بازدید 21362
ویژه‌ برنامه نوروزی «تابناک» (11)؛

فیلم: اجرای کم نظیر محمدرضا لطفی را بشنوید

قطعه‌ای کمیاب از زنده یاد استاد محمدرضا لطفی را می‌شنوید؛ قطعه‌ای که در آن استاد محمدرضا لطفی سه تار می‌زند و بخشی از شعری مشهور از دیوان شمسِ مولانا را می‌خواند...
کد خبر: ۴۸۶۸۷۷
تاریخ انتشار: ۱۱ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۷:۱۴ 31 March 2015
فیلم: «یک سال بسیار خشن» را تماشا کنیدروز یازدهم بهار نیز به سرعت برق و باد سپری شد و اکنون در عصر یکی از حساس‌ترین روزهای بهار برای ناظران مذاکرات هسته‌ای و البته در آستانه روز تاریخی دوازدهم فروردین هستیم؛ روزی که مردم ایران بهاری بزرگ را ثبت کردند و دورانی تازه را در تاریخ ایران رقم زدند.

به رسم هر روز، با حکایتی از گلستان سعدی آغاز می‌کنیم؛ موسی علیه السلام درویشی را دید از برهنگی به ریگ اندر شده گفت ای موسی دعا کن تا خدا عزّوجلّ مرا کفافی دهد که از بی طاقتی به جان آمدم موسی دعا کرد و برفت. پس از چند روز که باز آمد از مناجات مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه برو گرد آمده گفت این چه حالتست؟ گفتند خمر خورده و عربده کرده و کسی را کشته اکنون به قصاص فرموده‌اند
و لطیفان گفته‌اند

گربه مسکین اگر پر داشتى
تخم گنجشک از جهان برداشتى

عاجز باشد که دست قوت یابد
برخیزد و دست عاجزان برتابد

موسى علیه السلام به حم جهان آفرین اقرار کرد و از تجاسر خویش استغفار
و لو بسط الله الرزق لعباده لبعوا فى الارض

آن نشنیدی که فلاطون چه گفت
مور همان به که نباشد پرش

آن کس که توانگرت نمیگرداند
او مصلحت تو از تو بهتر داند

فیلم: اجرای کم نظیر محمدرضا لطفی را بشنوید

در یازدهمین ویدئو از مجموعه ویژه برنامه‌ نوروزی «تابناک» نیز با نوای یا مقلب القلوب آغاز می‌کنیم و تصاویری کوتاه را ‌می‌بینید. سپس‌ سخنان کوتاهی از حجت الاسلام والمسلمین زائری درباره بهار را که اختصاصی در اختیار «تابناک» قرار گرفته، می‌بینید و می‌شنوید.

در ادامه، یک ویدئوی متفاوت دیگر از طبیعت بهاری را نظاره‌گر خواهید بود و در پایان، قطعه‌ای کمیاب از زنده یاد استاد محمدرضا لطفی را می‌شنوید؛ قطعه‌ای که در آن استاد محمدرضا لطفی سه تار می‌زند و بخشی از این شعر دیوان شمسِ مولانا را می‌خواند:

ای نوش کرده نیش را بی‌خویش کن باخویش را
باخویش کن بی‌خویش را چیزی بده درویش را

تشریف ده عشاق را پرنور کن آفاق را
بر زهر زن تریاق را چیزی بده درویش را

با روی همچون ماه خود با لطف مسکین خواه خود
ما را تو کن همراه خود چیزی بده درویش را

چون جلوه مه می‌کنی وز عشق آگه می‌کنی
با ما چه همره می‌کنی چیزی بده درویش را

درویش را چه بود نشان جان و زبان درفشان
نی دلق صدپاره کشان چیزی بده درویش را

هم آدم و آن دم تویی هم عیسی و مریم تویی
هم راز و هم محرم تویی چیزی بده درویش را

تلخ از تو شیرین می‌شود کفر از تو چون دین می‌شود
خار از تو نسرین می‌شود چیزی بده درویش را

جان من و جانان من کفر من و ایمان من
سلطان سلطانان من چیزی بده درویش را

ای تن پرست بوالحزن در تن مپیچ و جان مکن
منگر به تن بنگر به من چیزی بده درویش را

امروز ای شمع آن کنم بر نور تو جولان کنم
بر عشق جان افشان کنم چیزی بده درویش را

امروز گویم چون کنم یک باره دل را خون کنم
وین کار را یک سون کنم چیزی بده درویش را

تو عیب ما را کیستی تو مار یا ماهیستی
خود را بگو تو چیستی چیزی بده درویش را

جان را درافکن در عدم زیرا نشاید ای صنم
تو محتشم او محتشم چیزی بده درویش را

تعداد بازدید : 1167
دانلود ویدئوی روز یازدهم
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
خرید چیلر
فریت بار
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# توماج صالحی # نمایشگاه کتاب # صادق زیباکلام # سیل # خداداد افشاریان
وب گردی