چراغ دو چشم من آن شب تا به سحرگه سوسو می‌زدهر مژه از عشق او می‌زد، خاطره آن گیسو راه من از هر سو می‌زدمی‌گفت عشقم در تنهایی تو کجایی تو کجاییبی‌تو امشب از گیتارم کی برخیزد آواییتو کجایی تو کجایی آخر کجا دور از ماییکی باشدت ای بی‌خبر از رنج ما پرواییتو کجایی تو کجایی در خلوت تنهایی‌امکی مانده از عشقت به جز افسانه و رویایی‌می‌گفت عشقم در تنهایی تو کجایی تو کجاییبی‌تو امشب از گیتارم کی برخیزد آواییتو کجایی تو کجایی آخر کجا دور از ماییکی باشدت ای بی‌خبر از رنج ما پرواییمی‌گفت عشقم در تنهایی تو کجایی تو کجاییبی‌تو امشب از گیتارم کی برخیزد آواییتو کجایی تو کجایی آخر کجا دور از ماییکی باشدت ای بی‌خبر از رنج ما پرواییتو کجایی تو کجایی در خلوت تنهایی‌امکی مانده از عشقت به جز افسانه و رویایی‌می‌گفت عشقم در تنهایی تو کجایی تو کجاییبی‌تو امشب از گیتارم کی برخیزد آواییتو کجایی تو کجایی آخر کجا دور از ماییکی باشدت ای بی‌خبر از رنج ما پروایی