امان از سلیبریتیهای K یلویی
حسین سروقامت
کد خبر: ۶۱۳۵۱۹
| | 7060 بازدید
این یادداشت ها در وهله اول برای استادان دانشگاهها نوشته شده اند. هرچند امید است مطالعه آنها برای اهل علم و خرد و یا همه کسانی که با فرهنگ این مرز و بوم سروکار دارند، نیز خالی از فایده نباشد.
....و نوشیدن: «یک فنجان فرهنگ»
مدیریت فرهنگی و ماتریسSWOT
«چندتن از ياران صميمي و همدلان عزيز درباره اهليت استاد و دانشجو سخن گفتند و طي مباحث گستردهاي دامنه سخن را به موضوعات مورد اهتمام ما كشانده، بحث مستوفایی را مطرح كردند.
نميرم از اين پس كه من زندهام كه تخم سخن را پراكندهام
من بنا دارم در اين وجیزه به موضوع ديگري بپردازم كه البته بيارتباط با موضوع پيشين نيست و آن «برخورد عالمانه، عاقلانه و مدبرانه استاد» است.
نخست آنكه ما استادان كمو بيش در كنار درس و بحث با مباحثي چون «مديريت فرهنگي» ارتباطی تنگاتنگ داريم. بحث مهمي كه اقتضاي آن توجه به آزادي، كرامت و ارزشهاي انساني است.
و ديگر آنكه در طول سالهاي پس از انقلاب اسلامي ـ و بويژه سالهاي اخير ـ در حوزههاي غيرتخصصي حرف هاي زيادي زده شده كه مع الاسف بخشي – ولو اندک - از آنها از طريق استادان دانشگاهها بوده است که طرح آنها علاوه بر ايجاد دلزدگي، اشباع كاذب به وجود ميآورد.
استادان در شرايط كنوني بايستي از يك سو از اتاق امن قابل اطميناني برخوردار باشند كه فضاي باز آن، امكان تربيت را مهيا سازد، و از سوي ديگر بايستي فكر كنند كه چه كارهايي را نبايد انجام دهند.
چندي پيش مقالهاي جالب ميخواندم كه نويسنده، نام آن را «هنرِ ننوشتن» نهاده بود. (محمد اسفندياري، كتاب پژوهي، صص148 - 139)
وي در اين مقاله اذعان كرده بود كه تنها نوشتن و نويسندگي هنر نيست؛ بلكه گاهي هنر اين است كه نويسنده بداند درباره چه موضوعي نبايد بنويسد که احياناً قلم زدن و نوشتن او موجب آفتي خواهد شد.
بحث ما در اين مقوله بيشباهت به بحث مطرح شده در آن مقاله نيست. استاد عالمِ عاقلِ مدبر بايستي خيلي از اوقات در اين نكته تأمل كند كه چه كاري نبايد انجام دهد.
استاد در رساندن پيام خويش نبايد بين دانشجويان مذهبي و غيرمذهبي، بومي و غيربومي، ثروتمند يا فقير، باهوش يا متوسط، دختر يا پسر فرق بگذارد. وی همچنين نبايد تنها از زاويهاي خاص به مسائل نگريسته، چشم از زواياي ديگر فروبندد.
استادي كه انگشت اتهام را به سمت دانشجوي خويش گرفته، يكي را بيدين و فُكُلي مينامد، ديگري را عوام و بيسواد خطاب ميكند و سومي را لوده و سبك....! بهتر است نيم نگاهي نيز به سمت خود گردانده و اندكي درباره خود تأمل كند.
قبول داريد اقتضاي مديريت فرهنگي توجه به همين نكات ريز اما مهم و اساسي است؟»
ماتريس swot (strengths نقاط قوت - weaknesses نقاط ضعف - opportunities فرصتها - و threats تهديدها) يا ابزار تحليلي سوآت ابزار سودمند و پركاربردي است كه از سالها پيش تاكنون براي درك نقاط ضعف و قدرت و همچنين فرصتها و تهديدهاي پيش روی سازمان ها و مدیران به كار ميرود.
مديريت فرهنگي نيز همچون ساير مفاهيم انتزاعي ميتواند از اين ابزار بهره برده و به بازكاوي و بازشناسي خويش مبادرت ورزد.
براين اساس بايستي بين دو بخش عمده مديريت فرهنگي يعني تبليغات فرهنگي و تعليمات فرهنگي تمايز برقرار نموده، بدانیم كه تبليغات فرهنگي زبان، متن و موضوعات ويژه خود را دارد كه در این خصوص بكلي از تعليمات فرهنگي جداست.
همچنين سياست فرهنگي را از برنامه فرهنگي جدا كنيم. اهداف مهم و اساسي را جهت توسعه فرهنگي مدنظر قرار داده و از خلاقيت و نوآوري نیز لحظهاي غفلت نورزيم.
همزمان چشمانداز مطلوب فرهنگي را ترسيم نموده، با توجه به چهار عامل اساسي ماتريس swot (نقاط ضعف و قوت، تهديدها و فرصتها) شناخت درست و متقني از وضعيت موجود فرهنگي بدست آوريم و در نهايت از كسب بازخوردهاي دقيق در انجام آسيبشناسي فرهنگي نيز استفاده مؤثر را بنماییم.
نسل جديد و بويژه دانشجو را عنصر فاخر جامعه انساني تلقي كنيم، درك و شعور و آزادي و استقلال وي را مدنظر قرار داده و شرايط ويژهاي را فراهم آوريم كه او نه به عنوان كپي ناقص و ناكارآمدي از ما بلكه بعنوان نيروي تازه نفس آینده ساز جامعه علمي نقش تاريخي خود را ايفا كند.
به اين نكات مهم و اساسي لازم است رخدادهاي جديد را نيز بيفزاييم. رخدادهايي كه ابزارند و حكم چاقو را دارند. اگر چاقوكشي آن را در شكم كسي فرو ببرد، تقبیح شده، بايد غرامت بپردازد. اگر جراحي با آن شكمي را بدَرد و غده چركيني را درآورد تحسين شده، دستمزد ميستاند!
عصر ما عصر گسترش ارتباطات بویژه از طریق اينترنت است. رابطه انسانها با يكديگر تسهيل شده است. سبك زندگي عوض شده، همچنان كه لباسها کم و بیش تغيير كرده، افكار نيز ناگزیر دگرگون شده است.
آدمها خدمت كمتري به يكديگر ميكنند، اما توقع بيشتري از هم دارند.
در عصر جديد رسانهها اثرات اغواكنندهاي پيدا كردهاند. سواد رسانهاي نضج گرفته و بر این پایه استوار شده است که هر کس فاقد آن باشد، بيسواد تلقي ميشود.
در آموزش و پرورش و دانشگاهها اهتمام كمتري به پرورش صورت ميگيرد. آموزش نيز بسياري از اوقات جدي تلقي نميشود.
در روابط اجتماعي نیز بيشتر راوي هستيم تا راعي!
جمعيت اندک خانوادهها و به تبع آن كاهش جمعيت كشور به ارتباطات خانوادگي و اجتماعي لطمه وارد كرده است.
اينها و جز اينها ميطلبد كه ما استادان بعنوان فرماندهان مقابله با جنگ نرم به گونهاي نامحسوس و بينام و نشان، اما با كمال درايت و حميّت تلاش كنيم تا ضمن خنثي كردن اثرات چنين جنگ نرمي كه تاريخ تاكنون به خود نديده است، آغاز زوالناپذيري از خود باقي بگذاريم.
يكي از استاداني كه عضو هيئت علمي دانشگاه شهيد بهشتي و همكار دانشمند هستهاي كشورمان شهيد دكتر مجيد شهرياري بود، ميگفت ما در چند سفر زيارتي و تفريحي با ايشان همسفر بوديم، سفرهايي كه گاهي جمع استادان را به هم پيوند ميزند.
اين اثر برجسته استادي است كه با درك درست از زمان و شرايط، نقش بی بدیل خويش را در ذهنها ماندگار كرده و در نهايت به اسوهاي شايسته مبدل شده است.
***
انقلاب ژاكتهاي دگمهدار
«سخن از برخورد عالمانه، عاقلانه و مدبرانه استاد رفت. همكار گراميام ضمن اشاره به اين موضوع مهم، يادي از شهيد دكتر شهرياري كردند و به مناسبت اشاره ظريفي هم به بحث حجاب داشتند.
دوستان بزرگوار من اذعان ميكنند كه يكي از معضلات دانشگاههاي ما در شرايط فعلي معضل بدحجابي و رويگرداني از حجاب و عفاف اسلامي است. بالاخره همه ما استاديم و با اين مسائل بصورت واقعي مواجهيم.
بسياري از استادان در مقابل بدحجابي دانشجويان دستها را به علامت تسليم بالا برده و پرچم سازش و مسامحه برافراشته اند. درحالي كه اگر ما عوامل مختلفي را كه منجر به بدحجابي ميشوند، يك به يك از نظر گذرانده و فهرستی از آنها تهیه كنيم به سرعت درمييابيم كه اصولاً بستر و زمينه اين موضوع كاملاً متنوع و مختلف است و بايستي براي خنثي كردن اثر هر زهري، از پادزهر مخصوص آن استفاده کنیم.
اينجا عرصه ورود استاد عاقل عالم مدبر است. وگرنه تجربه اثبات كرده است كه اگر با قشر جوان و دانشجو چكشي برخورد شود، دقيقاً اثر معكوس خواهد داشت. من از اين جهت به طرح اين مسئله ميپردازم كه احساس ميكنم مسئله همه ماست و جستن راهحلي براي آن به يكايك ما كمك خواهد كرد.
همچنين گاهي جوان به مسئلهاي معترض است و احساس ميكند کسی به او و اعتراض او توجهی نشان نمی دهد. بدحجابي را محملي براي اعتراض خويش قرار داده و با این روش نارضایتی خود را رسا و محکم فریاد می کند. در چنین شرایطی توصيه می شود كه استاد همواره گوش شنوايي براي شنيدن حرفهاي دانشجو داشته و از هنر «خوب گوش كردن» بهرهمند باشد.
برخي از اوقات نيز خانواده دانشجو لاابالي بوده، به اين قبيل اصول و مباني اهمیت کافی نمی دهد. طبيعي است اثري كه خانواده بر جوان دارد، بيشتر و مؤثرتر از ديگران است. البته دانشجوياني نيز هستند كه در اثر ارتباط با استادي شايسته يا دوستاني خوب و ارزشمند در مقابل خانواده بيمبالات خويش قد برافراشته و حتي در برخي مواقع ديدگاه آنان را نيز اصلاح كردهاند.
گاهي الگوهاي ناشايست ـ هنرپيشهها یا سوپراستارهای بيقيد و بند يا ستارههاي ورزشی ناشایست و یا به تعبیر برخی مجلات جوان پسند، سلیبریتی های k یلویی ـ جوان دانشجو را به دنبال خويش كشانده و باعث ميشوند كه وي از چنين معضلاتي سردرآورد. تغيير الگو، مناسبترين راه براي حل مسئلهاي است كه از چنين بستري ريشه گرفته است.
من مطالعه كتاب «انقلاب ژاكتهاي دگمهدار» اثر سركار خانم رقيه رودسرايي را كه موسسه كتاب نشر به چاپ آن همت گمارده است، به همكاران عزيزم توصيه ميكنم. كتابي كه به بررسي آماري و شواهد و قرائن گوناگونی ميپردازد كه موج حجابخواهي در غرب را آشكار ميسازد.
درخصوص پرسش نخست به روايتي از امام صادق(ع) بسنده ميكنيم كه شخصي نزد حضرت آمده، پرسيد عقل چيست؟ حضرت فرمودند عقل چيزي است كه بوسيله آن خداوند پرستش شده و بهشت حاصل می شود. پرسشگر كه گويا از جواب امام تعجب كرده بود پرسيد پس آنچه معاويه داشت، چه بود؟ حضرت فرمودند آن نيرنگ و شيطنت است. چهرهاش به عقل ميماند ولي عقل نيست. (اصول كافي/1/11)
پاسخ پرسش دوم آنكه وظيفه ذاتي عقل تشخيص امور، قضاوت ميان صحيح و سقیم، حسابگري، ملاحظه جوانب امور و عاقبتانديشي است. (شهيد مطهري، بيست گفتار، ص 278)
در پاسخ به پرسش سوم نيز عباراتي از شهيد مرتضي مطهري آورده، به همين اندازه اكتفا ميكنيم: «اسلام، بيهيچ استثنايي متابعت از عقل را واجب ميداند. فضيلت عقل مانند همه فضائل ديگر نيازمند تلاش و تمرين است و به تدريج رشد ميكند و قوت ميگيرد. دستورالعملي كه از پيامبر براي تقويت اين نيرو نقل شده اين است كه از عجله در تصميمگيري پرهيز شود و انسان تا وقتي كاملاً نتايج و عواقب كاري را بررسي ننموده است، وارد آن نشود.(همان، صص 291-278)
اجازه دهيد من به دو تجربه جالب اشاره كنم كه دو نتیجه مختلف از آنها حاصل شده است. در هر دو تجربه، مخاطب دختر دانشجويي است كه لاك به ناخن زده و با چنین شرايطی وارد دانشگاه و كلاس درس شده است.
در مورد اول كه در يك دانشگاه انساني رخ داده، استاد صريحاً و در مقابل ساير دانشجويان از دانشجوی خویش ميخواهد كه لاك را پاك نموده و آنگاه در كلاس حضور يابد. جلسه بعد مشاهده ميكند كه دانشجو دستكش به دست كرده، اما حاضر نشده لاك را پاك كند.(عدم اقناع ذهني)
استاد ديگر هيچگاه ناخن دانشجو را لاكزده نميبيند!( اقناع ذهنی)
به نظر شما كدام برخورد عاقلانه، عالمانه و مدبرانه است؟!
*عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی
گزارش خطا
نظرسنجی
آیا به عنوان زن حاضرید با مهریه 14 سکه «بله» را بگویید؟




