بازدید 2154
لابه‌لاي دلتنگي‌هاي آندرانيك تيموريان؛

تماشاگر ويژه هفته!

ليگ جزيره و شكل مديريتي اين باشگاه تفاوت‌هاي زيادي با ساختارهاي فوتبال ايران دارد. اگر در فوتبال ايران يك مديرعامل ساعت‌ها با بازيكن و مربي‌اش خلوت مي‌كند، در باشگاه‌هاي ليگ برتر جزيره، امكان اين كه بازيكني بتواند پس از 5 سال بازيگري در يك باشگاه، مدير يا رئيس خود را فقط براي 10 دقيقه ملاقات كند يك آرزوست.
کد خبر: ۶۳۰۷۶
تاریخ انتشار: ۱۶ شهريور ۱۳۸۸ - ۱۶:۵۴ 07 September 2009
پيدا كردن او تقريبا غيرممكن شده است. از حدود 2 ماه پيش كه نمي‌توان به صورت تلفني با او صحبت كرد تا امروز هرازگاهي گفتگوهاي مختصر و مفيدي از او در روزنامه‌ها مي‌خوانيم. اما معلوم نيست بيشتر اين گفتگوها از چه راهي ميسر شده... خطوط تلفني ايران به انگلستان دچار اختلال است و تا زماني كه او خودش با كسي در تهران ارتباط برقرار نكند، هيچ كس نمي‌تواند به او زنگ بزند! حالا شما بگوييد چطور مي‌توان با آندرانيك تيموريان ارتباط برقرار كرد؟

به نوشته جام جم؛ آندرانيك، هنوز مثل همان پسربچه‌اي مي‌ماند كه روي موتورگازي‌اش مي‌نشست و براي مغازه پدرش شيشه‌هاي شير را جابه‌جا مي‌كرد. او دقيقا مثل همان نوجواني است كه با همان موتورگازي به دنبال دوستانش مي‌رفت و آنها را از درخانه برمي‌داشت و به تمرين مي‌برد. دوستاني مثل مجتبي جباري، خسرو حيدري، بابك قويدل، مهدي آقامحمدي و... كه همبازي‌هاي او در اميدهاي استقلال بودند.

آندرانيك هنوز همان طور ساده و صميمي است و البته آشنا شدنش با دنياي ارتباطات چندان سريع انجام نمي‌شود. او براي وصل شدن به شما، به يك رايانه نياز دارد و البته كمي آموزش... او تازگي با دنياي چت ارتباط برقرار كرده، اما هيچ نشانه‌اي از آن شور و نشاط اوليه‌اي كه در كاربران تازه ياهو مسنجر مي‌بينيد در آندرانيك يافت نمي‌شود.

با آندو قراري را هماهنگ مي‌كنيم تا ساعتي مشخص با او گفتگويي داشته باشيم در فضايي كاملا مجازي! آيا مي‌توان همان احساس هميشگي حرف زدن را پشت اين چت داشت؟ آيا مي‌توان مثل هميشه خنده‌هاي بلندش را فهميد؟

بعيد است... برادرش (سرژيك) مي‌گفت چند ماهي مي‌شود كه بي‌حوصله شده و اعصاب راحتي براي حرف زدن ندارد. البته مي‌شود دليلش را فهميد. او روزگار چندان خوشي را در انگلستان سپري نمي‌كند... در همين افكار هستيم كه بحث با آندو شروع مي‌شود. سلام و احوالپرسي‌مان را به صورت مكتوب مي‌نويسيم و بعد مكالمه با وي شروع مي‌شود.


حوصله ندارم!

صدايش اصلا دلنشين نيست. مثل غربت زده‌هايي مي‌ماند كه احساسات نوستالوژيك‌شان هم مرده و حوصله‌اي براي بازگشت به عقب ندارند. بيگانه نيست، ولي مثل بيگانه‌ها حرف مي‌زند. مثلا وقتي مي‌پرسم: «چه خبر پسر... چرا اين قدر كم پيدايي؟» با صدايي كه انگار دارم از ته چاه مي‌شنوم مي‌گويد: «حال و حوصله ندارم»!

شايد محيط روي او تاثير گذاشته، ولي براي اويي كه سابقه زندگي در شهرهاي مختلف انگلستان طي 5/3 سال اخير را دارد، نبايد تازه دچار چنين حس غريبي شود. شايد دليلش آب و هواي هميشه گرفته جزيره است: «نه... هوا خوب است. گاهي وقت‌ها هم بارندگي داريم. من كلا بارندگي را بيشتر از آفتاب دوست دارم. نمي‌دانم... چرا هر وقت به كسي مي‌گويم حوصله ندارم، فكر مي‌كنند الان بيرون از خانه طوفان شده! كلا بي‌حوصله شدم، زياد از خانه بيرون نمي‌روم... نمي‌دانم! من اصلا اين جوري نبودم. يادت كه هست؟»!

او را تيمي به نام فولام و مردي به نام روي هاجسون به اين روز درآورده است. پسري كه هيچ وقت در فوتبال سعي نمي‌كرد از مواضع خودش پايين بيايد و خودش را بي‌حال و حوصله نشان دهد، حالا مي‌گويد: «بايد خودم مي‌فهميدم كه اين آقا هيچ اعتقادي به من ندارد! از دستش خسته شدم! اصلا دوست ندارم در مورد مشكلات تيم جايي حرف بزنم، ولي الان واقعا زير فشار هستم. من مي‌دانم اين اصول حرفه‌اي نيست كه بازيكن در مورد مشكلات خودش جايي بيرون از تيم حرف بزند، ولي من حتي نمي‌دانم چه مشكلي دارم.»

حالا حرف‌هايش را با ريتمي سريع‌تر به زبان مي‌آورد. نارضايتي را مي‌توان در تك‌تك جملاتش ديد و حس كرد. با اين همه گاهي احساس مي‌كنم مي‌خواهد خودش را كنترل كند؛ مثل وقتي مي‌گويد: «ول كن بابا بگذريم»!


از من خوشش نمي‌آيد!

اما چرا بايد گذشت؟ نه حس كنجكاوي‌ام اجازه مي‌دهد و نه خصلت روزنامه نگاري‌ام اين اجازه را به من خواهد داد. مي‌خواهم بدانم داستان اين اختلاف از كجا آغاز شد؟ آندو كمي از جواب دادن طفره مي‌رود. جايي مي‌رسد كه در كلنجار خبرنگار و بازيكن، يكي بايد تسليم شود و قاعدتا نوبت اوست!

آندرانيك مي‌گويد: «من هيچي نمي‌دانم. الان فقط به اين نتيجه رسيدم كه روي هاجسون از قيافه من خوشش نمي‌آيد! اشكالي هم ندارد. به هرحال دل به دل راه دارد. قاعدتا من دوستانم را دوست دارم و از دشمنانم هم بدم مي‌آيد. وقتي احساس مي‌كنم او از من بدش مي‌آيد من هم نمي‌توانم احساس چندان خوشايندي از اين كه چند ساعت كنارش هستم به خودم بدهم.»

آيا حرف‌هاي متفاوت آندو دليلي بر بي‌حوصله بودن او نيست؟ چرا بازيكن صبور فوتبال ايران تا اين اندازه از كوره در مي‌رود؟ آندرانيك مي‌گويد: «اصلا دست خودم نيست. مي‌بينم كه بدون دليل مرا از ليست خط مي‌زند. خودم را در تمرينات مي‌كشم، تكه‌تكه مي‌كنم و او مرا نمي‌بيند. باز هم به خودم مي‌گويم ادامه بده، ادامه بده! چند وقت پيش يكي از دستيارانش براي من پيغام آورد كه چون تو پاسپورت انگليسي نداري و عضو اتحاديه اروپا هم نيستي نمي‌توانيم زياد از تو در سفرهاي خارج از كشور و بازي‌هايي كه در يوفاكاپ داريم استفاده كنيم. به طعنه به او گفتم انتظار داري چكار كنم؟ مي‌خواهي بروم برايتان پاسپورت اروپايي بخرم؟ مي‌دانم اين حرف‌ها بهانه است! همه تيم‌هاي انگليسي بازيكنان زيادي از قاره‌هاي آسيا، آفريقا و آمريكاي جنوبي دارند. پس آنها چكار مي‌كنند؟ اين حرف‌ها بيشتر آزارم مي‌دهد.»

او گلايه‌هايش را به نوع رفتار مربيان تيم نسبت مي‌دهد. تصور مي‌كند رفتاري صادقانه با او نداشتند و براي او بهانه‌هايي غيرحرفه‌اي آورده‌اند! آندو مي‌گويد: «قبل از اين كه به اردوي استراليا برويم، به او گفتم اگر مرا نمي‌خواهي بگو تا بروم. اما به من گفت تو را لازم دارم. در تمام بازي‌هايي كه در استراليا بازي مي‌كرديم، مرا فيكس بازي مي‌داد. الان مي‌فهمم دليلش چه بوده»!


پسرانش را بازي مي‌دهد

دليلش را اين طوري براي خود تجزيه و تحليل كرده است كه او بازيكنان خودش را بازي مي‌دهد: «بله... دقيقا هاجسون بازيكنان خودش را بازي مي‌دهد. در اردوي انگليس هر روز به من مي‌گفت امسال تو بازيكن فيكس مني... من هم ذوق مي‌كردم. بازي به بازي بهتر مي‌شدم. گل زدم، پاس گل دادم. حتما خودتان در خبرها داشتيد. مي‌دانيد چرا؟ چون در استراليا بازيكنان مورد علاقه‌اش نبودند و اين حرف من نيست. هفته قبل كه روي سكوها نشسته بودم هم چند هوادار به من گفتند كي جاي پسرهاي هاجسون را مي‌گيري؟ من فقط خنديدم و نگاهشان كردم. دني مورفي و ديكسون اتوتو مثل پسرهاي هاجسون هستند. البته اين فقط در مورد من نيست. شما به بقيه پست‌ها هم نگاه كنيد. هميشه دو مهاجم براي ما بازي مي‌كنند، بقيه يا هميشه روي نيمكت هستند يا روي سكو! ما محكوم به تبعيد شدن هستيم، چون اين آقا از قيافه‌مان خوشش نمي‌آيد. البته اصلا برايم اهميتي ندارد. در اين تيم ديگر هيچ چيزي برايم مهم نيست.»!

اگر روزي به من باز هم فرصت بازي برسد، مي‌دانم كه بيشتر از همان بازي فرصت نخواهم داشت. هاجسون دوباره مرا سكونشين مي‌كند

او با عصبانيت و ولع حرف مي‌زند. انگار تشنه بازي كردن دوباره است. خيلي راحت مي‌گويد: «اگر روزي به من باز هم فرصت بازي برسد، مي‌دانم كه بيشتر از همان بازي فرصت نخواهم داشت. او دوباره مرا سكونشين مي‌كند.»

از آندرانيك مي‌پرسم آيا تا به حال براي حل مشكلش با هاجسون حرف زده است؟ او خيلي سريع و به شكلي كه انگار منتظر طرح چنين سوالي بوده مي‌گويد: «اصلا! ما حوصله همديگر را نداريم. حتي بيشتر مواقع مثل آدم‌هايي كه با هم قهر هستند از كنار هم رد مي‌شويم و به هم نگاه هم نمي‌كنيم، مبادا مجبور شويم به هم سلام بدهيم! من از اين كه با او حرف نمي‌زنم بيشتر احساس آرامش مي‌كنم. هر روز در تمرينات به اين فكر مي‌كنم جوري تمرين كنم كه بيشتر از بيرون گذاشتن من عذاب بكشد. براي همين بهتر تمرين مي‌كنم. مي‌دانم كه به من بازي نمي‌دهد، ولي كار خودم را مي‌كنم. مي‌دانم او دنبال بهانه است. اگر يك جلسه بد باشم، همان هفته مرا به زمين مي‌فرستد تا نشان دهد چقدر ضعيف شده‌ام. بعد هم مي‌گويد ما نيمكت خوبي نداريم»!


تا ژانويه در آب نمك!

تيموريان آنقدر عزت نفس دارد كه نخواهد براي بازي كردن دست به دامن كسي شود: «يكي دو بار به مدير برنامه‌هايم گفتم برايم تيم ديگري پيدا كن، ولي حاضر نشدم به او اجازه بدهم براي من در باشگاه پادرمياني كند.»!

ليگ جزيره و شكل مديريتي اين باشگاه تفاوت‌هاي زيادي با ساختارهاي فوتبال ايران دارد. اگر در فوتبال ايران يك مديرعامل ساعت‌ها با بازيكن و مربي‌اش خلوت مي‌كند، در باشگاه‌هاي ليگ برتر جزيره، امكان اين كه بازيكني بتواند پس از 5 سال بازيگري در يك باشگاه، مدير يا رئيس خود را فقط براي 10 دقيقه ملاقات كند يك آرزوست.

پس آندو نمي‌تواند دردهايش را به گوش مسوولان باشگاه برساند. تيموريان از اين وضع نه راضي است و نه ناراضي. خودش مي‌گويد: «اينجا كه مثل ايران نيست بازيكن سرش را بيندازد پايين برود اتاق مدير صدايش را بيندازد ته گلويش و هر چه خواست بگويد. اينجا مي‌گويند بازيكن زير نظر مربي كار مي‌كند. اگر مربي تو را خواست مي‌ماني وگرنه مي‌روي. اگر مربي تو را در تركيب گذاشت، بازي مي‌كني وگرنه مي‌نشيني بيرون و حرف نمي‌زني. اينها همه از اخلاقيات حرفه‌اي اينهاست»!

به هر حال آندو خسته شده و نمي‌خواهد در فولام بماند. خودش ادعا مي‌كند چند پيشنهاد داشته و دارد، ولي باز هم مي‌كوشد اين اسامي را دردل خود نگه‌دارد. باز هم اصرار و تلاش براي بيرون كشيدن نام‌ها از زير زبان تيموريان آغاز مي‌شود. آندو جواب مي‌دهد: «فعلا مهم‌ترين مقصدم سكوهاي ورزشگاه است. با سكوها قرارداد بستم كه هر هفته بيايم روي سكوها بنشينم و بازي را ببينم. ولي خارج از شوخي الان كه فرصت نقل و انتقالات تمام شده و من ديگر دليلي براي گشتن دنبال تيم نمي‌بينم. شالكه از آلمان با من حرف زده بود. وايادوليد از اسپانيا هم خيلي شديد دنبالم بود، ولي من به حرف اين آقاي مربي اعتماد كردم... چه مي‌دانستم دروغ مي‌گويد! به هر حال اين روزها هم چند واسطه در مورد تيم خه‌رس با من صحبت كرده‌اند كه گفتم فعلا جوابي ندارم بدهم.»

اين يعني آندو بايد تا ژانويه صبر كند. وقتي اين را به او مي‌گويم، چنين جوابي مي‌دهد: «بله... يادتان نرود بنويسيد آندو، تماشاگر ويژه هفته! هر هفته روزنامه‌هاي ايران چنين چيزهايي برايم مي‌نويسند.»


تنها ديوانه مي‌شوم

آنچه بيش از هر چيز عذابش مي‌دهد، احساس تنهايي و عزلت است. وقتي آخرين جمله قبل را به زبان آورد و كمي خنديد، احساس كردم بعد از چند روز تازه احساس خوشايندي در وجودش شكل گرفته كه لبخندي بر لبان او نشانده است. او حتي سعي مي‌كند در اين شرايط از خانواده‌اش هم دور باشد: «با هيچ كس حرف نمي‌زنم، با هيچ كس! نمي‌خواهم با كسي همصحبت شوم، چون شنيدن دردهاي من فقط باعث آزار و اذيت آنها مي‌شود. براي همين دردهايم را در خودم مي‌ريزم. فكر مي‌كنم اگر خودم تنهايي ديوانه شوم، بهتر از اين است كه بقيه را هم مثل خودم ديوانه كنم.»

و سعي مي‌كنم بحث را آرام آرام به پايان ببرم. پس پاي تيم ملي را وسط مي‌كشم. آندو تازه گل از گلش مي‌شكفد و انگار دنيا را به او داده باشي. خودش كه ادعا مي‌كند فقط ياد تيم ملي است كه به او آرامش مي‌دهد. پس مي‌گويد: «تاندون‌هاي پايم كش آمد و نتوانستم با تيم ملي به بحرين بروم، ولي وقتي به اين تيم فكر مي‌كنم هم خوشحال مي‌شوم و هم افسوس مي‌خورم. خوشحال مي‌شوم، چون هر وقت دور هم جمع مي‌شويم، احساس آرامش دارم، ولي افسوس مي‌خورم كه چرا چنين تيمي نبايد به جام جهاني برسد.»

كم‌كم مي‌خواهم بحث را تمام كنم. خودش هم از كار كردن با اين فناوري نه‌چندان تازه خسته شده. فقط يك سوال پاياني مانده و اين كه چه زمان از اين بحران خارج مي‌شود: «وقتي از فولام بروم! من بايد ژانويه يك تصميم منطقي بگيرم. خسته شدم از اين انتخاب‌هاي احساسي. مي‌خواهم ديگر بازي كنم.»
سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هفدهم رمضان