عليمحمد مؤدب چند شعر عاشورايياش را در اختيار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، قرار داده كه در پي ميآيند:
«شمايل»
اي فداي تو زمين و آسمان
اين جهان و آن جهان
يا محمدا!
به کربلا نگاه ميکني
با دو چشم خونچکان
با دلي که چاکچاک
عکس چهرهي عزيز توست
چهرهي مقدس حسين
نقشبسته روي جويبار خاک!
تير سهشعبه آمد
و از گلوي خشک علياصغر
خون ديدهي حسينِ علي را فرا گرفت
«مضطر»
درمانده آب بود
درمانده آب بود
که بر خاک مانده بود
سقا که از وظيفهي خود دست برنداشت
«کسوف»
تير سهشعبه آمد
و از کسوف خون
بر روي آفتاب
تا صبح حشر، سخت دل ماسوي گرفت
تاريخ از آن به بعد محرم بود
وقتي
تير سهشعبه آمد
آن تير، آن تيغ!
... تيغي که در گلوي علي هم بود!
«طلوع»
فوارهاي سرخ
در حوضهاي آبي بسيار روشن شد
آن دم که تکليف گلوي تو معين شد
تا باد بوي خون به جاي شير ميآورد
پستان برخي حوريان رگ کرد
تصوير طفلي در چهرهي خورشيد
ميتابيد
«زينب (س)»
جاويد و سربلند
عليامخدره!
چون معبدي به ذروه کوهي
بشکوه بر ستيغ کلام ايستاده است
بيمرگ، بيهراس
چونان فرشتهاي که فرود آورد عذاب
بر شام اين جماعت کوفي - اين قوم ناسپاس! -
خود ايمن از تطاول فتنه چو آفتاب
بر قلهي بليغ سلام ايستاده است
بانگ علي به گوش جماعت چه آشناست!
اينبار از گلوي شما بانو!
هر چند، اين مردمان کجاند
هستي به احترام امام ايستاده است
«اعتراف»
سادهتر بگويم
اهل کوچههاي خاکي ترانه نيستم
با دقايق وجود، ساعت دلم تکان نميخورد
دارم از خودم نااميد ميشوم
قدَ حرفهاي عاشقانه نيستم
من قيافهام به عاشقان نميخورد
سالهاست فکر ميکنم
من که راسخ و دقيق
چون عمود خيمهگاه شرک
با ستون لشکر يزيد ايستادهام
کي شهيد ميشوم؟
«دريغ»
در تمام لحظهها، در تمام عکسها
جاي خالي کسي به چشم ميخورد
اي امام عصرها!
که عصر ما چشم ديدن تو را نداشت
نوري از نوازش تو را در هزار چهرهي شهيد ديدهام
گرچه جز دريغ حاصلي نبردهام
آنچنان که گوييا
سماحت حسين را
از نگاه لشکر يزيد ديدهام