کلیات
فضل الله کجوری، مشهور به شیخ فضلالله نوری (۱۲۵۹ـ۱۳۲۷ق)، از مجتهدان طراز اول در تهران و از پیشروان جنبش مشروطه ایران بود. وی با پشتیبانی آخوند خراسانی، اصل دوم ممتم قانون اساسی مشروطه مبنی بر تشکیل هیات نظار را به تصویب مجلس شورای ملی رساند ولی به دلیل اختلاف با دیگر نمایندگان درباره برخی از اصول متمم قانون اساسی مشروطه، از مجلس کنارهگیری کرد و با راهاندازی جریانی که مشروعهخواهان نام گرفت، اعتراضات شدیدی بر مشروطهخواهان و مشروطیت وارد کرد.
شیخ فضلالله با همراهی کردن مخالفین مشروطه در ماجرای به توپ بستن مجلس، جمعآوری امضا از علما برای عدم بازگشایی مجلس بعد از بمباران آن توسط محمدعلی شاه و نوشتن رسالههایی از جمله رساله حرمت مشروطه، مخالفت شدید مشروطهخواهان را به خود جلب کرد.
وی پس از دوره استبداد صغیر و فتح تهران بهدست مشروطهخواهان در دادگاهی محاکمه و سرانجام اعدام شد.
ولادت و نسب
شیخ فضل الله کجوری معروف به نوری فرزند ملا عباس نوری طبری، در منطقه نور مازندران در ۲ ذیالحجه ۱۲۵۹ق. در کجور زاده شد. وی فرزند ملاعباس نوری طبرسی است. مادر او دختر میرزا محمدتقی نوری و خواهر میرزا حسین نوری (محدث نوری) بود. شیخ فضل الله تنها یک خواهر داشت که بدون فرزند درگذشت.
استادان و شاگردان
وی در آغاز جوانی به تحصیل مقدمات علوم متداول عصر خود پرداخت و برای تکمیل تحصیلات، همراه میرزا حسین نوری به نجف مهاجرت کرد و در حوزه به درس شیخ راضی آل خضر، میرزا حبیب الله رشتی و سید محمدحسن شیرازی راه یافت و پس از نیل به مرتبه اجتهاد به اشاره میرزای شیرازی برای ارشاد و هدایت مردم، به تهران آمد.
برخی از شاگردان وی از این قرارند:
- علامه محمد قزوینی
- ملا علی مدرس
- شیخ غلامحسین مازندرانی
فرزندان
شیخ فضل الله ۴ پسر و ۶ دختر به نامهای ذیل داشته است:
- ضیاء الدین
- هادی (پدر تندرکیا)
- مهدی (پدر نورالدین کیانوری)
- جلال الدین
- انیس الشریعه
- احترام الشریعه
- بدیع الزمان
- انور الزمان
- اقدس الزمان.
به روایتی دیگر، فرزندان وی به تفصیل دو همسرش چنیناند: از همسر اول (سکینه خانم، دختر محدث نوری) ۳ پسر و ۴ دختر که به ترتیب عبارتند از: شیخ میرزا مهدی، آقا ضیاء الدین کیانوری، شیخ میرزا هادی نوری، زینت الشریعه، مرضیه، احترام الشریعه، بدیع الزمان، خدیجه (بلاعقب). از همسر دوم، یک پسر و ۳ دختر به نامهای: میرزا جلال الدین کیا، منیره، اقدس الزمان، انور الزمان.
فعالیتهای سیاسی
اصلهای اول و دوم متمم قانون اساسی مشروطه
اصل اول
مذهب رسمی ایران اسلام و طریقة حقه جعفریه اثنی عشریه است باید پادشاه ایران دارا و مروج این مذهب باشد.
اصل دوم
مجلس مقدس شورای ملی که بتوجه و تأیید حضرت امام عصر عجل الله فرجه و بذل مرحمت اعلیحضرت شاهنشاه اسلام خلد الله سلطانه و مراقبت حجج اسلامیه کثرالله امثالهم و عامه ملت ایران تأسیس شده است باید در هیچ عصری از اعصار مواد قانونیه آن مخالفتی با قواعد مقدسة اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام صلیالله علیه و آله و سلم نداشته باشد و معین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه بر عهدة علمای اعلام ادامالله برکات وجودهم بوده و هست لهذا رسماً مقرر است در هر عصری از اعصار هیئتی که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند باین طریق که علمای اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه اسلام بیست نفر از علماء که دارای صفات مذکوره باشند معرفی بمجلس شورای ملی بنمایند پنج نفر از آنها را یا بیشتر بمقتضای عصر اعضای مجلس شورای ملی بالاتفاق یا بحکم قرعه تعیین نموده بسمت عضویت بشناسند تا موادیکه در مجلسین عنوان میشود بدقت مذاکره و غور رسی نموده هریک از آن مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسه اسلام داشته باشد طرح ورد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و رأی این هیأت علماء در این باب مطاع و متبع خواهد بود و این ماده با زمان ظهور حضرت حجتعصر عجلالله فرجه تغییر پذیر نخواهد بود.
حضور در جنبش تنباکو
در جریان جنبش تنباکو، هنگامی که ناصرالدین شاه به میرزا حسن آشتیانی دستور داد که یا در ملأ عام قلیان بکشید یا از شهر بیرون رود و میرزا تصمیم به بیرون رفتن گرفت، اولین کسی از علما که در حمایت از میرزا به خانه وی وارد شد، شیخ فضل الله بود.
انقلاب مشروطه
شیخ فضلالله در آغاز نهضت مشروطه اگرچه با دیده تردید به این نهضت نگاه میکرد و علارغم دوستی با عینالدوله (صدراعظم وقت)، با سایر روحانیون مشروطهخواه در مهاجرت کبری به قم شرکت کرد و تا صدور فرمان مشروطیت و افتتاح مجلس شورای ملی تا زمان تصویب متمم قانون اساسی مشروطه کوچکترین مخالفتی از او مشاهده نشد.
در زمان تصویب متمم قانون اساسی شیخ فضلالله با حمایت آخوند خراسانی اصل دوم متمم مبنی بر تشکیل هیات نظار را به تصویب مجلس رساند ولی به دلیل اختلاف با دیگر نمایندگان درباره برخی از اصول قانون اساسی از جمله اصل هشتم مبنی بر برابری همه شهروندان در مقابل قانون، اصل نوزدهم مبنی بر تحصیل اجباری در مدارس دولتی و اصل بیستم مبنی بر آزادی مطبوعات از مجلس کنارهگیری کرد و با تشکیل مجالس اعتراضی به مناسبتهای مذهبی از جمله ایام فاطمیه اعتراضات خود را به مجلس و قانون شروع کرد که با واکنش مشروطهخواهان مواجه شد و با همراهی عدهای دیگر از علمای مخالف مشروطه به تحصن در زاویه مقدسه عبدالعظیم حسنی دست زد. شیخ فضلالله و همراهان که عنوان مشروعهخواه بر خود نهادند با انتشار رسالهها و لوایحی خواستار اعمال برخی اصلاحات در متن متمم و افزودن لفظ مشروعه بعد از مشروطه بودند. از سخنان اوست که:
-
- «ایها الناس من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم. بلکه من مدخلیت خود را در تأسیس این اساس بیش از همه کس میدانم. زیرا که علماء بزرگ ما که مجاور عتبات عالیات و سایر ممالک هستند هیچیک همراه نبودند. و همه را باقامه دلایل و براهین من همراه کردم. از خود آن آقایان عظام میتوانید این مطلب را جویا شوید. الآن هم من همان هستم که بودم. تغییر در مقصد، و تجددی در رأی من بهم نرسیده است. صریحاً میگویم همه بشنوید، و به غائبین هم برسانید، که من آن مجلس شورای ملی را میخواهم که عموم مسلمانان آن را میخواهند. باین معنی که البته عموم مسلمانان مجلسی میخواهند که اساسش بر اسلامیت باشد. و برخلاف قرآن، و برخلاف شریعت محمدی(ص)، و برخلاف مذهب مقدس جعفری، قانونی نگذارد. من هم چنین مجلسی میخواهم. پس من و عموم مسلمین بر یک رأی هستیم. اختلاف میان ما، و لامذهبها است، که منکر اسلامیت، و دشمن دین حنیف هستند. چه بابیه مزدکی مذهب و چه طبیعیه فرنگی مشرب.»
وی پس از نخستین جشن سالگرد مشروطیت، اعلامیهای منتشر کرد و به شعارها و راه و رسم آزادیخواهان شدیداً اعتراض کرد و گفت:
-
- «آن بازار شام، آن شیپور سلام، آن آتشبازیها، آن ورود سفرا، آن عادیات خارجه، آن هورا کشیدنها و آن همه کتیبههای زنده باد زنده باد، و زنده باد مساوات و برابری و برادری، میخواستید یکی را هم بنویسید: «زنده باد شریعت»، «زنده باد قرآن»، «زنده باد اسلام.»
اختلاف با آخوند خراسانی
چگونگی شکلگیری اختلاف میان عالمان دینی پشتیبان مشروطه با محوریت آخوند خراسانی و عالمان مشروعهخواه با محوریت شیخفضلاللّه نوری از مهمترین فصول تاریخ مشروطه است. نهضت مشروطه به لحاظ زمانی، پس از نهضتی دیگر (۱۳۲۳-۱۳۲۴ق.) به رهبری شماری از عالمان دینی، بهویژه شیخ فضلاللّه، رخ داد که هدف اصلیاش تأسیس عدالتخانه بود. با آغاز نهضت مشروطه، نوری با اینکه آرمان و مطلوب اصلیاش تشکیل عدالتخانه بود مبارزه خود را در قالب مشروطهخواهی دنبال کرد. برخی شیخفضلاللّه را مسبب ورود آخوند خراسانی به مشروطه دانستهاند. این گفته مکرر خراسانی که افراد بسیاری، از جمله مخالفان بعدی مشروطه، از او خواستند که نهضت مشروطه را تأیید کند، مؤید این قول است. از سوی دیگر، پافشاری نوری بر تصویب اصل اول و دوم متمم قانون اساسی نیز بدون پشتیبانی خراسانی راه به جایی نمیبرد، اما مناسبات آندو از زمانی تیره شد که نوری از جریان کناره گرفت و آن را جریانی ضد شریعت خواند. از آن پس، میان عالمان دینی و روحانیان دو دستگی به وجود آمد. نوری پرچمدار مشروطه مشروعه شد و خراسانی و دیگر عالمان همرأی او، به پشتیبانی خود از مشروطه و مجلس ادامه دادند و مخالفت با آن را کاری ناصواب شمردند.
درباره اینکه تقابل خراسانی و همراهان او با مخالفان مشروعهخواهِ مشروطه، صرفآ معارضهای نظری بوده یا به اقداماتی عملی نیز انجامیده است، اختلافات شدید و گزارشهای گوناگون و گاه متعارضی وجود دارد. بنابر برخی گزارشها، خراسانی با اینکه تأیید و تقویت مشروطیت را واجب میدانست، اختلاف نظر خود با فقهای مخالف مشروطه را به مثابه اختلاف دو فقیه در یک فرع فقهی میدانست و آن را مجوز اختلاف نزدیکان و پیروان خود با فقهای مخالف مشروطیت و پیروان آنها به شمار نمیآورد. بنابر گزارشهای دیگر، مخالفت مزبور صرفآ نظری نبوده و به اقدامات عملی بعضآ شدیدی نیز انجامیده است. از جمله، مشهور است که علمای ثلاثه نجف در پاسخ تلگرافهای سیدعبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی که از رفتارهای شیخفضلاللّه نوری به آنها شکوه کرده بودند، چنین حکم کردند که «چون نوری مخلّ آسایش و مفسد است تصرفش در امور حرام است». در جلسه محاکمه نوری به استناد این حکم، برای او به اتهام «اِفساد فی الارض» درخواست اعدام شد.
با این حال، گفته شده که حکم یاد شده از اساس ساختگی بوده و خراسانی پس از آگاه شدن از اعدام نوری، سخت برآشفته و حتی برای وی مجلس ترحیم برپا کرده است. مؤید گزارشهای اخیر، این گزارش است که پس از تصرف تهران و پیروزی مشروطهخواهان، نخستین اقدام خراسانی مخابره تلگرافی بهدولت موقت مشروطه بود که در آن حفظ جان و رعایت احترام نوری خواسته شده بود، هرچند به ادعای حکومت مشروطه این تلگراف پس از اعدام نوری به دست آنها رسیده بود. تبعید آخوند ملاقربانعلی زنجانی به کاظمین را (ذیقعده ۱۳۲۷) نیز به تلگرافی منسوب به خراسانی و مازندرانی مستند کردهاند. کسروی، موضعگیری آنها را در برابر نوری و ملاقربانعلی، در هموارسازی برخورد سران افراطی مشروطه با آن دو مؤثر دانسته است. به نظر شکوری، از یکسو گزارشهای دروغی که از ایران بهخراسانی میرسید سبب شد که او از اعدام نوری و تبعید زنجانی و سرکوب دیگر مشروعهخواهان جلوگیری نکند؛ و از سوی دیگر، با تحریف متن نامهها و تلگرافهای وی اینگونه رفتارها را به دستور او جلوه میدادند.
ترور نافرجام
ناظم الاسلام:... و نیز نگارنده روزی که مشار الیه [یعنی شیخ فضل الله] در خانه آقای طباطبائی آمده بود در مجلس در ضمن مذاکره گفت: ملای سیصد سال قبل بکار امروز مردم نمیخورد. شیخ در جواب گفت: «خیلی دور رفتی بلکه ملای سی سال قبل بدرد امروز نمیخورد ملای امروز باید عالم بمقتضیات وقت باشد باید مناسبات دول را نیز عالم باشد.»
در سال ۱۲۸۷ش (۱۳۲۶ق در دوره استبداد صغیر، با توجه به رفت و آمد شیخ فضل الله به دربار محمدعلی شاه، و همراهی با وی در مخالفت با مشروطه برخی از آزادیخواهان [مشروطه خواهان] نقشه کشتن شیخ را کشیدند و جوانی به نام کریم دواتگر مأمور انجام شد. وی در شب ۱۹ دی (۱۶ ذی الحجه) به شیخ فضل الله شلیک کرد که منجر به زخمی شدن وی شد. دواتگر پس از این عمل نافرجام به زندان رفت؛ ولی شیخ فضل الله راضی به کشتن او نبود. او همچنان در زندان بود تا تهران به دست آزادیخواهان افتاد.
دو تهمت
با توجه به فعالیتهای اجتماعی شیخ فضل الله، کارهای ناروایی به وی نسبت داده شده است که دقت در اسناد تاریخی، ناموجه بودن این اِسنادها را نشان میدهد. مثلاً نویسندهای چنین گفته است:
- «شیخ فضل اللّه در فتوا دادن به حق و ناحق سخت دلیر و بیهراس بود، و گاه در این کار چندان گستاخی و بیباکی میکرد که مایه شگفتی پیروانش میشد و دشمنانش برای خوار کردنش بهانه مییافتند. از جمله زمانی که مظفرالدین شاه به اروپا رفته بود، به دستور محمدعلی میرزای ولیعهد که نیابت سلطنت داشت و پادرمیانی سعید السلطنه رئیس نظمیه، شکوهالدوله ششمین دختر شاه را که زن موقر السلطنه بود، بیرضای زن و شوهر طلاق داد و چون این جدایی در نظر علما موافق قانون شرع نبود، شیخ فضل اللّه مورد طعن و قدح مردمان قرار گرفت؛ اما وی دلیرتر از آن بود که بدین گفتهها بیندیشد و اعتنا کند؛ و هم او شکوهالدوله را به عقد حاج سید ابوالقاسم امام جمعه تهران درآورد.
- کار زشت و ناروای دیگر شیخ، فروختن زمینهای مخروبه وقفی و قبرستان کهنه نزدیک مدرسه خازن الملک متصل به امامزاده سید ولی به بانک استقراضی روس بود.»
در ذیل، طبق برخی از سندهای دوره قاجار، تهمت بودن هر دو مورد بالا روشن میشود.
طلاق همسر موقر السلطنه
عین السلطنه (برادرزاده ناصرالدین شاه) در یادداشتهای روزانهاش مینویسد که موقر السلطنه (داماد مظفرالدین شاه) شخصی نیرنگباز بوده است که در اثر کارهای ناشایستش از دربار طرد و تبعید شد و «سی هزار تومان پول نقد گرفت و زنش را طلاق داد... و باز میگفت طلاق ندادم.» از این عبارت روشن میشود که یک سوی این تهمت به شیخ فضل الله خود موقر السلطنه بوده است که بخاطر محق جلوه دادن خود، میگفته است که زنم را دربار به زور طلاق گرفته است؛ در حالی که با توجه به اخذ پول، طلاق وی، طلاق خلع بوده که شرعاً درست بوده است.
ماجرای بانک روس
ماجرای بانک روس طبق نوشته یحیی دولت آبادی (از مشروطهخواهان معاصر شیخ فضل الله) بدین قرار است که: اداره بانک استقراضی روس در پی خرید عمارت ملکی در تهران بوده است. از این رو، قبرستانی کهنه را در وسط بازار امیر (از بازارهای معروف تهران) از دلالی ناشناخته که زمین مذکور را در زمان حیات میرزا حسن آشتیانی از وی خریده بوده است میخرد. بانک روس، زمینهای دیگری را نیز بدان میافزاید. پس از درگذشت میرزا حسن آشتیانی، نوشته زمین قبرستان را برای اینکه مجتهد زندهای هم آن را امضا کرده باشد با دادن هفتصد تومان وجه نقد به امضای شیخ فضل الله نوری در میآورند [توضیح اینکه شیخ فضل الله، دارای دفتر ثبت اسناد بوده است و قاعدتاً در قبال کار ثبت هزینهای دریافت میکرده است]. در سال ۱۳۲۲ق. که وبا فراگیر شده بوده است با اینکه از جانب حکومت دفن جنازه در شهر ممنوع بوده است، همسایگان آن قبرستان شبانه چند جنازه در آن زمین دفن میکنند بدون اینکه کسی از آن آگاه شود. هنگامی که بانک روس به ساختمان سازی در آن زمین میپردازد اتفاقاً هنگام کندن یک پی جنازههایی که هنوز متلاشی نشده پیدا میشود و آنها را با بیاعتنایی در چاهی میریزند. چون این خبر به مخالفان دولت میرسد میبینند که از این راه میتوان به شیخ فضل الله ضربه زد که پول گرفته و قباله فروش قبرستان را امضا کرده است. بدین طریق، این مسأله دست مایهای میشود که واعظان و مردم از شیخ فضل الله بدگویی کنند.
قتل شیخ فضل الله
مهدی ملک زاده که پدرش ملک المتکلمین از سران مشروطهای بود که پس از به توپ بسته شدن مجلس، در باغ شاه به همراه برخی دیگر از پیشروان مشروطه کشته شد، مینویسد: بهدار آویختن حاجی شیخ فضل الله یکی از وقایع مهمی بود که در انقلاب مشروطیت ایران روی داد و اگر بگوییم که یکی از حوادث و اتفاقاتی بود که در قرون اخیر نظیر نداشت و یا نظیر آن به ندرت دیده شده بود گزافگویی نکرده و راه خلاف نپیموده ایم. وی در ادامه مینویسد: اگر چه وی مرجع تقلید نبود ولی در پایتخت بالاترین مقام روحانیت را حائز بود و در ردیف بهبهانی و طباطبائی جای داشت. گفته میشود از حیث معلومات و تبحر در علوم دینی از همه همگنانش برتری داشته و بسیار فهیم و باهوش بوده و در قدرت استدلال در میان طبقه خود نظیر نداشته.
همو مینویسد: برخلاف محمدعلیشاه و صدر اعظمش سعدالدوله و جمعی از وزرا و درباریان و رجال مستبد که نامردانه پس از آن همه جنایت و آدم کشی راه فرار را پیش گرفتند و به سفارت اجنبی که بزرگترین دشمن استقلال ایران بود، پناه بردند حاجی شیخ فضل الله استقامت و شخصیت خودش را حفظ کرد و در خانه ماند و منتظر پیش آمد و تقدیرات شد. میگویند همان روزی که محمدعلیشاه به سفارت رفت، سعدالدوله برای حاجی شیخ فضل الله پیغام فرستاد که جان شما در خطر است و خوب است به یکی از سفارتخانهها پناه ببرید ولی حاجی شیخ فضل الله از این پیشنهاد سرباز زد و زیر بار این ننگ نرفت و جواب داد مقام روحانیت من اجازه اقدام به این عمل را نمیدهد. در حالی که پناهندگی به سفارتهای بیگانه در مورد برخی از مشروطهخواهان نیز سابقه داشت. مثلاً تقی زاده و دهخدا پس از ماجرای به توپ بسته شدن مجلس به سفارت انگلیس پناهنده شدند.
رد پناهندگی به سفارت روس
اعظام الوزاره از پدرش [ملا علی مدرس] نقل میکند که یکی از روزهایی که گفته میشد مجاهدین [مبارزان مشروطه] از رشت تا نزدیک قزوین آمدهاند و سردار اسعد بختیاری نیز با عده خود به قم وارد شدهاند، من [= ملا علی مدرس] و جمعی از علما و طلاب در حوزه درس منزل حاج شیخ فضل الله بودیم که معاون سفیر روس وارد شد و با حاج شیخ مذاکره و او را دعوت به سفارتخانه نمود.
-
- حاج شیخ جواب داد: مسلمان نباید پناهنده کفر شود آن هم مثل من.
معاون سفیر گفت: بیائید بیرق [= پرچم] را بالای سردر خانه نصب نمائید و بیرق را نشان داد و اجازه خواست سردرب عمارت قرار دهند.
-
- حاج شیخ جواب داد: اسلام زیر بیرق کفر نخواهد رفت.
معاون سفیر گفت: برای شما خطر جانی خواهد داشت.
-
- شیخ پاسخ داد: زهی شرافت و آرزومندم.
اعظام الوزاره در ادامه مینویسد: در همان موقعی که محمدعلی شاه، به سفارت روس میرود، سفیر روس با غلام خود کالسکه سفارت را میفرستد که حاج شیخ فضل الله را از خانهاش ببرند سفارتخانه، ولی شیخ حاضر نمیشود.
جلسه دادگاه
سرانجام، در ۱۲ رجب جمعی از مبارزان مشروطه به خانه شیخ رفتند و او را دستگیر نمودند و به وسیله درشکه به میدان توپخانه آوردند و در یکی از اطاقهای طبقه فوقانی محبوسش نمودند.
شیخ از زمانی که حبس شد تا موقعی که اعدام گشت، تمام ساعات را با بردباری و خونسردی و متانت گذراند و ضعف نفس از خود نشان نداد و راه عجز و ناله و توسل به این و آن را در پیش نگرفت و شخصیت خود را حفظ کرد.
ملک زاده مینویسد: در انقلابات ملی همین که کسی جلب به محکمه انقلابی شد، مخصوصاً اشخاص مهم که گذشته آنها برای همه روشن است و به خوبی و بدی آنها همه آگاهی دارند و عهدهدار و رهبری دسته مخالف را داشتهاند، قبلاً محکوم به اعدام بوده و تشکیل محکمه جز صورت سازی چیز دیگری نیست. حاجی شیخ فضل الله هم از این قاعده عمومی مستثنی نبود و میتوان گفت که پیش از محاکمه، محکوم به اعدام شده بود و همین که دستگیر و جلب به محکمه انقلابی شد، محکومیت او غیر قابل اجتناب بود. وی چنین ادامه میدهد: اعضای محکمه انقلاب بیشترشان سران مجاهدین تندرو و به قول معروف دوآتشه بودند و رؤسای معتدل و سرداران از عضویت محکمه سرباز زدند و خود را به آنچه میگذشت، نمیخواستند آشنا کنند و حتی از روبرو شدن با جلب شدگان خودداری کردند.
ظاهراً صورت جلسهای از دادگاه شیخ فضل الله و اینکه دقیقاً وی در برابر اتهاماتش چه پاسخهایی داده است در دست نیست. کسروی مینویسد:
-
- ما از این محکمه و از داوران آن و چگونگی محاکمه هیچگونه آگاهی نداریم و این شگفت که با آن همه روزنامهها که همین هنگام آغاز شده بود و سپس شماره آنها بسیار فزونتر گردید در این بارهها چیزی نوشته نشده است و چند ورقی که گویا جداگانه در این باره چاپ شده نیز ما آنها را ندیده ایم.
ملک زاده نیز میگوید:
-
- هرچند تلاش بسیار کردم اما صورت جلسه قطعی دادگاه شیخ فضل الله را به دست نیاوردم. ظن قوی این است که صورت جلسهای تهیه و تنظیم نشده است و یا اگر شده در همان روزها از میان رفته است. بنابراین آنچه در این موضوع مینویسم مطالبی است که از بعضی از اعضای محکمه و یا رؤسای مجاهدین که در آن جلسه حضور داشتهاند شنیدهام و از طرف آنها نقل قول میکنم.
طبق نوشته ملک زاده، در آغاز جلسه، شیخ ابراهیم زنجانی که یکی از روحانیان مشروطه خواه بود، ادعانامه مفصلی که حاکی از مجرمیت شیخ بود قرائت نمود و اعدام مجرم را از دادگاه تقاضا کرد.
اتهام نامه در یک محیط بهت و سکوت قرائت شد. شیخ به دقت بهمندرجات آن گوش میداد. پس از خاتمه قرائت لایحه مذکور، چند دقیقه صحبتی به میان نیامد و همه منتظر بودند که شیخ در مقابل اتهامات مندرجه در لایحه چه عکس العملی از خود نشان خواهد داد و چگونه از خود دفاع خواهد کرد ولی شیخ صحبتی نکرد و زبان به گفتگو نگشود. مستعان (رئیس کمیته جهانگیر) که از آغاز مشروطیت در جریان امور بوده به شیخ گفت: در مقابل اتهامات وارده که قرائت شده چه جوابی میدهید؟
از ظاهر نقلهای شفاهی از جلسه دادگاه شیخ چنین برمیآید که وی پارهای از اتهامات از جمله دستور قتل برخی افراد را تکذیب کرده است؛ و پارهای از اتهامات را پذیرفته و گفته است: طبق اجتهاد خویش عمل نموده ام.
سرانجام در پایان جلسه، شیخ ابراهیم زنجانی به پا میایستد و میگوید: «جناب حاجی شیخ فضل الله بر طبق فتوا و حکم حجج اسلام نجف اشرف که سواد آن در همه ایران منتشر شده، مفسد فی الارض است و باید بر طبق قوانین اسلام با او همان معاملهای را که خداوند راجع به مفسدین فی الارض دستور داده، رفتار نمود.» سپس شیخ را به اطاقی که در آن زندانی بود، میبرند و اعضای دادگاه انقلابی پس از یک ساعت مشاوره به اتفاق رأی میدهند که چون حاجی شیخ فضل الله نوری، قیام بر ضد حکومت ملی نموده و سبب قتل هزارها هزار نفوس و خرابی بلاد و غارت و فساد گردیده و حجج اسلام نجف اشرف هم او را مفسد فی الارض تشخیص دادهاند، محکوم به اعدام است.
چنانکه گذشت یکی از دستاویزهای دادگاه برای اعدام شیخ فضل الله، فتوای علمای نجف به مفسد فی الارض بودن اوست و گفتهاند که این فتوا در همه ایران منتشر شده است (یعنی چیز محرمانهای نبوده است). اما چنین فتوایی از علمای نجف صادر نشده است و در حکمی که در روزنامههای سال ۱۳۲۵ق. (یعنی حدود دو سال قبل از جلسه دادگاه) به علمای سه گانه نجف نسبت داده شده صرفاً حکم به افساد اوست و نه مفسد فی الارض. متن حکم منسوب چنین است: «چون نوری مخل آسایش و مفسد است، تصرفش در امور حرام است.» این فتوا بر فرض صحت به هیچ عنوان دال بر جواز قتل نیست. به علاوه در حکمی دیگر، آخوند خراسانی تصریح میکند که مخالفینی که مباشر در اتلاف نفوس و اموال نبودهاند، عفو عمومی داده شود و چنانچه باز هم از افساد آنان اطمینانی نباشد، به محلی که اثری نداشته باشند تبعید شوند. انتشار این حکم پس از اعدام شیخ فضل الله بوده است ولی تاریخ وصول آن به تهران مشخص نیست؛ هرچند از همان نیز دانسته میشود که مفسدان مذکور قابل عفو هستند و اگر هم بخواهند به کارشان ادامه دهند، باید آنها را تبعید نمود. از این رو، این دستاویز دادگاه، باطل بوده است.
اجرای حکم
مأمورین اجرا، حکم دادگاه انقلاب را به شیخ ابلاغ کردند و بلادرنگ او را در میان گرفته و از پلههای طبقه فوقانی عمارت توپخانه سرازیر شده وارد میدان شدند. محکوم فاصله میان زندان و محل اعدام را با خونسردی و متانت پیمود و با وجود سن بالا، ضعف و ناتوانی از خود نشان نداد و در دقایق آخر عمر ثبات و استقامت خود را به ظهور رسانید. ناظرین نزدیک به محل اعدام گفتهاند که جان کندن شیخ بیش از نیم دقیقه طول نکشید و پس از آنکه او را بهدار کشیدند تشنجی در اعضایش ظاهر شد و سپس چراغ عمرش خاموش شد.
مشهور است که شیخ مهدی پسر شیخ فضل الله که از مشروطه خواهان بود در موقع اعدام پدرش حضور داشته و کف میزده و اظهار بشاشت میکرده. ولی ملک زاده مینویسد: این شهرت به کلی خالی از حقیقت و راستی است. میرزا محمد نجات به من گفته است که همان موقع اعدام شیخ، من به عمارت تخت مرمر رفتم و شیخ مهدی را دیدم زیر درخت چناری نشسته و گریه میکند.
آثار
- درر التنظیم، (منظومهای حدود ۵۰۰ بیت درباره ۲۵ قاعده فقهیه که آغاز سرودن آن ۱۲۷۹ق. و پایان آن ۱۲۸۰ق. در تهران بوده است.)
- رسالة المشتق (تقریر درس استادش سید شیرازی است که در ۱۳۰۵ق. در ضمن رسائل شیخ انصاری چاپ شده است).
- حرمة الاستطراق الی مکة عن طریق جبل. (چاپ شده در سال ۱۳۲۰ق.)
- الصحیفة المهدویة أو القائمیة، (شامل دعاهای امام مهدی(عج) که در سال ۱۳۰۲ق در سامراء گردآوری شده است و داییاش محدث نوری تقریظی بر آن نوشته و به نویسنده اجازه روایت داده است).
- تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل، (در نقد مشروطیت، چاپ شده در ۱۳۲۶ق.)
- رسالة فی قاعدة ضمان الید، (چاپ شده در ۱۴۱۴ق. در ضمن کتاب «اشارة السبق الی معرفة الحق» در قم توسط دفتر انتشارات اسلامی.)
- مسائل متفرقه[نسخه خطی](نسخه خطی از ۱۲۰ مسأله از روی مسائل استادش)
- در محضر شیخ فضلالله نوری: اسناد حقوقی عهد ناصری
- مجموعهای از رسائل، اعلامیهها، مکتوبات،... و روزنامه شیخ شهید فضلالله نوری[