مجله شهروند، امروز به بررسي روزهاي مصادف با سالروز تسخير سفارت آمريکا (لانه جاسوسي) در ايران پرداخته است.
به گزارش «فردا»، در بررسي اين مجله آمده است: آن زمان، ابراهيم اصغرزاده با اعلام خطر نسبت به تحرکات آمريکاييها گفته است: آمريکاييها در حال خروج اسناد محرمانه و جاسوسي از پاويون فرودگاه مهرآباد هستند و دولت موقت هم به گمرک فرودگاه دستور داده تا دخالتي در کار آمريکاييها نشود. خطر توطئه آمريکاييها جدي و انقلاب در خطر است. پيشنهادي دارم، براي اعتراض، سفارت آمريکا را تسخير كنيم و ديپلماتهاي آمريکايي را براي مدت زمان کوتاهي گروگان بگيريم.
اما محمود احمدي نژاد با بيان اين که خطر شورويها بيشتر است، گفته بود: «خطر آمريکا را ميپذيرم، اما چه کسي گفته است خطر آمريکا از خطر شوروي جدي تر است؟ چي کسي گفته که مبارزه با سرمايه داري و امپرياليسم از مبارزه با کمونيسم مهمتر است؟ اگر هم بنا بر تسخير باشد، تسخير سفارت شوروي بر تسخير سفارت آمريکا ارجح است، ما مخالفيم.»
بنا بر نوشته اين مجله، گسست اين گونه رقم خورد؛ آن گاهي که احمدي نژاد و سيدنژاد با طرح تسخير سفارت آمريکا مخالف و راه خود را جدا کردند، اينچنين بود که اصغرزاده و ميردامادي و بي طرف نيز برنامه خود را خارج از ساختار دفتر تحکيم، عملياتي نمودند و دانشجويان تحکيمي دو دسته شدند؛ دستهاي به سفارت رفتند و دستهاي نرفتند.
هرچند دانشجويان تحکيمي، همگي خود را در خط امام تعريف ميکردند و انقلابي ميدانستند، گويي تفاوتي نيز در کار بود. احمدي نژاد و دوستانش در دانشگاه علم و صنعت، مخالف تسخير سفارت آمريکا بودند، اما نه بدان مفهوم که در اين مخالفت، جانب ليبرالها و دولت موقت را بگيرند که برعکس، با ليبرالها مخالفت و معاند نيز بودند.
بنابراين، ماجرا از قراري ديگر بود. دانشجويان ضد چپ در دانشگاه علم و صنعت، نه به دوقطبي کمونيسم و ليبراليسم که به دو قطبي کمونيسم و اسلام ميانديشيدند و بنا بر نگاه سنت گرايانه شان بود که شوروي و چپ گرايان را دشمن نخست ميخواندند. ثمره تلاش آنان در دانشگاه علم و صنعت نيز نشريه «جيغ و داد» بود که فريادشان بر سر چپگرايان به حساب ميآمد و اينچنين بود که پيشنهاد آنان نيز تسخير سفارت شوروي بود و اولويت آن بر تسخير سفارت آمريکا. بدين ترتيب، دانشجويان انجمن علم و صنعت و مشابه آنها، دانشجويان انجمن تربيت معلم، دوستان چپگراي مسلمانشان را همراهي نکردند و هرچند رهبر انقلاب، تسخير سفارت را انقلاب دوم خواندند، محمود احمدي نژاد در 444 روز گروگان گيري ديپلماتهاي آمريکايي، سري به سفارت تسخير شده آمريکا نزد و حاضر نشد در بزم ضدآمريکايي و ضدامپرياليستي دانشجويان خط امامي، کوتاه زماني نيز شرکت کند که گويي تضعيف جبهه امپرياليسم در جهان، به تقويت جبهه کمونيسم ميانجامد.
به جمع سه نفره ابراهيم اصغرزاده و محسن ميردامادي و حبيب الله بي طرف، دو نفر ديگر؛ يعني رحيم باطني از دانشگاه ملي و رضا سيف اللهي از دانشگاه شريف نيز اضافه شدند و «شوراي مرکزي لانه»، ساز و کار امور را در سفارت تسخير شده آمريکا به عهده گرفت. دانشجويان مستقر در سفارت، هرچند مسلمان و انقلابي بودند و مخالف ليبرالها و کمونيست ها، در اسلامگرايي خود، سمت و سوي چپگرايانه داشتند و بدين ترتيب، اگر براي دانشجويان مخالف تسخير، دشمن اول، شوروي بود، براي اين دانشجويان اما دشمن اول، دولت موقت بود و ليبرالهاي حاکم. از همين روي بود که سفارت آمريکا تسخير شد و بهاندک زماني، دولت موقت استعفا داد و رفتن را بر ماندن ترجيح داد. گويي، در حاکميت دانشجويان انقلابي چپگرا، جايي براي بازرگان و ياران ميانه رو او که مخالف با چپگرايي بودند، نمانده بود.
و اما در اين مدت، محمود احمدي نژاد و دوستانش بيکار ننشستند. پس از تسخير سفارت، احمدي نژاد و جناح نزديک به او، در غياب دانشجويان خط امام، بانيان دفتر تحکيم شدند و آش انقلاب فرهنگي را در تنور «دفتر تحکيم وحدت» پختند و مقابله خود با چپگرايان را تکميل کردند. اين بار گويي نوبت به دانشجويان مستقر در سفارت آمريکا رسيده بود تا فاصله خويش با دوستان انجمن را نگه دارند. هرچند نماينده دانشجويان طرفدار انقلاب فرهنگي براي گفت وگو با آنها، پاي در سفارت آمريکا گذاشت، مذاکره بي حاصل ماند و طرفي نبست که گويي، مقابله با چپگرايان براي دانشجويان تسخيرگر، در اولويت نبود و ترجيح نداشت.
اگر دانشجويان چپگرا پيش از تسخير سفارت، طرح خويش را با روحاني چپگرايي همچون محمد موسوي خوئينيها در ميان گذاشتند، محمود احمدي نژاد و دوستانش نيز طرح خويش را پيش از اجرا با روحانيون راستگراي حزب جمهوري در ميان نهادند و اينچنين بود که در اسفند 58 و پيش از آغاز انقلاب فرهنگي، حسن آيت، عضو حزب جمهوري در جلسه اي، از برنامه طراحي شده براي تعطيلي دانشگاهها سخن گفت و سخنش شنود و سپس منتشر شد تا اسرار هويدا شود و در پرده نماند.
بدين ترتيب، پس از تقويت مجاهدين انقلاب در حاکميت انقلابي، اکنون گويي نوبت به حزب جمهوري رسيده بود تا از راه انقلاب فرهنگي، برتري خويش را بيابد؛ «انقلاب فرهنگي» در برابر «تسخير سفارت آمريکا» عملي شد تا هاديان اين دو جريان، بعدها به دو جناح متقابل در جمهوري اسلامي تبديل شوند و لباس چپ و رداي راست ـ پس از حذف دولت موقت و عزل بني صدر و به حاشيه رفتن چپها ـ بر تن آنان بنشيند.
اما در اين ميان، جالب آنجا بود که چپها با همان ابزاري (انقلاب فرهنگي) به دست دانشجويان مسلمان تصفيه شدند که خود ساخته بودند. اگر زماني مائو در چين به ابزار «انقلاب فرهنگي»، ليوشائوچي را به اتهام انحراف از کمونيسم راستين مشمول پاکسازي کرده بود، اکنون اين چپهاي مائوئيست بودند که به اتهام جدايي از خط انقلاب با امواج «انقلاب فرهنگي» روبه رو ميشدند؛ آيا «خود كرده را تدبيري بود»؟
28 سال پس از تسخير سفارت آمريکا و 27 سال پس از انقلاب فرهنگي در ايران، احوال زمانه دگرگون شده است. دانشجويان تحکيمي سابق، فاصله شان از يکديگر افزونتر شده و در اين ميان، اما جالب آنجاست که جوانان چپگرا در ميانسالي راست شدهاند و جوانان راستگرا چپ. محمود احمدي نژاد ديگر از خطر کمونيسم سخن نميگويد و دانشجويان خط امامي نيز در آتش مقابله با ليبراليسم نميدمند. جبهه مشارکت که محل تجميع دانشجويان تسخيرگراست (از محسن ميردامادي تا محسن امين زاده و محمدرضا خاتمي و محمد نعيمي پور) سمت و سوي ائتلاف با سياستمداران ليبرال مستقر در دولت موقت را مييابد و محمود احمدي نژاد نيز مؤتلفان خود را از ميان چپگرايان عالم برمي گزيند و در اين چپگرايي، گاه بر فاصله خويش با راستهاي سنتي و محافظه کار در ايران ميافزايد. روزگار غريبي است وقتي که حريف بر صندلي رقيب نشسته باشد؛ اين گونه نيست؟
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.