
به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، برنامه تلویزیونی «خط قرمز» پس از جنگ ۱۲ روزه با اجرای ژیلا صادقی از شبکه سه سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش میشود این برنامه با همکاری گروه اجتماعی شبکه سه سیما و مرکز هنری رسانهای نهضت تولید شده و به گفته تولیدکنندگانش، تلاش میکند روایتهایی واقعی، بدون مهندسی و نمایش مصنوعی، از آدمهایی ارائه دهد که پیشتر شاید منتقد، معترض یا حتی مخالف جمهوری اسلامی بودند، اما تجربههای واقعی زندگی، مواجهه با بحرانها و جنگ، مسیرشان را تغییر داد و نقطهای تازه در زندگیشان رقم زد.
گوشهای از این روایتها را میتوان در داستان ماهورا اسماعیلی دید؛ دختری که در مسیر بیتفاوتی و آزادی اشتباه قرار داشت، اما با تجربه مستقیم جنگ ۱۲ روزه و الهام از راهنماییهای رهبر انقلاب، مسیر واقعی زندگیاش را پیدا کرد و دوباره به خانواده و دخترش پیوست، یا رونیکا رضی که در نوجوانی تحت تأثیر تبلیغات خارجی و شورشهای خیابانی قرار گرفت، اما مسیرش با مواجهه مستقیم با واقعیتهای ایران و گفتوگو با معلم و الگوهای واقعی، تغییر کرد و امروز با باور تازه، به مسیر زندگی و تحصیل خود بازگشته است. احسان زحمتی هم نمونه دیگری است؛ کسی که برای یافتن آزادی، ایران را ترک کرد، اما پس از تجربههای سخت در غربت و مشاهده قدرت و امنیت کشورش، دوباره به وطن بازگشت و نگاهش به زندگی و عشق به ایران شکل تازهای پیدا کرد.
در فرصتی که پیش آمد، با فاطمه فلاح سردبیر برنامه مورد اشاره درباره شکلگیری ایده «خط قرمز» درباره مسیر شناسایی مهمانان، فرآیند صحتسنجی روایتها و تأثیر این برنامه بر مخاطبان گفتگو کردیم.
مشروح اینگفتگو در ادامه میآید؛
* خانم فلاح ایده شکلگیری برنامه «خط قرمز» از کجا آمد؟
ایده برنامه از یک خلأ جدی در فضای روایت رسانهای کشور نشأت گرفت؛ خلأ روایت انسانهای واقعی که در بزنگاه های تاریخی، دستخوش تغییرات عمیق فکری و اعتقادی شدهاند. پس از جنگ دوازده روزه، با موجی از افرادی مواجه شدیم که نظام فکری و باورهایشان به واسطه مواجهه مستقیم با واقعیت جنگ، دچار تحول جدی شده بود؛ افرادی که پیش از آن حتی در مواردی منتقد، معترض یا مخالف جمهوری اسلامی بودند، اما این جنگ باعث شد برج ذهنی قبلی آنها فرو بریزد و نوعی دلبستگی عمیق به کشور و رهبری در وجودشان شکل بگیرد.
مسئله مهم این بود که این افراد هیچ تریبونی برای روایت این تغییر نداشتند و صدایشان در فضای رسمی رسانهای شنیده نمیشد. «خط قرمز» با همین دغدغه شکل گرفت؛ اینکه تریبون کسانی باشد که معمولا کمتر دیده میشوند و کمتر شنیده میشوند. خواستیم جای روایتهای کلیشهای، سراغ انسانهایی برویم که در دل تعارض، خطا، شک و جنگ، به یک بازتعریف از خودشان رسیدهاند. «خط قرمز» از ابتدا با این نگاه متولد شد که بهجای قضاوت، روایت کند و نشان بدهد تحولات بزرگ فکری و اعتقادی، اغلب در دل تجربههای واقعی و پرهزینه زندگی شکل میگیرند، نه در فضایهای شعارزده و انتزاعی.
* از چه مسیر یا مکانیزمی برای شناسایی و دعوت مهمانان استفاده میکنید؟
تنوع سوژهها یک ویژگی کلیدی است و این تنوع به واسطه مسیری که برای شناسایی مهمانان طی میشود، به دست میآید. تمام افراد با خواست و اراده خودشان وارد برنامه میشوند. ما پیامهای بیشماری دریافت کردهایم از افرادی که روایتهای شخصی خود را بیان کرده و پس از آن، دعوت شدهاند. به هیچ عنوان سناریونویسی صورت نگرفته و هیچ گونه فشاری برای بیان مطالب خاصی به مهمانان وارد نشده است. این موضوع باعث میشود هر روایت، منحصر به فرد و بازتابدهنده تجربه زیسته و دیدگاه شخصی همان فرد باشد. تنها نقطه اشتراک میان این افراد، تغییر نگرش عمیقی است که جنگ در آنها ایجاد کرد؛ بهگونهای که چشم هایشان به واقعیت هایی گشوده شد که پیشتر از آن غافل بودند و نسبت به آنها کور بودند.
* پیش از هر مصاحبه، تیم سردبیری چه فرآیند تحقیقی را طی میکند و چهطور به جمعبندی درباره صحت روایتها میرسد؟
پیش از هر مصاحبه، یک پرونده کامل و جامع برای هر مهمان تهیه میشود. این پرونده شامل چندین مرحله مصاحبه اولیه و تحقیقات دقیق در مورد سوابق و گفتههای مهمان است. علاوه بر این، پیش از ضبط مصاحبه، مهمان یک فرم رضایت را پر میکند تا صحت گفتههایش تأیید شود. تیم سردبیری تا جایی که امکان دارد، صحتسنجی میکند تا همه روایتها با واقعیت هماهنگ باشد. این دقت در صحتسنجی، یکی از دلایل اصلی محبوبیت برنامه است چون مخاطب به صداقت و حقیقت روایتها اعتماد میکند. در نتیجه، هر چه تیم سردبیری در توان داشته، برای تضمین صحت روایتها انجام داده است.
* بازخوردی از مخاطبان دریافت کردهاید که شما را تحت تاثیر قرار دهد؟
تأثیرگذارترین بازخوردهایی که دریافت کردهایم، آنهایی بوده که مخاطب به جستجوی خود در روایتها پرداخته است. پیامهایی داشتهایم از نوجوانانی که پس از دیدن یک قسمت، در یک تصمیم اشتباه تجدیدنظر کردهاند، از خانوادههایی که بعد از سالها دوباره گفتوگو را با هم آغاز کردهاند و حتی از افرادی که با حسرت نوشتهاند ایکاش این روایتها را سالها زودتر شنیده بودند. این بازخوردها برای ما نشانه روشنی است از اینکه «خط قرمز» فقط یک برنامه گفتوگومحور نیست، بلکه در بسیاری از موارد به یک نقطه مکث، بازاندیشی و حتی تغییر مسیر در زندگی مخاطب تبدیل شده است.
هر روایت برای ما صرفا یک داستان شنیدنی نیست، بلکه مانند آینهای است که مخاطب میتواند خودش را در آن ببیند، با بخشی از آن همزاد پنداری کند و از خلال تجربه زیسته مهمان، به لایههایی از زندگی خودش نگاه تازهتری پیدا کند. تنوع روایتها دقیقا به همین دلیل اهمیت دارد؛ چون هر مخاطب میتواند با بخشی از یک داستان ارتباط برقرار کند و همان بخش، نقطه آغاز یک تغییر درونی برای او شود.
از ابتدا تلاش ما بر این بوده که مخاطب را به شنوندهای منفعل تبدیل نکنیم، بلکه او را به یک جستوجوگر فعال بدل کنیم. بارها در برنامه تأکید کردهایم که هیچ روایتی، حتی روایتهای ارائهشده در «خط قرمز»، نباید بهصورت کورکورانه پذیرفته شود. مخاطب باید خودش برود، بخواند، جستوجو کند، روایتهای مختلف را کنار هم بگذارد و با یک خوانش منصفانه، به نتیجه شخصی خودش برسد. ما نه مردم را به پیروی کور از رسانههای داخلی دعوت میکنیم و نه به تبعیت بیچونوچرا از رسانههایی که عملا در تقابل با ایران عمل میکنند؛ بلکه تلاش میکنیم مسیر اندیشیدن مستقل را پیش پای مخاطب بگذاریم.
در این مسیر، حجم بالایی از پیامهایی که از مخاطبان دریافت کردهایم، نشان میدهد بسیاری از افراد پس از شنیدن روایتها، وارد مرحلهای از مطالعه، تحقیق و بازنگری جدی شدهاند و برخی از آنها حتی از تغییر نگاه، تصمیم یا سبک زندگی خود گفتهاند. برای ما همین کافی است که اگر بتوانیم حتی مسیر فکری یک نفر را به سمت آگاهی بیشتر، قضاوت منصفانهتر و تصمیم آگاهانه تر هدایت کنیم، رسالت خودمان را به عنوان یک رسانه انجام دادهایم.
* یکی از چالشهای برنامههای روایتمحور این است که برخی مخاطبان ممکن است داستانها را غیرواقعی یا نمایشی ببینند. شما چگونه اعتماد مخاطب را جلب میکنید و نشان میدهید روایتها واقعی هستند؟
از همان ابتدای شکلگیری «خط قرمز» با این حساسیت جلو آمدیم که اعتماد مخاطب، اصلیترین و حیاتیترین سرمایه این برنامه است و اگر این اعتماد حتی برای لحظهای خدشه دار شود، تمام اعتبار و اثرگذاری برنامه فرو میریزد. به همین دلیل، از همان روز اول سه اصل را به صورت جدی و بدون اغماض رعایت کردهایم. نخست اینکه هیچگونه روایت از پیشنوشته شده، سناریونویسی یا خطدهی به مهمان وجود ندارد و هر فرد با آزادی کامل، روایت شخصی خودش را حتی اگر برخلاف انتظار ما یا برخلاف برداشت رایج باشد بیان میکند.
دوم اینکه تمام روایتهای حساس و کلیدی، پیش از پخش، از چند مسیر مستقل مورد راستی آزمایی قرار می گیرند و تا حد امکان از صحت آنچه بیان میشود اطمینان حاصل می شود. ما هیچگاه به صرف جذاب بودن یک داستان، از دقت و بررسی عبور نکردهایم و همواره سلامت روایت را بر هیجان رسانهای ترجیح دادهایم. سومین اصل نیز این است که حتی پس از تغییر مسیر فکری یا اعتقادی افراد، گذشته آنها تطهیر نمیشود و دست به قهرمانسازی مصنوعی نمیزنیم؛ زیرا باور داریم صداقت، حتی اگر تلخ باشد، بسیار مؤثرتر و ماندگارتر از روایتهای بزکشده است.
مجموع این رویکرد باعث شده مخاطب احساس کند با یک انسان واقعی، با تمام پیچیدگیها، خطاها، تردیدها و تغییراتش روبهرو است، نه با یک شخصیت نمایشی و طراحیشده. همین شفافیت و پایبندی به واقعیت است که توانسته اعتماد بخش قابل توجهی از مخاطبان را جلب کند و «خط قرمز» را به برنامهای قابل اتکا در ذهن مخاطب تبدیل کند.
* شما با بیش از ۲۰ نفر که مخالف نظام بودند و اکنون همراه با انقلاب شدهاند گفتوگو کردهاید. چه عواملی باعث شد این افراد پیشتر ضدانقلابی شوند و چه عواملی بیش از همه باعث بازگشت و همراهی آنها با انقلاب شد؟
در بررسی روایتهای زیادی از افرادی که زمانی مخالف جدی نظام بودهاند و امروز به یک بازخوانی اساسی در باورها و مسیر فکری خود رسیدهاند، مجموعهای از عوامل مشترک و قابل تأمل دیده میشود. در مرحله نخست، بسیاری از این افراد تحت تأثیر روایتهای سطحی، جهتدار و تحریفشده رسانهای قرار گرفته بودند؛ بهویژه رسانههای معاند و دشمن که با بهرهگیری از تکنیکهای جنگ شناختی، دست به هر نوع دروغ، اغراق و تحریف میزنند تا تصویری کاملا سیاه از ایران بسازند و در مقابل، نمایی رویایی و بهشتی از آنسوی مرزها ترسیم کنند؛ گویی همه جای جهان امن، آزاد، عادلانه و بینقص است و تنها نقطه تاریک دنیا ایران است.
کنار این القائات رسانهای، تجربههای شخصی تلخ، شکستهای فردی، احساس بیعدالتی، تبعیض، نادیدهگرفتهشدن یا زخمهای عاطفی و اجتماعی نیز در شکلگیری نگاه معترضانه و گاه متخاصم این افراد نقش جدی داشته است. بسیاری از آنها در مقطعی از زندگی، اعتراض به برخی ناکارآمدیها را با نفی کلیت کشور، هویت ملی و مسیر انقلاب اشتباه گرفته بودند.
اما نقطه چرخش و تغییر مسیر این افراد، اغلب نه از دل مباحث نظری و شعارهای انتزاعی، بلکه از دل مواجهه مستقیم با واقعیتهای میدانی شکل گرفته است. یکی از مهمترین این مواجههها، جنگ دوازده روزه بود؛ جایی که بسیاری از این افراد برای نخستینبار با تصویر واقعی و عینی از اقتدار، توان دفاعی و قدرت بازدارندگی ایران روبهرو شدند. تصویری که هیچ نسبتی با آن تصویری نداشت که سالها از سوی رسانههای معاند به ذهن آنها تزریق شده بود. این جنگ، برای بسیاری از آنها یک شوک جدی ذهنی ایجاد کرد و آن برج ذهنیای را که بر پایه تحریف، اغراق و سیاهنمایی ساخته شده بود، فرو ریخت. علاوه بر این، تجربه زیسته بعد از مهاجرت و روبهرو شدن با واقعیتهای اجتماعی، اقتصادی و هویتی آن سوی تصویر رسانهای، لمس نزدیک ماهیت واقعی جریانهای معارض، مشاهده دروغها، تناقضها، بازیهای پشت پرده و استفاده ابزاری از انسانها، و همچنین ارتباط با انسانهایی که عمیقاً باورمند، صادق، بیادعا و اهل عمل بودهاند، همگی در این تغییر مسیر نقش تعیینکنندهای داشتهاند. در بسیاری از این روایتها، یک مواجهه واقعی، یک اتفاق انسانی، یک گفتوگوی صادقانه یا یک تجربه عینی، بنای ذهنی سالها القا، تصویرسازی و عملیات روانی را بهطور کامل دچار فروپاشی کرده است.
نکته مهم این است که این تغییرها هرگز یکشبه، دفعی و صرفاً احساسی نبوده است. مسیر آنها مسیر شک، تردید، سؤال، درگیری عمیق درونی، ضربه روحی، فرو ریختن یقینهای قبلی، بازاندیشی جدی و در نهایت بازسازی هویتی بوده است. کسانی که امروز در نقطهای متفاوت ایستادهاند، اغلب هزینههای سنگینی برای این تغییر پرداختهاند؛ چه در سطح فردی، چه خانوادگی و چه اجتماعی. همین پرهزینه بودن این مسیر است که به روایت آنها عمق، صداقت و اعتبار میبخشد و آن را بهطور کامل از تغییرات شعاری، سطحی و مقطعی جدا می کند.
* اگر بخواهید یک پیام کوتاه و مستقیم به نسل جوان امروز بدهید، بر اساس همه داستانهایی که شنیدهاید، چه میگویید؟
اگر بخواهم خلاصه، صادقانه و به دور از شعار با نسل جوان سخن بگویم، میگویم قبل از آنکه تصمیمهای بزرگ زندگی تان را بر پایه خشم، ناامیدی، هیجانهای زودگذر یا فضاسازی های احساسی بگیرید، کمی مکث کنید، بیشتر ببینید، بیشتر بشنوید و تلاش کنید جهان و ایران را فقط از یک زاویه قضاوت نکنید. بسیاری از انتخابهایی که امروز ساده به نظر میرسند، ممکن است سالها بعد مسیر زندگی انسان را بهطور جدی تغییر دهند.
در طول تولید برنامه، بارها دیدیم بعضی آدمها هزینه تصمیمهای عجولانه خود را سالها بعد با حسرت، تنهایی، شکست یا از دست دادن فرصتهای بزرگ پرداخت کردهاند و در مقابل، برخی دیگر با شجاعت بازنگری در مسیر خود، توانستهاند زندگیشان را دوباره بسازند و به نقطهای آرامتر، آگاهانهتر و پختهتر برسند. ایران و وطن برای بسیاری از مهمانان ما، درست بعد از عبور از همین تجربههای تلخ و پرهزینه، دوباره معنا پیدا کرده است؛ وطنی که شاید زمانی نادیده گرفته شده، اما در بزنگاههای بزرگ، ریشههای عمیق خود را در دل آنها نشان داده است.
حرف من و ما در اینبرنامه این است که اشتباه کنید، اما در اشتباه نمانید. سؤال بپرسید، اما پاسخ را فقط از یک منبع نگیرید. روایتها را مقایسه کنید، بخوانید، تحقیق کنید و اجازه ندهید تصویر ایران و وطنتان، اسیر روایتهای تحریفشده و سیاهنماییهای هدایتشده شود. و مهمتر از همه، قدر خودتان، آیندهتان، هویتتان و ریشههایی را که شما را به این سرزمین وصل میکند بدانید و خودتان و کشورتان را ارزان نفروشید زیرا هیچ سرمایهای ارزشمند تر از آگاهی، استقلال فکری، شرافت انتخاب و تعلق صادقانه به وطن نیست.