بازدید 34606

مهدی برای تشییع جنازه برادرش هم نیامد!

پانزده روز پیش از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شده و با تضرع از آقا علی‌ بن موسی‌الرضا(ع) خواسته بود كه خداوند توفیق شهادت را نصیبش کند و سپس خدمت حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست كرد كه برای شهادتش دعا كنند.
کد خبر: ۲۲۶۵۵۱
تاریخ انتشار: ۲۵ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۷:۳۴ 14 February 2012

 ۲۵ بهمن، سالروز شهادت سردار سرلشکر شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشوراست؛ سرداری که به بسیجی بودنش افتخار می‌کرد. او علمدار سپاه اسلام بود که همانند علمدار قهرمان کربلا، حضرت اباالفضل العباس (ع) داغ برادر دید و سپس خود به شهادت رسید.

 

مهدی، افتخار خداوند  شد 

از سی ام فروردین ۱۳۳۹ تا ۲۵ بهمن سال ۱۳۶۳ دوران مقدس و شگفتی بود که بار دیگر خداوند به یکی از بهترین بندگان خویش مباهات کند و برای چندمین بار، فرشتگان خویش را مورد خطاب قرار دهد که «انی اعلم ما لا تعلمون». مهدی افتخار خداوند شد؛ بنده‌ای که فرشتگان را به حیرت واداشت.

او در یکی از نوشته‌هایش آورده بود: خدایا تو چقدر دوست‌داشتنی و پرستیدنی هستی، هیهات که نفهمیدم. خون باید می‌شدی و در رگهایم جریان می‌یافتی تا همه سلولهایم هم یارب یارب می‌گفت.

مهدی برای تشییع جنازه برادرش هم نیامد!

مهدی پاک بود همچون آب و مهربان همانند نسیم. در هوای کمال می‌رویید. در فضای مسجد وقرآن قد می‌کشید.



روزی که مهدی کوچک اشک ریخت

به درمان درد مستمندان می‌اندیشید. ستم را طاقت نمی‌آورد. روزی از مدرسه به خانه می‌آید، در حالی كه گونه‌ها و دست‌های سرخ و كبودش، حكایت از عمق سرمایی می‌كند كه در جانش رسوخ كرده است‌. پدرش همان شب تصمیم می‌گیرد كه پالتویی برایش تهیه كند‌. دو روز بعد با پالتویی نو و زیبا به مدرسه می‌رود‌. غروب كه از مدرسه برمی‌گردد با شدت ناراحتی‌، پالتو را به گوشه اطاق می‌افكند‌. همه اعضای خانواده با حالت متعجب به او می‌نگرند، و مهدی در حالی كه اشك از دیدگانش جاری است‌، می‌گوید: چگونه راضی می‌شوید من پالتو بپوشم، در حالی‌كه دوست بغل‌دستی من در كنارم از سرما بلرزد؟



من هم با مهدی به جنوب رفتم

مهدی برای تشییع جنازه برادرش هم نیامد!

 در برابر ظلم ایستاد. در دوره سربازی با پیروی از اعلامیه حضرت امام خمینی(ره)‌ ـ در حالی كه در تهران افسر وظیفه بود ـ از پادگان فرار و مخفیانه زندگی كرد. از راه نورانی امام و رهبرش دست نکشید و تا صبح پیروزی نهضت از پای ننشست. با هجوم دشمن متجاوز همانند کوه ایستاد و دیگران را به ایستادن فراخواند و حتی مهر همسر و فرزند و خانواده او را از فداکاری باز نداشت.

همسرش می‌گوید: ازدواج ما مصادف با آغاز جنگ تحمیلی بود؛ یعنی سال 1359 که جنگ در شهریور ماه تازه شروع شده بود. شهید باکری بلافاصله پس از عقدمان، فردایش به جبهه تشریف بردند تا سه ماه و پس از سه ماه که تشریف آوردند، زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.

هر چه به عنوان هدیه عروسی به ما دادند، جمع کردیم کنار هم. گفت: «ما که اینا رو لازم نداریم. حاضری یه کار خیر باهاش بکنی؟» گفتم: «مثلا چی؟» گفت: «کمک کنیم به جبهه». گفتم: «قبول» بردمشان در مغازه لوازم منزل فروشی. همه‌شان را دادم و ده، پانزده تا کلمن گرفتم برای جبهه.

شهید باکری پیشنهاد کردند که من به اهواز می‌روم. آیا تو با من می‌آیی؟ پس از موافقت با هم راهی اهواز شدیم.
چند ماه پیش از آغاز عملیات فتح‌المبین به اهواز رفتیم و نخستین عملیات که ما در اهواز بودیم عملیات فتح‌المبین بود. از عملیات فتح‌المبین تا عملیات بدر که آن عزیز شهید شد، من در همه مناطقی که لشکر عاشورا عملیات داشت، از این شهر به آن شهر، اسلام‌آباد، اهواز، یا دزفول همواره همراه این شهید بودم.



مهدی، حماسه می‌سازد

در عملیات فتح‌المبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف در كسب پیروزی‌ها موثر بود. در این عملیات یكی از گردان‌ها در محاصره قرار گرفته بود كه ایشان به همراه تعدادی نیرو، با شجاعت و تدبیر بی‌نظیر آنان را از محاصره بیرون آورد. در همین عملیات در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد و به فاصله كمتر از یك ماه در عملیات بیت‌المقدس (با همان عنوان) شركت كرد و شاهد پیروزی لشكریان اسلام بر متجاوزین بعثی بود.

در مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس از ناحیه كمر زخمی شد و با وجود جراحت‌هایی كه داشت در مرحله سوم عملیات، به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بی‌سیم هدایت كند.

در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بی‌امان در درون خاك عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصمم‌تر از پیش در جبهه‌ها حضور می‌یافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی،‌ هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانه‌روز تلاش می‌كرد.

در عملیات مسلم بن عقیل با فرماندهی او بر لشكر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش گسترده‌ای از خاك گلگون ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیك آزاد شد.

شهید باكری در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یك، دو، سه و چهار با عنوان فرمانده لشكر عاشورا، به همراه بسیجیان غیور و فداكار، در انجام تكلیف و نبرد با متجاوزین، آمادگی و ایثار همه‌جانبه‌ای را از خود نشان داد.

من کاری نمی‌کنم

او از خودش هیچ نمی‌گفت. نمونه خلوص بود. یک روز همسرش از او پرسید: این همه افراد جبهه می‌روند و می‌آیند و کلی درباره آن حرف می‌زنند، ولی شما اصلاً صحبت نمی‌کنید؛ با این همه مسئولیت سنگینی که داری، چرا حرف نمی‌زنی؟ ایشان گفتند: من که آنجا کاری نمی‌کنم. کارها را بسیجی‌ها می‌کنند.

مهدی می‌گفت: وقتی با بسیجی‌ها راه می‌روم، حال و هوای دیگری پیدا می‌كنم. هر گاه خسته می‌شوم، پیش بسیجی‌ها می‌روم تا از آنها روحیه بگیرم و خستگی‌ام برطرف شود.
همه ما در برابر جان این بسیجی‌ها مسئولیم، برای حفظ جان آنها اگر متحمل یك میلیون تومان هزینه ـ برای ساختن یك سنگر كه حافظ جان آنها باشد ـ بشویم، یك موی بسیجی،‌ صد برابرش ارزش دارد.

همسرش تعریف می‌کند: او آنقدر به این بسیجی‌ها علاقه داشت که همواره از آنها به عنوان فرزند یاد می‌کردند و می‌گفتند این‌ها بچه‌های من هستند و هرکس که از بچه‌های لشکر شهید می‌شد، عکسش را به خانه می‌آورد و به دیوار اتاق نصب می‌کرد. اتاقش شده بود یک نمایشگاه عکس. وقتی که من مثلاً از بیرون می‌آمدم خانه. می‌دیدم که به این عکس شهدا خیره شده است و زیر لبش اشعاری را زمزمه می‌کند و چشمهایش پر از اشک است. می‌خواست گریه کند، ولی من که وارد اتاق می‌شدم صحنه عوض می‌شد.



در جبهه می‌مانم

در عملیات خیبر زمانی كه برادرش حمید، به درجه رفیع شهات رسید، با وجود علاقه خاصی كه به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانواده‌اش تماس گرفت و چنین گفت: شهادت حمید، یكی از الطاف الهی است كه شامل حال خانواده ما شده است.

او در نامه‌ای خطاب به خانواده‌اش نوشت: من به وصیت و آرزوی حمید كه باز كردن راه كربلا است، همچنان در جبهه‌ها می‌مانم و به خواست و راه شهید ادامه می‌دهم تا اسلام پیروز شود.

تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبهه‌ها، او را از حضور در تشییع پیكر پاك برادر و همرزمش كه سالها در كنارش بود بازداشت؛ برادری كه واقعا برادر بود؛ چه در روزهای سراسر خطر پیش از انقلاب و چه در جبهه‌های جنگ.


 
نامه به فرماندهان

دوستان و همسنگرانش نقل می‌كنند: به همان میزان كه به انجام فرایض دینی مقید بود، نسبت به مستحبات هم تقید داشت. نیمه‌های شب از خواب بیدار می‌شد، با خدای خود خلوت می‌كرد و نماز شب را با سوز و گداز و گریه می‌خواند. خواندن قرآن از كارهای واجب روزمره‌اش بود و دیگران را نیز به این كار سفارش می‌نمود.

شهید باکری در سال ۶۲ به فرماندهان و مسئولین تحت امر خود نامه‌ای می‌نویسد که موارد قابل تاملی را در این نامه بیان می‌کند. او در این نامه می‌نویسید: 

قابل توجه کلیه فرماندهان و مسئولین واحدها، سلام علیکم

گرچه خودتان آشنا به موارد ذیل هستید، ولی چون اکثرا در نامه‌های برادران بسیجی نوشته می‌شود لازم دانستم مجددا متذکر شوم.

۱. بعد از همه نیرو‌ها غذا بگیرید، کمتر و دقیقا هم نوع آن‌ها باشد؛

۲. در داشتن وسایل چادر و پتو و ... فرقی با بقیه نداشته باشد؛

۳. در داشتن مواد غدایی، کمپوت و میوه و چای و ... همانند بلکه کمتر از بقیه باشد؛

۴. در گرفتن لباس و پوشاک و کفش کمتر از بقیه داشته باشید؛

۵. اولین کسی باشد که در اول وقت در صف مقدم نماز و دعا‌ها می‌باشید؛

۶. مراسم بزرگداشت و ترحیم و ... برای شخصیت و شهدا و ... و فعالانه شرکت کنید؛

۷. در توجیه مسائل به نیرو‌ها جهت روشن شدن نسبت به مسائل کوتاهی نکنید که عدم توجیه موجب بوجود آمدن خیلی از ابهامات و مشکلات است.

فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا

مهدی باکری

 

برای شهادتم دعا کنید

بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، روح در كالبد نا آرامش قرار نداشت و معلوم بود كه به زودی به جمع آنان خواهد پیوست.
پانزده روز پیش از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعلی‌بن موسی‌الرضا(ع) خواسته بود كه خداوند توفیق شهادت را نصیبش نماید. سپس خدمت حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست كرد كه برای شهادتش دعا كنند.



فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان(عج) است

مهدی برای تشییع جنازه برادرش هم نیامد!
بیانات شهید مهدی باکری ساعاتی در آستانه عملیات بدر خواندنی است. همان سخنرانی که او برای نیروهای لشکر ایراد کرد.

او گفت: هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شامل حال ما می‌گرداند. اگر از یك دسته بیست و دو نفری، یك نفر بماند باید همان یك نفر مقاومت كند و اگر فرمانده شما شهید شد نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم كه این وسوسه شیطان است.

فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان(عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی است.



خدا را از یاد نبرید

مهدی در شب عملیات وضو می‌گیرد و همه گردان‌ها را یك یك از زیر قرآن عبور می‌دهد. مداوم توصیه می‌كند: برادران! خدا را از یاد نبرید. نام امام زمان(عج) را زمزمه كنید. دعا كنید كه كار ما برای خدا باشد. از پشت بی‌سیم نیز همه را به ذكر «لاحول و لاقوه الا بالله» تشویق می‌كند.



سرانجام... پرواز...

این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ ۲۵/ ۱۱/ ۶۳، به خاطر شرایط حساس عملیات، مثل همیشه، به خطرناکترین صحنه‌های کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت می‌کرد، تلاش می‌نمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتک‌های دشمن تثبیت نماید، که در نبردی دلیرانه، بر اثر برخورد تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای حق را لبیک گفت و به لقای معشوق نایل شد.

هنگامی كه پیكر مطهرش را از طریق آب‌های هورالعظیم انتقال می‌دادند، قایق حامل پیكر وی، آماج آرپی‌جی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.
شهید باكری در مقابل نعمات الهی خود را شرمنده می‌دانست و تنها به لطف و كرم عمیم خداوند تبارك و تعالی امیدوار بود. در وصیتنامه‌اش اشاره كرده است كه: چه كنم كه تهیدستم، خدایا قبولم كن.

بخش‌هایی از وصیتنامه سردار سرلشکر شهید مهدی باکری: عزیزانم‌! اگر شبانه‌روز شكرگزار خدا باشیم كه نعمت اسلام و امام را به بما عنایت فرموده‌، باز هم كم است‌. آگاه باشیم كه صدق نیت و خلوص در عمل‌، تنها چاره‌ساز ماست‌... ‌بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست‌.

همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل كنید‌. پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید‌. اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله ـ علیه السلام‌ ـ و شهدا بدهید كه راه سعادت و توشه آخرت است‌. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همان گونه تربیت كنید كه سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح و وارث حضرت ابوالفضل ـ علیه السلام ـ برای اسلام بار بیایند‌.

سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب ها
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۲۱
در انتظار بررسی: ۸۹
انتشار یافته: ۶۵
چراغ شمع شهيدان عشق هميشه روشن باد روحش شاد يادش هميشه گرامي باد
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۰۵ - ۱۴۰۲/۱۲/۲۶
بهتر که رفتند و این روزها رو ندیدن
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۹:۴۵ - ۱۴۰۲/۱۲/۲۶
هر کی کوتاهی کنه مدیون این خون های پاکه توی هر عرصه ای که هست
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۹:۵۳ - ۱۴۰۲/۱۲/۲۶
اگر شهدا این روزها بودند فاجعه غزه پیش نمی آمد
پدرم تعریف کرده بود برام که در زمان جنگ چیزی واسه خوردن نداشتیم و فقط نون و پنیر برای خوردن داشتیم.من از طرف بچه ها برای اعتراض رفتم پیش شهید باکری و وقتی وارد شدم دیدم ایشون به همراه چند تا فرمانده دیگه جلوشون نون خالی هستش و فرمانهمون فقط داره نون خالی میخوره و برگشتم. خدا رحمتش کنه
خدا رو شکر در اين گير و دار بحران ها و قال و قيل دنيا ، يادآوری خاطرات اين انسانهای وارسته و به کمال رسيده را از ياد نمی بريد.
چه نعماتی را از دست داديم و قدرشان را ندانستيم.
شايد با خواندن اين چند سطر کسانی که مسئوليتی دارند از خواب بيدار شوند، شايد.
سلام خدا بر شهیدان راه حق
روحش شاد ویادش گرامی باد،انشاالله که بتوانیم راه آن عزیزان را ادامه بدهیم بخصوص پشتیبان ولایت فقیه باشیم. التماس دعا
درجه شان عالی است خداوند درجه شان را متعالی فرماید انشاء الله
درود بر روح پاک شهیدان.فقط شهادت میتونه پاداش چنین مردانی باشد.
راهش پر رهرو باد.
اللهم الرزقنی شهادت فی سبیلک
خدایا ما نیز تهیدستیم قبولمان کن سالروز پرواز مظهر غیرت اذربایجان و عاشق پرواز بر همه جا ماندگان تبریک و تسلیت باد التماس دعا
اینان نظر کرده خداوند متعال بوده اند خدایشان بیامرزد
سلام وصلوات خدا بر دلیر مردان شهید راه حق
خدا ان شاالله با شهداي كربا محشورشان بفرمايد
در ضمن عكسهايي كه گذاشتين رو قبلا نديده بوديم ممنونيم
خدایش رحمت کند روحش شاد و راهش پررهرو باد

امیدکه نوجوانان و جوانان عزیز امروز از این شهیدان قهرمان - سرافراز - دلیر - دلسوز - دوستدار دین و وطن - ایثارگر به معنی واقعی در دانشگاه بزرگ و معنوی
دفاع مقدس الگو بگیرند و عمل کنند .
انشا ا..
خداوند آنها را با شهدای کربلا محشور نماید و ان شا الله ما رهرو آنها باشیم و شرمنده آنها نشویم
روحش شاد و شفيع ما در روز قيامت
ان شاء الله
خوشا به حال اين شهيدان.
خوش به حالشان
هم محبوب خدا شدند
هم توفیق یافتند این روزها را نبینند
روح همه شهدای راه حق شاد روح همه درگذشتگان شاد و یادشون تا ابد جاودان
خدا رحمت این شهید بزرگوار و دیگر شهیدان گلگون کفن مخلص را که از جان خود در راه حفظ وطن و مردم از گزند دشمنان گذشتند تا بقیه در امنیت و آسایش زندگی کنند درود به شرفتان روحشان شاد و یادشان گرامی باد
چرا بجاي اينكه هدف پيروزي و پيشرفت در نبرد با دشمن باشه ، هدف شهادت شده بود و براي آن دعا ميشده، مسلما جان دادن در راه ميهن بسيار ارزشمند هست . ولي سرباز وطن بعنوان يك سرمايه ملي بسيار با ارزش است و در عين شجاعت در مبارزه بايد از حفظ جان خودش هم دريغ نكند.
کامنت منفی نمره ۱ میده مثبت ۱۰
عجب سیستمی را کار کاشتین
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۶:۳۹ - ۱۴۰۱/۱۲/۲۵
نه بابا از کی به این کشفیات رسیدی
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۰:۳۳ - ۱۴۰۱/۱۲/۲۵
ای متخصص آی تی، ای همه چیز دان
در فاصله ای که تو سایت را باز کرده و می‌خوانی عده ای مثبت یا منفی زده اند و موقع فشردن کلید عدد جدید بروزرسانی می شود. من بعد اول فکر کن بعد نظر بده
اگر مسئولین این موقع مانند مسئولین آن موقع بودند،، ملت هم تمام قد دفاع می کردند
خدا لعنت کند اونایی را که با سوء استفاده از خون این عزیزان مردم وکشوررا به این بدبختی کشاندند.
اگر الان زنده بودند فکر میکنید کجا بودند ؟؟؟؟؟؟؟؟
مسولان یاد بگیرن
کاش خداوند متعال اذن دهد و معجزه ای رخ دهد تا اقا مهدی لحظه ای زنده شو و وضع کنونی را ببیند میخوام بدونم چی می گفت . البته یکی از هم رزمان اقا مهدی به خبرنگار در زمان جنگ می گوید اقا مهدی گفته سعی کنید در این راه دفاع از میهن شهید شوید و بر نگردید چرا که در اینده انهائیکه برگردند یا فریفته قدرت خواهند شد یا ثروت یا مغضوب و گوشه گیر .اقا مهدی دمت گرم پیش بینیت خیلی درست از اب در امد .
سلام ورحمت خدا بر روح پاک ومطهرش ممنون از شما که یاد شهدا را زنده نگه میدارید ولی ای کاش جریان شهادتش راهم میگفتید همانی که شهیدکاضمی تعریف کرده
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۱:۰۲ - ۱۴۰۲/۱۲/۲۶
اقا بنده ۶۰ سال سن دارم
هنرستانی بودم در زمان طاغوت
اموزشگاه کلا مختلط بودیم
بخدا غیراز کلاس دینی درسی کلاس ایدئولوژی خودجوش داشتیم

بگذریم تبلیغات مذهبی اون دوران بسیار جدی و بیشتر و واقعی تر بود
البته روحانیون هم فقط کارخودشونو میکردند سرشون تو کار وکالت وزارت نبود
آرزو شهادت داشت که این روزا رو نبینه
ای کاش مهندس مکانیک دانشگاه تبریز با اندوخته های علم روز دانشگاهی بجای جنگ در سازندگی کشور بود و مدیر پروژه های عمرانی و کشتی سازی، پتروشیمی صنایع نفت و گاز فعال بود، چه فرصت هایی که از دست دادیم!!!!
پیکر مطهر شهید حمید باکری هیچوقت برنگشت تا آقا مهدی باکری هم در تشییع جنازه اش شرکت بکند یا نکند .لطفا در نشر مطالب دقت شود
ببنید از کچا به کچا رسیدیم ؟ بیشک کسانی که از خون این عزیزان پله درست کردند و بالا رفتند و ثروت اندوختند اما کشور را به این حال روز انداختند در پیشگاه عدل الهی از شمر خولی بدترند چرا که اینان با نام شیعه علی و شیعه حسین چنین کردند
حالا مقایسه کنید اونها را لا امثال کوثری و نقدی ؟؟
وللله قسم شهیدان راضی نیستند ملت چنین زیر فشار اقتصادی و روحی وروانی باشند ولله قسم سیاست را رها کنید و ملت رو از این بند رها کنید
اینان ایرانیان واقعی بودند. یادمان باشد عالم محضر خدست.
خدا خیلی دوستشون داشت تا این روزها نبیند که به اسم اسلام ‌‌خون شهدا چه کارها با مردم نمیکنند.
اگر شهید باکری الان زنده بودند در مورد وضعیت مردم خوبمان چه حسی بهشون دست میداد?
قابل توجه برادران کاسه داغ تر از أش و اینهایی که دکتر و وووووووووو را یدک میکشند ولی کارای صفر
روح پاک سردار بزرگ آذربایجان شاد ، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد .
سردار عزیز همیشه در دلها خواهی ماند .
عشق است شهادتي كه دراه خدا و براي خدا باشد
اقای باکری اگر الان بودید از غم این مردم و ظلمی که بهشون میشه
هر لحظه ارزوی مرگ و شهادت میکردید
برادران باکری، تبلور غیرت، وطن دوستی و مردانگی آذربایجان
به پشتوانۀ خون پاک آنان است که اکنون، آذربایجان، سر خود را در ایران، بالا میگیرد.
روحشان شاد و راهشان پررهرو باد
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۵۷ - ۱۴۰۲/۱۲/۲۶
چرا مگه قبلا چکار کرده بود نتونه سر خود را بالا بگیره اذربایجان سرافراز ترین سرزمین منطقه است به لطف زنان و مردانش که امثال تو نمی تونه هیچ وقت مقابل شون عرض اندامی کنه
اونایی که تو دولت و مجلس هی میگن: 1000 همت، 2000 همت، 3750 همت و.....باکری رو از یاد نبرن !!!!!!!!!!
آقا مهدی مظهر غیرت آزربایجان بود
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هجدهم رمضان # شب قدر