جاي كاپيتان در بسكتبال خاليستY
غم آيدين دوساله شد
زانتياي آيدين تن پرپيچوخم جاده چالوس را پيمود و در حدفاصل چالوس تا نمكآبرود خواب سراغ آيدين رفت و يك پلك برهم زدن همانا و برخورد زانتيا با گاردريل جاده همان. نيكخواهبهرامي بامداد روز جمعه هفتم ديماه سال 1386 چشم از جهان فروبست و امروز دقيقا دو سال از آن حادثه دلخراش و جانسوز براي خانواده بهرامي، بسكتبال و ورزش ايران سپري ميشود.
تاریخ انتشار: ۰۷ دی ۱۳۸۸ - ۰۹:۵۷ 28 December 2009
کد خبر: ۷۸۸۸۹
| ۰۷ دی ۱۳۸۸ - ۰۹:۵۷ 28 December 2009
| |
تهران امروز؛ بهراستي شيرينتر از خواب و استراحت پس از ساعتها خستگي و بيدار ماندن چيزي هست؟ خواب... آرامش... و پلك بر هم گذاشتن را توصيف نميتوان كرد از بس كه دلنشين و لذتبخش است. آيدين هم دو سال پيش در چنين روزي (هفتم ديماه 1386) براي چشيدن طعم شيرين اين حس و حال آرامش، دلدل ميكرد.
آيدين دلش خواب ميخواست و تنش بيدار نماندن را فرياد ميكرد... داد ميزد... كه ايكاش هرگز نميزد! شيريني خواب البته به كام او نشست و آيدين را شيرينكام به خوابي فرو برد كه مزهاش تا ابد در وجودش باقي خواهد ماند... . چه خوب كه از آن شيريني جدا نشد و با همان شيريني ماند و ماندني شد.
چه دردناك بود ضجههاي مادر و گلوي بادكرده پدرش را با طعم خوش شيريني خواب معاوضه كرد... افسوس صمد را نديد كه از غصه مات شده بود و باور نميكرد كه همبازي دوران طفوليتش در بستري از آهن و خون آرميده است. آيدين عزيز... بدان كه دوستدارانت بيش از پيش دوستت دارند و منتظرانت هر روز چشمانتظارتر از ديروزند.
محمدباقر قاليباف خوب گفت. حرف اول و آخر را شهردار تهران زد. او هنگام افتتاح سالن «آيدين نيكخواهبهرامي» حرفي پرمغز زد: «بسكتبال ايران مرده بود و جواناني مثل آيدين بودند كه آن را پس از سالها زنده كردند.» اگر بخواهيم از اين حرف شهردار تهران وام بگيريم، ميبينيم كه كلام پرعمق قاليباف حقيقت گوياي امروز رشتهاي از ورزش است كه بهدست نسلي تازه از جوانان شش، هفت سال پيش بسكتبال ايران توانستند روح را به كالبد بيجان اين رشته دميده و آن را به نفس كشيدن وادار كنند.
آيدين! برادري فداكار...
تصويري كه از «آيدين» در ذهن داريم همان كودكي است كه سوار بر تاكسي آقاي طاعتي ميشد و همراه برادر كوچكترش صمد به بولينگ عبدو ميرفت. آنجا توپ را به زمين ميزدند و در روياهايشان بهدنبال قهرماني زير حلقه بسكت بودند. از همان سالها رقابت دو برادر قابل درك بود و اين دو همواره دوست داشتند ضمن رقابت با هم كمكحال يكديگر هم باشند.
البته اين حسوحال به واسطه سنوسال آيدين بيشتر از سمتوسوي او نسبت به صمد رعايت ميشد و آيدين هميشه اشتباهات صمد را ميپوشاند و يك برادر فداكار بود. اين فداكاريها در زمين مسابقه هم تداوم پيدا كرد و همواره در سالهايي كه برادران نيكخواه در پيراهن تيمملي كنار هم بودند چنين شرايطي را به بيننده تداعي ميكردند. طوري كه پاسهاي آيدين به صمد هميشه بيانگر آن بود كه برادر بزرگتر خواهان موفقيت برادر كوچكترش است. رقابت آنها هم در نوع خود جذاب بود.
آنجا كه اين دو هرگز در سطح باشگاهي همتيمي نبودند و هرگاه برابر هم به ميدان ميرفتند مانند دو رقيب جدي با هم رقابت ميكردند. آنها در تمام ردههاي ملي همواره كنار يكديگر بودند و در هر دوره با قدرت ظاهر شدند. همانجا هم عنوان ميكردند كه زندگي عرصه رقابت است نه فرافكني و تخريب ديگران.
برخورد با گاردريل...
چند روز پيش از آن حادثه تلخ، آيدين مصدوم شد و شرايط پاي آسيبديدهاش را به اطلاع مهران شاهينطبع رساند. MRI هم گرفته بود و قرار شد مدتي استراحت كند تا به فرم مطلوب برگردد. صباباتري (تيم آيدين) در قزوين بايد به مصاف «پرديس متحد» ميرفت و شاهينطبع بهرغم مصدوميت آيدين او را به قزوين برد. پس از پايان بازي بود كه شاهينطبع پيش از خداحافظي با آيدين از او خواست در مدت باقيمانده تا مصاف بعدي به مداواي پايش بپردازد و بههمين خاطر هم به آيدين سه روز مرخصي داد.
آيدين شبانه به تهران بازگشت و از آنجا كه سايه شوم حادثه لحظه به لحظه در تعقيب او بود، آيدين را مجاب كرد تا بهمحض رسيدن به تهران به اتفاق سه نفر از دوستانش راهي شمال شود. او خودش زانتيا را ميراند و هرگز خوابش نميآمد.
زانتياي آيدين تن پرپيچوخم جاده چالوس را پيمود و در حدفاصل چالوس تا نمكآبرود خواب سراغ آيدين رفت و يك پلك برهم زدن همانا و برخورد زانتيا با گاردريل جاده همان. نيكخواهبهرامي بامداد روز جمعه هفتم ديماه سال 1386 چشم از جهان فروبست و امروز دقيقا دو سال از آن حادثه دلخراش و جانسوز براي خانواده بهرامي، بسكتبال و ورزش ايران سپري ميشود.
به اين بهانه سراغ صمد رفتيم كه مشغول انجام تمرينات بدنسازي در سالن باغبهشت در خيابان اقدسيه، همراه با ساير همتيميهايش بود. نزديكي دومين سالگرد درگذشت آيدين با تاسوعا و عاشوراي حسيني تا حدي برنامههاي خانواده نيكخواه را دستخوش تغيير كرده بود. «ابتدا ميخواستيم روز يكشنبه (ديروز) بر مزار آيدين جمع شويم كه چون عاشورا بود ترجيح داديم مزاحمتي براي عزاداري دوستداران آيدين ايجاد نكنيم. به همين خاطر در اولين اقدام تعدادي تيشرت منقش به تصوير آيدين را تهيه كرديم و روز پنجشنبه در ميان تماشاگران بازي مهرام با شهركرد پخش كرديم. امروز هم بر سر مزار آيدين حاضر خواهيم شد و به خواست پدر و مادرم همه مخارجي را كه قصد داشتيم براي مراسم آيدين هزينه كنيم به مستمندان اختصاص داديم.»
از صمد در مورد جاي خالي آيدين در خانه پرسيديم. «هرگز جاي خالياش پر نميشود. واقعا عجيب است كه ما هنوز در فكر اين هستيم كه آيدين به مسافرتي طولاني رفته و هميشه منتظر بازگشتش نشستهايم. مادر و پدرم نسبت به دو سال پيش شرايط روحي بهتري دارند اما خب، با توجه به حضور بيشترشان در خانه نسبت به من كه كمتر در منزل هستم، جاي خالي آيدين را بيشتر احساس ميكنند.»
صمد ميگفت هربار در چشمان پدر و مادرش نگاه ميكند حس انتظار را در عمق نگاهشان حس ميكند. «يادم هست هميشه در ايام تاسوعا و عاشورا با آيدين دنبال دستههاي عزاداري حركت ميكرديم و چون خيلي كوچك بوديم ناگهان متوجه ميشديم كه خيلي از خانه دور شدهايم. البته هرگز گم نميشديم چون بزرگترهاي هيئت آنجا بودند اما وقتي به خانه برميگشتيم حسابي از اين بابت مواخذه ميشديم.»
صمد در آخر به سوال «ميخواهي چه حرفي به برادرت بزني؟» گفت: «دلم بهشدت برايش تنگ است و خيلي حرفها دارم كه به او بزنم اما حاضرم هرچه دارم بدهم و يكبار ديگر صداي آيدين را بشنوم... فقط همين...» خدايش بيامرزد... انشاالله.
تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید