به دور از هر هیاهو به بازی و تحصیل و تفریح بپردازند؟ مگر قرار نیست تا آدم بزرگ ها کاری کنند که مبادا کودکان نسبت به این جهان بدبین شوند؟
سوال ها در این مواقع بسیارند و بی جواب. و حرف زدن نه خرواری از روی کودکان تنهای کرمانشاه خواهد برداشت و نه زندگی را برای آنها به حالت معمول خود برخواهد گرداند. در این مواقع آنچه که کارساز خواهد شد عمل است. اقدام عملی و کار. و ما که بیرون از آن فاجعه ایستاده ایم باید آستین بالا بزنیم. مردان و زنان کرمانشاه را نجات دهیم و پیش از آن فکری به حال آینده سازان آن دیار کنیم. کودکان مغموم و بهت زده ای که صورت هایشان تلفیقی از حیرت و یاس است.
در این سرزمین کم نیستند برنامه سازان کودک و هنرمندانی که شغل و حرفه شان سرگرم کردن کودکان است. و مگر به خاطر نداریم که عباس کیارستمی زلزله رودبار را بهانه ای کرد برای ساختن سه گانه ای و کودکان رودباری را جلوی دوربین برد تا همگان دریابند که قربانیان نخستین این فجایع کودکان اند؟ پس بهتر است هرچه زودتر رسانه ملی و گروه های تئاتری عروسکی دست به دست هم دهند و راهی غرب کشور شوند. کودکان کرمانشاه امروز بیشتر از هرچیز نیازمند بازی اند. نیازمند برگشتن به زندگی روتینی که پیش از زلزله داشته اند. و دولت که به وضوح نقش کمرنگ اش در این دو روز در منطقه دیده شده است باید کمر همت ببندد و مدارس و پیش دبستانی ها را فورا بکار بیاندازد. کودکانی که سرپرست از دست داده اند نباید جای خالی پدران و مادرانشان را حتی ثانیه ای لمس کنند. چه رسد به چند روز و چه بسا چند هفته.
و مردمی که این روزها مشغول ارسال بسته های کمکی به کرمانشاه اند باید متوجه این مهم باشند که اسباب بازی و وسایل بازی برای کودکان اگر نه بیشتر به اندازه خوراک و پوشاک و کمک های نقدی بلکه به همان اندازه واجب اند. با جست و جوی ساده ای در اینترنت می توان چندین گروه مستقل و دولتی را پیدا کرد که با دریافت این اقلام از مردم می توانند مهر و محبت را به کودکان کرمانشاه برسانند.
گزارش خطا
نظرسنجی
آیا به عنوان زن حاضرید با مهریه 14 سکه «بله» را بگویید؟





