پسري كه به اتهام فريب دختر جوان بازداشت شده بود، به شلاق، تبعيد و شش ماه كار خدماتي محكوم شد.
به گزارش جوان، تابستان سال گذشته، دختر 25سالهاي به نام آرزو خودش را به پليس تهران رساند و از پسر جواني به نام آرمين 30 ساله به اتهام تعرض شكايت كرد.
او توضيح داد: چند ماه قبل براي تولد يكي از دوستانم به يكي از خيابانهاي شمال تهران رفته بودم و كنار خيابان منتظر ماشين بودم. آرش را ديدم كه با خودروي مازراتياش در حال رانندگي بود. وقتي مرا ديد ترمز كرد و ايستاد. نگاهي در ماشين انداختم، ديدم تنهاست. وسوسه شدم و از ظاهرش خوشم آمد و سوار شدم. بعد از لحظاتي سكوت اسمم را پرسيد و گفت چند سال داري؟ بعد از جوابم گفت: مدتي است تصميم ازدواج دارم و دنبال دختري هستم كه ويژگيهايي مدنظرم را داشته باشد. بعد از آن از خودش و كارش گفت. حرفهايش خيلي دلنشين بود و مرا مجذوب خودش كرد. وقتي پيشنهاد ازدواج داد، فكر كردم آدمي نيست كه بخواهد از من سوءاستفاده كند وگرنه پيشنهاد دوستي و رفاقت ميداد. روز اول آشنايي ما با خوردن دوتا بستني تمام شد و بعد از آنكه مرا به مقصد رساند، خداحافظي كرد و رفت.
دختر جوان ادامه داد: فرداي آن روز به تلفن همراهم زنگ زد و از من خواست تا همديگر را ببينيم. با هم به پاركي رفتيم و با صحبتهايش مرا بيشتر شيفته خودش كرد. او گفت منزلشان در خيابان جردن است و وضع مالي خوبي دارد. در ادامه از او خواستم حالا كه از نظر مالي مشكلي ندارد و كار و درآمدش خوب است خانوادهاش به خواستگاريام بيايند تا خانوادهها با يكديگر آشنا شوند، اما او گفت فعلاً خيلي زود است.
چندماهي از آشناييمان گذشت و از خواستگاري آرش خبري نشد تا اينكه روزي زنگ زد و از من خواست به منزلشان بروم. با شناختي كه در اين مدت از او پيدا كرده بودم، اطمينان كردم و رفتم. وقتي وارد خانه شدم روي مبل نشستم و او با آبميوه و شيريني از من پذيرايي كرد و گفت: تصميم خودش را گرفته و قرار است اين هفته مادرش را به خواستگاريام بفرستد. ساعتي با هم بوديم تا اينكه...
شاكي در حالي كه گريه ميكرد، گفت: بعد از آن اتفاق آرش كمتر زنگ ميزد و گاهي جواب تلفنهاي مرا هم نميداد. تا اينكه روزي در يكي از كوچههاي فرعي خانهشان كمين كردم. وقتي از پاركينگ بيرون آمد، بلافاصله خودم را به او رساندم. از ديدنم تعجب كرده بود. در ماشين نشستم و گفتم از وعدههايي كه دادي خبري نشد؟! او طفره ميرفت و حرف را عوض ميكرد. در آن ديدار جوابهاي قانعكنندهاي نشنيدم و تا امروز از او خبري ندارم.
با طرح شكايت، مأموران پليس به دستور قاضي، پسر جوان را شناسايي و بازداشت كردند. او در بازجوييها ادعاي شاكي را انكار كرد و گفت: روزي كه آرزو را ديدم و سوار خودروي شخصيام شد، سر صحبت را باز كردم و ميخواستم او را بيشتر بشناسم. او از خودش و خانوادهاش گفت.
سپس از كار و درآمدم پرسيد. ماهها از اين آشنايي گذشت تا اينكه فهميدم مثل بعضي دخترهاي جوان دنبال ماديات است و مرا به خاطر ماديات ميخواهد؛ چراكه در همه ديدارهايمان از پول و ماشين و ميزان درآمدم حرف ميزد و سؤال ميكرد. به همين دليل از تصميمم منصرف شدم و ارتباطم را با او كم كردم.
او در ادامه ادعاي شاكي را انكار كرد و گفت: آرزو به ميل خودش به خانه ما آمد و من هيچ اصراري به او نكردم.
بعد از اين اقرارها و استناد مدارك پزشكي قانوني، بازپرس پسر جوان را به جرم فريب در ازدواج و رابطه نامشروع مجرم شناخت و پرونده با كامل شدن تحقيقات براي رسيدگي به شعبه هشتم دادگاه كيفرييك استان تهران فرستاده شد.
در جلسه رسيدگي كه به رياست قاضي اصغرزاده و مستشار توكلي برگزار شد، شاكي به جايگاه دعوت شد و بار ديگر ماجرا را شرح داد. بعد از توضيحات شاكي، متهم در جايگاه حاضر شد و در دفاع از خودش گفت: آرزو وقتي مرا با خودروي مازراتي ديد و از موقعيت مالي من و پدرم باخبر شد، اصرارش براي ازدواج بيشتر شد. وقتي از نيت او باخبر شدم، از تصميمم منصرف شدم. در اين مدت آشنايي، همه ارتباطهايي كه با هم داشتيم به ميل خودش بوده است.
در پايان جلسه بعد از آخرين دفاع متهم، هيئت قضايي بعد از شور و به استناد مدارك پزشكي قانوني، متهم را به 99 ضربه شلاق، تبعيد و شش ماه كار اجباري در خدمات شهري شهرداري در يكي از مناطق شمال تهران (محل سكونت متهم) محكوم كرد.
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.