در اين هفته در تهران، نشر علم، کتاب «پس از 60 سال»، حاصل تحقيق سه ساله عرفان قانعي فرد، محقق تاريخ معاصر را منتشر ساخت.
به گزارش خبرنگار «تابناک» در این کتاب آمده است: طالباني سالهاي مديدي، پيرو تفکر کمونيسيتي مائو در چين بوده، اما بيشتر از تفکر کمونيستي و راه و روش آنان استفاده کرده است، چون در کمونيست چيني، مسأله قوميت و... مطرح است که ابراهيم احمد ـ پدر خانم طالباني ـ در اين مسأله تأثيرگذار بوده است. ضمن اين که از حمايت عميق کمونيستهاي اتحاد جماهير شوروي تا سالهاي 1970 بيبهره نبوده است، اما بعدها با دوستي با قاسملو به سوسيال دمکرات گرايش يافت که قاسملو هم در آغاز پيرو کمونيست بود و در چک تحت تأثير طرفداران دوبچک قرار گرفت.
عرفان قانعي فرد، نویسنده این کتاب در گفتوگو با خبرنگار «تابناک» با بیان اين مطلب درباره اصالت ایرانی طالبانی گفت: جد پدري وي، شيخ احمد طالباني، فرزند محمود زنگنه در بوکان از شهرهاي کردستان ايران ميزيست و جزو مالکان بزرگ آن شهر بود که در عصر فرمانروايي شاه عباس صفوي به کردستان عراق و منطقه قره داغ مهاجرت ميکند و همه خانواده طالباني در عراق از نوادگان وي به شمار میروند و ايرانيالاصل هستند و خود دکتر نوري طالباني در کتاب خود، «شيخان ارشادي طالباني» و برادر طالباني، «شيخ جنگي» و خود آقاي طالباني بر همين نکته پافشاری داشتند و من با تکيه بر اين سه منبع قاطع اين مسأله را بيان کردم.
این محقق و پژوهشگر راجع به آغاز کار سياسي جلال طالبانی گفت: از سال 7-1946 با پيوستن به انجمن دانشآموزي پيشرو و بعدها که در هفده سالگي به حزب پيوست و صوفي خالص بارزاني شد. مشوق وي در کشاندن به اين امر عبدالقادر نشات، معلم ورزش دبستان اوست که با او هم در اربيل گفتوگو داشتم.
قانعی فرد در پاسخ به این که شما در کتاب به طور مفصل ماجراي بارزاني و قاضي محمد را روشن کردهايد و حتي نکات بسيار جديدي را مطرح کردهايد، آيا در ميان کردها برايتان حرف و حديث به وجود نخواهد آورد، گفت: من به حرمت تاريخ نگاري اهميت ميدهم. يکي از آن نکات، ديدار بارزاني با شاه و سفير آمريکا در 1945 است که بارزاني مدعي آن مسأله بود و امروزه هم در کردستان عراق و برخي از کتابهاي داخل ايران هم به آن اشاره رفته است، اما نه در دفتر ثبت ديدارهاي شاه و نه گزارشهاي سفارت آمريکا به چنين چيزي اشاره نشده است؛ پس داستانسرايي را بايد از واقعيت جدا کرد.
از ديد مورخان اين نکته واقعيت ندارد و تنها قاضي محمد، چهار بار با شاه ديدار کرده بود.
سفر بارزاني به تهران به دعوت رزمآرا هم باعث دستگيري قاضي محمد شد و در کتاب آدامسون، اين مساله به روشني هست که بارزاني در گفتوگويش، قاضي محمد را شخصي ترسو ناميده است، اما در کتابهاي کردي و فارسي درباره اظهار ارادت بارزاني به قاضي محمد، داستانهاي واهي ساختهاند. کدام را باور کنيم، صداي بارزاني در کاست را يا نقل قولهاي غير مستند احساسي را؟
قاضي محمد در 22 ژانويه 1946 يونيفرم روسها را به تن کرد و استقلال کردستان را در رقابت با پيشهوري اعلام نمود و خود را رئيس جمهور کردستان ناميد، اما حکم رياست جمهوري اين روحاني سادهدل، تنها تا پنجاه کيلومتري مهاباد اعتبار داشت، زيرا حومه مهاباد و ديگر شهرهاي کردستان تحت کنترل طرفداران شاه، آمريکا و انگلستان بودند و تمايلي به درگير شدن با سرنوشت مبهم و نامعلومي مانند اين جمهوري خود خوانده نداشتند.
و عاقبت بنا به سادهدلياش بباخت و هر چه بود و حکومت مرکزي مهر تجزيهطلبي بر پيشانياش نهاد و اکنون پس از شصت سال هنوز نميتوانيم بگوييم که وي خواهان خودگرداني بود، نه جدايي و البته افرادي هم پشت عکس وي قايم ميشوند، اما کمترين ارتباطي به وي ندارند. يا اين که در کتابهاي کردي مينويسند، قاضي محمد پرچم کردستان را به بارزاني سپرد، اما چنين چیزي مطلقا وجود خارجي ندارد و بعدها نوادگان سيف قاضي آن را در مراسمي به نچيروان بارزاني سپردند، اما من همان هنگام در روزنامه کردستان نوي ـ عراق ـ اعلام کردم که اين پرچم اصل و اساس ندارد.
گفتني است، نشر علم توزيع 3650 نسخه آن را در سراسر کشور آغاز کرده است. کتاب پس از شصت سال، توسط دکتر کمال فواد ويرايش و سرپرستي شده است. جلال طالباني به مناسبت افتتاح نمايشگاه بينالمللي کتاب تهران، اين کتاب را به عنوان خاطرات رسمي خود، به مورخان ايران تقديم کرد.
متن كامل گفتوگو را در ستون سمت راست بخوانيد.