روایت اختلاف نجفی با همسرش از زبان مادر مقتول
مادر میترا در گفتوگویی گفت: میترا لیسانس حسابداری داشت و قبل از ازدواج با نجفی به عنوان بازیگر فعالیت میکرد. حتی در فیلمی به نام «باران» هم بازی کرده بود و جایزه هم گرفته بود. ۶ یا ۷ ماه قبل بود که به عقد نجفی درآمد. پسرش همیشه به ما میگفت که میترا با نجفی اختلاف دارند. دخترم حتی ساعت ۴ و نیم بامداد سهشنبه ۷ خرداد و درست ساعاتی قبل از اینکه به قتل برسد به برادرش پیام داد که تا الآن با نجفی درگیر بوده است.
به گزارش «تابناک» به نقل از روزنامه ایران، او ادامه داد: او را دلداری دادیم و گفتیم که به خاطر مهیار- پسرش- حرفی نزند. مهیار امتحان ریاضی داشت و این درگیریها در روحیه او تأثیر میگذاشت. همسر سابق میترا مهندس است و او به خاطر مشکلات شخصی که با همسر سابقش داشت از او جدا شد. دیروز صبح مهیار هراسان تماس گرفت و خبر مرگ میترا را داد.
این زن وقتی متوجه شد دامادش عامل قتل میترا بوده گفت: من از خون دخترم نمیگذرم و برای قاتلش قصاص میخواهم.
ساکنان برج چه گفتند؟
خانم جوانی که در طبقه اول برج ساکن است در مورد این حادثه گفت: حدود ساعت ۹:۳۰ صبح صدای درگیری و جر و بحث لفظی یک مرد و زن را شنیدم. بعد از آن صدای مهیبی مثل شلیک گلوله آمد، بلند شدم و پنجره پاسیو را بستم. صدا قطع شد و من هم دوباره خوابیدم. اما دو - سه ساعت بعد صدای جیغ و فریادهای یک زن را شنیدم و وقتی به راهرو رفتم متوجه زن جوانی شدم که با فریادهایش خبر از وقوع یک قتل میداد.
یکی دیگر از همسایهها گفت: این خانه مدتها خالی بود تا اینکه حدود ۱۰ روز قبل میترا- مقتول- و پسرش در آن ساکن شدند. تا جایی که میدانم هنوز وسایلشان را هم باز نکرده بودند. حدود ۹ صبح صدای شلیک چهار گلوله شنیدم و دیگر همه جا ساکت شد.
تماس میترا با یک خبرنگار
خبرنگار یکی از سایتها همزمان با قتل میترا مدعی شد که وی در تماس با این خبرنگار خواهان یک مصاحبه بوده و در این تماس مسائل خصوصی خود را مطرح کرد؛ این خبرنگار اظهار داشته که میترا گفته بود میخواهم مصاحبهای کنم تا کمی از آبروی رفتهام بازگردد.
او همچنین از وعدههای پیش از ازدواجش گفت که مدعی بود محقق نشده است.
گفتگو با پسر مقتول
مهیار پسر ۱۳ ساله مقتول از همسر اولش به خبرنگار «ایران» گفت: قرار بود وقتی من از مدرسه برگشتم با مادرم برای تفریح بیرون برویم. وقتی به طبقه بالا رفتم یک زن و مرد را دیدم که پشت در خانه ما ایستاده بودند و بشدت به در میکوبیدند پرسیدم شما چه کسی هستید که زن جوان گفت: من دختر نجفی هستم و این آقا راننده پدرم است، با مادرت کار داریم.
پس از آن من هم با کلید در را باز کردم و وارد خانه شدم آنها هم دنبالم آمدند همه اتاقها را گشتم، اما مادرم نبود تا اینکه در حمام را باز کردم و با جسد مادرم در داخل وان و در حالی که غرق در خون بود، روبهرو شدم.
مهیار که از مرگ مادرش به شدت شوکه شده بود، گفت: چند روز قبل به این خانه آمدیم. این خانه متعلق به دوست نجفی بود که به مدت یک سال در اختیار ما گذاشته بود تا در آن زندگی کنیم. نجفی خیلی اخلاقش تند بود و دست بزن داشت. چندین بار قصد کتک زدن مادرم را داشت حتی یکبار خواستم مانعش شوم، اما در این درگیری انگشت دستم شکست. مادرم حدود یک سال و دو ماه قبل با نجفی در حزب آشنا شد. مادرم میگفت: من اشتباهی روی صندلی او نشسته بودم و همین موضوع باب آشنایی ما را فراهم کرده بود. من با ازدواج آنها مخالف بودم، اما چند ماه بعد هم به عقد نجفی درآمد. از وقتی به این خانه آمدیم او همیشه با ما زندگی میکرد، چون بیکار بود و بیشتر اوقات خانه بود.
مهیار گفت: او مجوز حمل سلاح و یک اسلحه داشت البته به ما گفته بود اسلحه را در این خانه نگه نمیدارد، اما مطمئنم در همین خانه نگهداری میکرد. وی درباره اختلاف نجفی با مادرش گفت: مادرم به خاطر مال و اموال با نجفی اختلاف داشت تا جایی که میدانم او همه اموالش را به نام دخترش کرده بود و مادرم سر این موضوع با او درگیری داشت.
مادرم به خاطر مال و اموال با نجفی اختلاف داشت تا جایی که میدانم او همه اموالش را به نام دخترش کرده بود و مادرم سر این موضوع با او درگیری داشت.
لب کلام همین دوتا جملس.
دیگه معلوم شد داستان زنه چی بوده.
اولش دم از عشق و عاشقی میزد بعدش معلومه تا اینجا که از مال و اموال یارو هم بدش نمیومده!!!حالا واقعا خدا وکیلی مرگ حقش نبود؟
جناب نجفی علیرغم تحصیلات عالیه و مدارج علمی ، متاسفانه گام اشتباهی را برداشتند وان اینکه :
وارد ازدواج با سرکار مرحومه خانم میترا استاد شدند، چرا ؟
خانم استاد از نظر فرهنگ خانواده، در تناسب و کادر فرهنگی جناب نجفی قرار نداشته و همین فاصله فرهنگی باعثهایم اتفاق شد . ظاهرا میترا استاد توقعات بیش از حد و ناروای زیادیوبیش از انتظار از آقای نجفی داشته که هیچ ، احتمالا نکات قابل بررسی در گذشته خود داشته که آقای نجفی را رنج میداده است ، فرزند باقی مانده از خانم میترا استاد قابل تحلیل برای این اتفاق است . ژنتیکی بمادر از بعد فرهنگ نزدیکتر است . متاسف شدم برای جناب نجفی . در داستان اتللو شکسپیر میبینیم که اتللو به همسرش میگوید:
ترا میکشم بخاطر غرورم و خود را میکشم بخاطر عشقم.






