ناله‌هاي نازنين ۹ ساله از زخم‌هاي زمانه

يک سال قبل بابا زن گرفت. من نامادري ام را مثل مامانم دوست داشتم و فکر مي کردم مي توانم با او زندگي کنم اما پدرم گفت تو مزاحم زندگي مان هستي و مرا به خانه پدر و مادر نامادري ام برد. پدربزرگ و مادربزرگ ناتني ام پير هستند و اعصاب ندارند. آن ها با کوچکترين اشتباهي که مي کنم مرا با شيلنگ کتک مي زنند و بعضي شب ها داخل انباري تاريک زنداني مي شوم.
کد خبر: ۱۳۰۱۷۳
|
۲۰ آبان ۱۳۸۹ - ۰۹:۴۸ 11 November 2010
|
8543 بازدید
خراسان: روپوش مدرسه به تن داشت و در گوشه اي ايستاده بود. او در حالي که مثل ابربهاري اشک مي ريخت آستين مانتوي خود را بالا زد و با نشان دادن آثار کبودي و ضرب و جرح روي دست هاي لاغر اندامش گفت: ببينيد چه بلايي به سرم آورده اند! به خدا قسم تمام بدنم همين طوري کبود است و استخوان هايم درد مي کند!

«نازنين» دختر ۹ ساله اي است که قرباني اشتباهات والدين خود و بي رحمي پدربزرگ و مادربزرگ سنگدل خود شده است.

او با دستان کوچکش قطرات زلال اشک را از روي گونه هاي معصوم خود پاک کرد و با صدايي بغض گرفته در بيان داستان تلخ و سوزناک زندگي اش گفت: امروز از مدرسه فرار کردم و به اين جا (کلانتري قاسم آباد مشهد) آمدم تا کمکم کنيد.کاش زير ماشين مي رفتم و از اين دنيا راحت مي شدم.

هر روز صبح توي مدرسه وقتي هم کلاسي هايم ساندويچ يا خوراکي که از خانه آورده اند را از داخل کيف خود در مي آورند و مي خورند من غصه مي خورم. دوستانم هميشه از بابا و مامان خود تعريف مي کنند و مي گويند به گردش و يا ميهماني رفته اند اما من هميشه با عروسک هايم جشن تولد مي گيرم و بعضي وقت ها هم به دوستانم دروغ مي گويم که ديشب به پارک يا ميهماني رفتيم.

در اين لحظه دخترک در کيف مدرسه اش را بازکرد و با عجله عکس مادرش را درآورد و گفت: من از مامانم فقط همين عکس را دارم و با آن زندگي مي کنم.

نازنين ادامه داد: ۳ سال قبل بابا و مامانم با هم دعوا کردند چون مامانم با يک مرد غريبه دوست شده بود. آن ها نقشه کشيده بودند که پدرم را بکشند ولي بابا متوجه شد و گير افتادند.دخترک آهي کشيد و افزود: بابا از اين موضوع خيلي ناراحت شده بود و مامانم را طلاق داد و قرار شد من با پدرم زندگي کنم.

يک سال قبل بابا زن گرفت. من نامادري ام را مثل مامانم دوست داشتم و فکر مي کردم مي توانم با او زندگي کنم اما پدرم گفت تو مزاحم زندگي مان هستي و مرا به خانه پدر و مادر نامادري ام برد. پدربزرگ و مادربزرگ ناتني ام پير هستند و اعصاب ندارند. آن ها با کوچکترين اشتباهي که مي کنم مرا با شيلنگ کتک مي زنند و بعضي شب ها داخل انباري تاريک زنداني مي شوم.هر وقت هم به باغ آن ها مي رويم مرا به جلوي سگ مي برند. هر چه جيغ مي کشم و مي گويم از سگ مي ترسم فايده اي ندارد و آن ها مي گويند اگر به حرف هاي شان گوش ندهم مرا داخل لانه سگ خواهند انداخت.

دخترک افزود: يک بار فرار کردم و با تاکسي به خانه مادرم رفتم. او و همان مردي که قبلا با هم دوست بودند و ازدواج کرده اند، زندگي خوبي ندارند. وقتي ديدم شوهر مادرم چه طور او را کتک مي زند دلم براي مامانم سوخت و از ترس به خانه پدربزرگ ناتني ام برگشتم ولي ديگر خسته شده ام. براي همين هم از مدرسه فرار کردم.

نازنين دست هاي کوچکش را زيرچانه اش گذاشت و گفت: من مثل بچه هاي ديگر که بابا و مامان دارند خوشبخت نيستم و نمي توانم خوب زندگي کنم. شايد خدا مرا دوست ندارد.

اما واقعيت اين است که خدا اين گل زيبا و دوست داشتني که چشم هاي معصوم و زيبايش از قطرات باران دلتنگي سيراب شده را دوست دارد و شايد او هم روزي به آرزوهاي قشنگي که دارد برسد.

در خور يادآوري است به دستور سرهنگ خراساني، رئيس کلانتري قاسم آباد مشهد هماهنگي هاي لازم با مراجع قضايي و اورژانس اجتماعي ۱۲۳ سازمان بهزيستي براي مداخله و پي گيري اين موضوع به عمل آمده است.

تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
نظر شما

سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

برچسب منتخب
# قیمت طلا # مذاکره ایران و آمریکا # قیمت سکه # کالابرگ # حقوق بازنشستگان # انفجار بندرعباس
نظرسنجی
توافق نهایی ایران و آمریکا تا چه زمانی انجام می شود؟
الی گشت