دو نشانه آشکار ابتلای جامعهمان به بیماری بدخیم!
![]()
ضریب امنیت اجتماعی مدت هاست که برای کودکان این مرز و بوم به زیر صفر رسیده است و در این فضای نا امن، غفلت والدین حتی برای یک لحظه از کودکشان می تواند به قیمت داغی تمام شود که تا آخر عمر آنها را رها نمی کند و تا لحظه مرگ چون کابوس همراهشان خواهد ماند.
اتفاقهای تلخی که برای کودکان کشورمان در نقاط مختلف جغرافیایی رخ میدهد، تمامی ندارد و با گذر زمان نمونههای مشابهی از قتل و تجاوز به کودکان در فضای مجازی کشور منتشر میشود؛ رخدادهای ترسناک و غم انگیزی که به سبب وجود خوی حیوانی در برخی شهروندنماها بروز میکند و یک ملت را در بهت و اندوه فرو میبرد.
به گزارش «تابناک»، در میان همه خبرهای تلخ و ناراحت کنندهای که در فضای اجتماعی کشور منتشر میشود و جمع زیادی از هموطنانمان را بهت زده میکند، موارد فراوان و غیر قابل کنترلی که تحت عنوان متداول کودک آزای رخ میدهد و جسم و روح کودکان جامعه را در معرض خطر قرار داده است، تلخی بیشتری به مشاممان منتقل میکند.
هنوز افکار عمومی علت و چگونگی قتل فجیع دختربچهای با نام ستایش در حومه تهران را فراموش نکرده و مجرم این حادثه تلخ محاکمه نشده بود که رویدادهایی مانند قتل آتنا در اردبیل، بنیتا در استان تهران و موارد دیگر مخابره شد. رویدادهایی که ظاهرا قرار نیست متوقف شوند ولو پرشمار به نظر برسند و کودک آزاریهای تلخ نیز همزمان با وقوعشان رسانهای شوند.
نگاه خشک و بی روح قانون به این تخلفات و طولانی شدن فرایند رسیدگی به این موارد کودک آزاری که گاهاً با تبصره و مادههای متعدد قانونی، به غایت بغرنج جلوه میکند، در کنار گسترش دامنههای آسیب اجتماعی در کشور شاید مجموعه دلایلی باشد که به توان در باب تکرار اینگونه رویدادها مورد اشاره قرار داد. تکرار حوادثی که گویی تمامی ندارند.
روز پنجشنبه 6 اردیبهشت ماه و پس از ناپدید شدن دختر 5 سالهای به نام «سلاله» در روستای گری از توابع شهرستان آق قلا استان گلستان، در کمتر از چند ساعت جسد بی جان این دخترک معصوم کشف شد و به دنبال آن، قاتل او -که گفته میشود از اشرار منطقه بوده است،- توسط مأموران نیروی انتظامی بازداشت میشود. فردی که ظاهرا، سر خوردگی اجتماعی و اعتیاد را عامل اقدامش عنوان کرده و از آنچه کرده، به شدت پشیمان است.
درست در ساعاتی که مردم منطقه ترکمن صحرا در استان گلستان داغدار این حادثه تلخ شدند و فضای مجازی بستر انتشار این خبر دردناک بود، خبر مشابهی در شهر مشهد و استان خراسان رضوی مخابره شد که حکایت از قربانش شدن پسر بچهای 10 ساله قربانی به دست یک قاتل متواری داشت.
در مورد جزئیات قتل پسر بچه مشهدی گفته شده است که به دلیل خرابی سرویس مدرسه، مادر برای رفتن فرزند به مدرسه برای او تاکسی میگیرد و هنگامی که از آیفون منزل مشاهده میکند که فرزندش سوار بر خودرو شد، با تصور اینکه این خودرو همان تاکسی بود، پیگیر موضوع نمیشود، تا اینکه دقایقی بعد تاکسی آژانس برای بردن فرزند به محل سکونت آنها میآید و اینجاست که مادر متوجه میشود فرزندش سوار بر خودروی ناشناسی شده است که هیچ نام و نشانی از او وجود ندارد.
موضوع ادامه پیدا میکند تا اینکه روز گذشته جسد بی جان کودک مشهدی در حالی که ضربات متعدد چاقو و تیشه بر بدن و سر او وارد شده بود در حوالی شهرک صنعتی شاندیز یافت میشود. رویدادی که رقم زننده آن هنوز متواری است و طبیعتا در مورد نیتش از این اقدام حیوانی اطلاعی در دست نیست، اما با فرض بازداشت او نیز احتمالا موضوعاتی نظیر اعتیاد، سرخوردگی اجتماعی، فقر مالی، مصرف مواد مخدر و... مطرح میشود تا یک پرونده خشک و تک بعدی دیگر شکل گیرد.
پرونده ای که در آن قرار نیست بررسی شود چرا افراد آنقدر سرخورده هستند که حاضرند دستشان به خون آلوده شود، یا کنکاش کند که چرا این همه معتاد در جامعه پرسه میزنند و هیچ اقدامی برای بهبودی یا حتی تنبیه ایشان صورت نمیگیرد یا به دنبال پاسخ این سوال باشد که آیا بروز این رفتارهای وحشیانه در حق کودکان، نشانه شومی برای ابتلای جامعه به دردهای لاعلاج یا صعب العلاج نیست؟
پرسشی که اگر پاسخ آن، ابتلای جامعه مان به بیماری ای وخیم باشد، جای تعجب نخواهد داشت. ابتلا به نوعی بیماری که تقریباً درمان و حل آن غیر ممکن است یا دست کم عزم خاصی برای درمانش وجود ندارد که اگر داشت، اوضاع فرق میکرد. بیماری ای که بسیار وخیم شده، تا جایی که ممکن است یکغفلت کوچکوالدین به رقم خوردن فاجعه ای غیرقابل جبران برایشان تبدیل شود که کابوس مدام ایشان و دیگران خواهد شد.
تصور اینکه فرزندمان با یک لحظه غفلت و یا آزاد گذاشتن در جامعه، هدف ضربات متعدد چاقو و تیشه و یا آزار جنسی قرار خواهد گرفت، آنقدر سخت و دشوار است که حتی فکر کردن به آن نیز از عهده هر کسی ساخته نیست، اما وقتی میبینیم این تصور، در جامعه مان نمونههای عینی فراوانی یافته، چاره ای نخواهیم داشت جز اینکه بپذیریم بیماری جامعه مان بسیار وخیم شده و درمانش دشوارتر است.
بیماری ای که تا کنون ستایش ها، آتناها، بنیتاها، سلالهها و... کودکان بی گناه پرشماری را قربانی خود کرده و تنها زمانی درمان خواهد شد که به دنبال علت ماجرا باشیم نه صرف پروندهای که عنوان آن «قتل» و کاری ندارد چگونه فرد به آن درجه سقوط کرده که میتواند یک کودک را با چند ده ضربه چاقو از پای درآورد و... .
دوره ارائه مطالب غیر مستند و آمار غلط گذشته هست. از اشکالات وضع موجود دفاع نمی کنیم اما سیاه نمایی بدون مستند و تحلیل درست رو هم نمی پذیریم.
آقا یا خانم عزیز، متجاوز به کودکان، دچار مشکلات شدید روانی هست، هیچ ربطی به نیاز جنسی نداره. اون آدم، مریض جنسیه، یعنی حتی اگه راه برای تأمین نیازش هم باز باشه، باز میره تجاوز می کنه.
نمونه اش اون مردک که به آتنا تجاوز کرد، متأهل بود.
یعنی زن داشت. تازه چند تا صیغه هم داشت.
متوجه شدید؟؟؟
کسی که با دیدن یه بچه هوس می کنه به بدن اون بچه دست بزنه، این آدم مریض شدید هست باید تحت درمان روانی و دارویی قرار بگیره. خواهش می کنم اگه کسی این مطلب رو میخونه و چنین حسی داره، به دکتر مراجعه کنه. چون بیماری داره. یک بیماری خطرناک.
تا يكي كامنت مي نويسه يه عده سريع اصلا بدون اينكه بخونن ميان چرت و چرت هاي ذهن مريض خودشون رو پاي اون مينويسن.
اينا اگه اين دو تا عبارت اختلاس و تار مو رو ياد نمي گرفتن چي بايد مينوشتن؟؟؟
اکثر پدر و مادر ها هم با توجه به مشکلات اقتصادی و اشتغال فرصت لازم را برای تعلیم و تربیت فرزندان خود ندارند.
در کل تمام این مشکلات و آسیب ها از قبیل جرم ، جنایت ، دزدی ، اختلاس و .... در نحوه ی نگرش مردم به این موضوعات را دارد که و تا زمانی که یک فرد دچار این آسیب ها و مشکلات نشود صرفا از این مشکلات گذشته و نهایتا به برخی اظهار تاسف و نظرها خلاصه می شود.
هر روز کودکی آزار می بیند و جوانی اعدام میشود
.. همه اینها فرزندان مملکتند
تو رو به خدا فکری کنید
تو رو بخدا راههای اعتراض مسالمت آمیز و راههای بروز شادی را در جامعه باز کنید
چهل ساله که فقط بر روی عزاداریها تمرکز کردید
این هم نتیجه اش
.
.
برای کودکان و جوانان این کشور نگرانم
آیا این توهین است یا برگزاری یک کنسرت موسیقی
خدااااااااا......
سادیسم جنسی داره توی جامعه رواج پیدا میکنه
مثل قاتل آتنا
درسته که جامعه ما به طور کلی از نظر آزادی جنسی مشکل داره، ولی کودک آزاره و متجاوزان به کودکان، مریضی خطرناک دارند. باید برن دکتر
فقط کسی میتونه بگه نیاز شدید تامین نشده داره که هم به خدا و اون دنیا اعتقاد داره هم بیپوله نمیتونه ازدواج کنه. بقیه همه دوست جنس مخالف دارن و اگر سادیسم جنسی نداشته باشن تامینن. خیلی از این متجاوزان مردای متاهلن.
وقتی کسی انسانیت و ایمان نداشته باشه هیچی جلودارش نیست.
یعنی اینکه هرکی ده تا دوست جنس مخالف داره کمه؟ تو اروپا هم مردم دوسه تا دوست جنس مخالف بیشتر ندارن. یعنی چه وضعی باید باشه که به نظر شما محدودت شدید حساب نشه؟
بپذیریم که راه را اشتباه رفته ایم







