پریسا هاشمی در مطلبی در «تهرانامروز» نوشت: تغيير عجولانه و نادرست سبك زندگي، صداي بوق ماشينها، آلودگي هوا، بيثباتي و فشارهاي اقتصادي و اجتماعي، خبرهاي ناگواري كه در رسانهها منتشر ميشود، بيكاري، تورم و ...باعث شده كه هميشه نگراني و استرس در دلها نشسته و خنده را از لبها و چشم مردم دور كند. اين در حالي است كه رضايت روحي انسان باعث ميشود كه اميد به آينده و زندگي آرام و بيدغدغهاي داشته باشد. يكي بايد متولي بشود تا بتواند اميد را در زندگي بالا ببرد و مردم را از مخاطرات رواني محافظت كند.
دكتر علياكبر سياري معاون بهداشت وزير بهداشت ديروز از موضوعي اظهار نگراني كرد كه انگار از چشم خيلي از ماها دور مانده است: «سلامت روحي و رواني». دكتر سياري ميگويد: «افزايش اميد به زندگي، ارتقاي سلامت جسمي، روحي و معنوي و بهبود كيفيت زندگي ماموريتهاي جديد حوزه بهداشتي وزارت بهداشت است زيرا ۷۰ درصد سلامت مردم به مسائل روحي، رواني و اجتماعي مربوط است. متاسفانه همه دغدغهها به سمت سلامت جسمي معطوف شده است و اين در حالي است كه 70 درصد سلامتي به مسائل روحي، رواني و اجتماعي مرتبط ميشود.»
بنا بر اظهارات معاون وزير بهداشت، تنها 30درصد از سلامت عمومي همه افراد مربوط به سلامت جسمي ميشود. اما آيا ما ايرانيها به سلامت روحي و رواني مان توجه داريم؟
سبك زندگي ايراني – اسلامي تا چه اندازه ميتواند در تحقق روح و روان سالم به ما ايرانيها كمك كند؟ آمارهاي ارائه شده از سوي دفتر سلامت روان وزارت بهداشت، نشان ميدهد كه شيوع اختلالات رواني در جمعيت 15 تا 64 ساله كشور به 23/6 درصد رسيده است كه از اين مجموع 26/5 درصد زنان و 20/8 مردان با مشكلات روانپزشكي، رواني و اختلالات افسردگي روبهرو هستند.
در حقيقت بيش از 20درصد جامعه ايراني به دلايلي از مشكلات روحي و رواني رنج ميبرند كه اين موضوع موجب اختلالات فكري و رفتاري در آنها ميشود. كارشناسان ميگويند استرسهاي اجتماعي، اقتصادي، تغيير مداوم سبك زندگي، تجردنشيني و... در بروز اين مشكلات روحي و رواني نقش مستقيم دارند.
مسابقه ايرانيان در چشم و همچشمي
محمداسماعيل سعيدي نيز با بيان اينكه امنيت و آرامش رواني يكي از مباحث مهم سلامت اجتماعي است به تهران امروز ميگويد: معنويات باعث ميشود كه نگرش و ديد انسان به زندگي بالا برود. قناعت يكي از شاخصههايي است كه در آشنايي با معنويات به زندگي انسان پا ميگذارد و باعث ميشود هميشه به داشتههاي خود شكرگزار باشيم. قناعت به اين معنا نيست كه متوقف شويم بلكه بايد با شرايط فعلي خودمان را انطباق دهيم. هميشه با ديدن مشكلات بسيار، معلولين جسمي، رواني و ذهني، فقرا، درماندگان، گرفتاران در دام بيماريها و... براي آنچه كه داريم شكر كنيم.
به گفته دبير اول كميسيون اجتماعي، برخي مواردي كه سلامت ما را به مخاطره مياندازد عيان است و هميشه توجه ما به آن آلودگي هوا، سيگار، كمتحركي و... اما مواردي هم هست كه سلامت روان را به مخاطره مياندازند. بحث ناهنجاريهايي كه در خانوادههاي ما وجود دارد و هميشه با آن درگير هستيم ولي به آن اهميت نميدهيم. وجود برخي ناهنجاريها در روابط خانوادگي بين همسران، فرزندان، فرزندان و والدين به تهديد اين سلامت ميپردازد.وي با اشاره به اينكه در تمام اديان به ويژه در دين مبين اسلام دعوت شده كه روي خوش داشته باشيم، ميافزايد: با وجود اين همه توصيهاي كه شده باز هم بداخلاقيهايي در محيط كار و جامعه وجود دارد كه انگار همه به آن عادت كردهاند. مثلا همين بوقهاي ممتدي كه ميزنيم جزو برخوردهاي بد است. ضمن اينكه برخي مسائل براي ما به شكل روزمره درآمده و توجهي به آن نداريم در صورتي كه يكي از شاخصههاي بروز ناهنجاريهاي رواني است. مهمترين آن غلبه احساس بر عقل است. گاهي از روي احساسات حرفي زده ميشود بدون آنكه به عاقبت، تاثير و تبعات آن فكر شود. اين حرفها كجخلقيها را در جامعه زياد كرده و باعث عصبانيتهاي بيمورد و گرفتاريهاي اجتماعي ميشود كه در نهايت منجر به گرفتاريهاي رواني و بروز رفتارهاي نامناسب ميشود.
محمداسماعيل سعيدي در ادامه با اشاره به اينكه با ياد خدا قلبها آرام ميشود، ميگويد: درست است كه مشكلات اقتصادي و بيكاري و... همه در افسردگي تاثير دارد ولي خودمان هم به آن دامن ميزنيم و انگار در چشم و همچشمي و مصرفزدگي با همديگر مسابقه گذاشتهايم. جوانهاي ما نه امكانات و نه سرعت رسيدن به اين چشم و همچشميها را دارند و به همين سبب در خود فروميروند و خودخوري ميكنند. در اين موقع است كه با هيچ نظرسنجي و برگه علمي نميتوان ميزان مشكلات روحي و رواني آنها را بيان كرد. زيرا ويژگي اخلاقي بعضي آدمها اين است كه خيلي تودار هستند و مشكلات خود را نشان نميدهند.حالا كه وزارت بهداشت و درمان حرف از سلامت روحي، رواني و اجتماعي مردم به ميان آورده بايد ديد كه چند مرده حلاج است و چقدر در اختصاص بودجه، پوششهاي بيمهاي و مسائل ديگري كه مربوط به اين بخش ميشود سنگ به سينه زده و احقاق حق ميكند.
چقدر بودجه به روانشناختي اختصاص مييابد؟
دكتر حميد يعقوبي در اين مورد به تهران امروز ميگويد: براساس تعريف سازمان جهاني بهداشت، سلامتي را فقط به نبود نشانهها و علائم بيماري نميدانند بلكه ميگويند كسي سالم است كه در رفاه كامل جسمي، رواني و اجتماعي باشد. يعني از لحاظ جسمي سالم باشد و در يك جامعه سالم هم زندگي كند. اخيرا مفهومي به نام سلامت معنوي هم به اين سه شاخصه اضافه و تبديل به چهار جزء شده است: جسم، روان، اجتماع و معنويات.او با تقدير و تشكر از دكتر سياري كه بعد از مدتها در سمت مسئولي در وزارت بهداشت و درمان اعتراف كرده كه بهداشت و سلامت، به بيماريهاي جسماني ختم نميشود، و به ساير مولفههاي مغفول سلامت هم پرداختند. اميدوارم وزارت بهداشت خود پيگيرتر از قبل اين مسئله را پيگيري كند و بودجههاي بيشتري به بخش سلامت روان بدهد. وزارت بهداشت تلاش ميكند كه كمك جدي به تامين روان جامعه كند اما بودجه، امكانات و حتي تشكيلات اداري كه خود معاونت بهداشتي در نظر گرفته براي سلامت رواني،اجتماعي و اعتياد واقعا پاسخگوي نياز جامعه نيست. در دفتر سلامت رواني، اجتماعي و اعتياد آماري را در ابتداي امسال منتشر كردند كه براساس آن 23 درصد جامعه مبتلا به مشكلات روانشناختي است. نزديك يك چهارم ايرانيان نيازمند خدمات بهداشت روان هستند. آيا واقعا يك چهارم بودجه وزارت بهداشت به اين موضوع اختصاص داده ميشود؟
رئيس انجمن روانشناسي باليني ايران با اشاره به اينكه سلامت اجتماعي داراي شاخههاي زيادياست ميافزايد: فرد بايد در يك جامعه، محله، تعاملات اجتماعي، شهر سالم و محيط آرام و بدون دردسر زندگي كند. مسائل زيستمحيطي، مسائل كلان اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، فقر، بيكاري و... در سلامت اجتماعي تاثير دارد. سلامت اجتماعي از آن دسته مسائلي است كه تامين آن توسط يك سازمان دشوار است و فقط وظيفه وزارت بهداشت هم نيست. ارگانهاي زياد فرهنگي، سازمانها و نهادهاي اقتصادي، نهادهاي اجتماعي (وزارت كشور، وزارت اقتصاد، صدا و سيما، وزارت علوم، وزارت آموزش و پرورش و...) در تامين سلامت اجتماعي دخيل هستند. مسئله سلامت اجتماعي به دليل آنكه كلان است ممكن است زير چنين باري رفتن براي يك سازمان به تنهايي دشوار باشد. به دليل درگيري سازمانهاي مختلف در بحث سلامت اجتماعي به نظر ميآيد بايد يك ستاد يا شوراي عالي زيرنظر رياستجمهوري تشكيل شود.
دكتر يعقوبي در ادامه ميگويد: ما از وزارت بهداشت و درمان خواستيم كه مسائل بيماريهاي روان را در پزشك خانواده لحاظ كنند و از روانشناسان در اين بخش استفاده كنند. بخش عمده بيماريهاي رواني غير دارويي است. مشاورههايي كه اتفاق ميافتد در بيشتر موارد پيشگيري و آموزش است. البته بخشي از سازمانها كار خود را در سلامت روان شروع كردهاند و شهرداري فعاليتهاي خيلي خوبي در اين بخش دارد. در حال حاضر تلاش ميكنيم كه در وزارت علوم هم مسئله آموزشهاي پيش از ازدواج و مهارتهاي زندگي را بتوانيم به دانشجويان ياد دهيم. خوشبختانه مردم جامعه جلوتر از مسئولين هستند و از آنها خدمات روانشناختي را طلب ميكنند. مردم به روانشناسان و مشاوران مراجعه ميكنند اما از طرف ديگر شاهد اين هستيم كه برعكس تمام دنيا در ايران خدمات روانشناسي تحت پوشش بيمه نيست.
براساس آمار رسمي يك چهارم مردم ايران نياز دارند كه ويزيت روانشناختي شوند اما بيمه يك ريال از اين هزينهها را تامين نميكند. خدمات گران و وضعيت اقتصادي مردم هم مشخص است. حالا كه يكي از مسئولان وزارت بهداشت و درمان در اين مورد حرف زده انتظار اين است كه سازمانهاي بيمهگر نيز قدم جلو گذاشته و روانشناسي را بيمه كنند تا به يك چهارم جمعيت خدمات داده شود.همه در كوچه و بازار، ميگويند مردم اعصاب ندارند، اما آمار رسمي نشان ميدهد كه فقط 23 درصد كه حدود يك چهارم جمعيت است نياز به خدمات روانشناسي دارند.
رئيس انجمن روانشناسي باليني با اشاره به تغيير سبك زندگي ميگويد: سبك زندگي ارتباط نزديكي با سلامت اجتماعي دارد و يكي از سازههاي آن در زندگي مردم است كه ارزشها، معيارها، تعاملات اجتماعي، چشم و همچشميهايشان را شامل ميشود. نمود اجتماعي هر فردي كه در جامعه دارد مانند ترافيك، روابط با همسايگان، تعاملات خانوادگي، زماني كه براي خود، فرزندان و خانواده ميگذاريم، چقدر ديد و بازديد، چقدر تحرك و چقدر سوءتغذيه به معناي بدغذايي و چاقي وجود دارد و حتي چقدر ارزشهاي ملي و بومي را رعايت ميكنيم؟ به هر حال قرن دستاوردهاي تكنولوژي است و همين تكنولوژي باعث شده تبادلات فرهنگي، اعتقادي، ايدئولوژيكي، ارزشي و فكري زياد شود و افراد راحت به اطلاعات دسترسي داشته باشند. همه اينها دست به دست هم داده كه ما ايرانيها مثل گذشته نيستيم و اين در بخشي از سلامت اجتماعي يعني سالم زيستن با ديگران تاثير ميگذارد. انگار در ارزشهايمان دچار يك دگرديسي شدهايم. اگر بخواهيم خانوادهها را در كلانشهرها تصوير كنيم اين است كه پدر و مادر هر دو سر كار ميروند، آخر شب خسته از سركار به خانه ميآيند. به اصطلاح دو ساعت براي خانواده وقت ميگذارند. در اين دو ساعت شام ميخورند و يك برنامه تلويزيوني ميبينند و ميخوابند. در صورتي كه مخاطب آنها تلويزيون است نه خانواده. در قديم تجربهها سينه به سينه نقل و به نسل بعدي منتقل شده اما در حال حاضر فرصت چنين حرف زدن فراهم نميشود. اين زمينه ميشود كه افراد هميشه احساس كنند كه خلاء رواني را همراه دارند و در مقابل مشكلات و گرفتاريهاي زندگي كه در پيش رو دارند آسيبپذير ميشوند.
وي با اشاره به اينكه اعتماد يك مكانيزمي دارد كه براساس شناخت، آگاهي، فهم و درك است، ميافزايد: وقتي يك نفر را بشناسيم، خوب و بد او را دانسته و دركش كنيم با دانشي كه داريم ميتوانيم به او اعتماد كنيم يا خير. شناخت از طريق حرف زدن، تعامل و گفتوگو به ويژه تعاملات رودررو، ديد و بازديدها و صلهرحم بيشتر به دست ميآيد. وقتي شناخت مردم كم است و عقل سليم هم به انسان ميگويد كه كار از محكمكاري عيب نميكند و چون شناختي وجود ندارد اعتمادي هم نميكند. گاهي وقتها هم احتمال دارد فردي اعتماد كرده و آسيب ببيند. در قرن ارتباطات هستيم و ابزار ارتباط زيادي در دسترس است اما تعاملات انساني خيلي كم شده و به نظر ميرسد كه آدمها به همديگر اعتماد ندارند.