بازدید 15384

راز ناكامي تهاجم فرهنگي ايران به جهان عرب!

سياوش سرمدي
کد خبر: ۶۰۸۲
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۸۶ - ۱۶:۴۶ 05 February 2008
در سال‌هاي اخير، تحولات سياسي و نظامي در منطقه خاورميانه در کنار سياست‌هاي مستقل ايران باعث شد تا جمهوري اسلامي ايران، جايگاه ممتازي در ميان همسايگانش پيدا کند. اثرگذاري ايران و متحدانش در منطقه به اندازه‌اي است که آمريکا هم پذيرفته بدون موافقت و جلب نظر ايران، هيچ راهي براي مشکلات منطقه وجود ندارد و از سوي ديگر، به دليل توان نظامي ايران، حذف آن هم امکان پذير نيست. به گونه‌اي که جورج بوش از حمله به ايران با عنوان جنگ جهاني سوم ياد کرد. اين قدرت سياسي و نظامي به اندازه‌اي است که تحليلگران سياسي و روزنامه‌ها از ايران «ابر قدرت منطقه اي» نام مي‌برند.
اما آيا ايران واقعاً يک ابرقدرت منطقه‌اي است؟

حقيقت اين است که به‌ رغم قدرت و نفوذ سياسي بالاي کشورمان در خاورميانه، وجود عنصري به نام «نفوذ فرهنگي» ايران، لازمه آن است كه ايران را يک ابرقدرت منطقه‌اي ناميد. در حقيقت، نفوذ «فرهنگ» عنصر ماندگاري است که مي‌تواند زمينه نفوذ و تثبيت عناصر ديگر را فراهم کند و در صورت نبود آن، نمي‌توان به ماندگار نفوذ سياسي و نظامي دلخوش کرد و متأسفانه، از نگاه برخي، ايران فاقد اين عنصر مهم است.
اهميت اين موضوع از تحليل قدرت آمريکا مشخص مي‌شود. شايد آوردن اين موضوع از شدت تکرار ملال‌آور باشد، ولي بايد پذيرفت که فرهنگ آمريکايي قبل از نيروهاي نظامي و نفوذ سياسي اين کشور، جهان را گرفت و هم‌اكنون هيچ کشوري نيست که بتواند ادعا کند تحت تأثير فرهنگ آمريکايي نيست.

به بيان ديگر، اهميت ابرقدرت بودن آمريکا به اين است که سهم عمده‌اي از اوقات فراغت مردم جهان را محصولات آمريکايي پر مي‌کند و اين حتي شامل کشورهايي هم مي‌شود که آمريکا نتوانسته در آنها به لحاظ سياسي و نظامي نفوذ کند؛ مثل کشور خودمان، چين و روسيه.
من نمي‌دانم که سياستگذاران ايراني از پيش براي اين‌که به عنصري تأثيرگذار در منطقه تبديل شوند، برنامه‌ريزي کرده بودند يا نه؟! اگر با برنامه‌ريزي اين اتفاق افتاده، جاي تعجب است که چرا به عنصر فرهنگ و رسانه توجهي نکرده‌اند و اگر بدون برنامه‌ريزي، ايران صاحب اين جايگاه ممتاز شده، بايد بدانند کشوري که حتي از يک رسانه تأثيرگذار براي مخاطب قرار دادن ساکنان آن برخوردار نيست، نمي‌تواند ادعا کند که يک ابرقدرت منطقه‌اي است.

براي رساندن منظور از اين بحث، بهتر است که نخست به اين پرسش پاسخ دهيم که آيا ايران از نظر فرهنگي و هنري، توانايي تأثيرگذاري بر منطقه را دارد؟ حقيقت اين است که با همه مشکلاتي که در زمينه توليد محصولات فرهنگي ـ هنري در داخل کشور وجود دارد، وضعيتمان قابل مقايسه با کشورهاي عربي نيست. کساني که مدتي در کشورهاي عربي منطقه زندگي کرده باشند، مي‌دانند که وضعيت فرهنگي اين کشورها، چيزي شبيه به فاجعه است. در حقيقت، ديگر چيزي به نام فرهنگ عربي وجود ندارد. سطحي بودن در جهان عرب هم رشته‌هاي هنري را شامل مي‌شود و هم همه رشته‌هاي علوم انساني را.

نسل نويسندگان، شاعران و حتي موسيقي‌دانان بزرگ عرب از بين رفته يا در حال از بين رفتن است و هنرمند از نظر مردم عرب، کسي است که خوب مي‌رقصد. متفکران امروز جهان عرب، کساني هستند که در روزنامه‌ها تحليل سياسي مي‌نويسند يا با شخصيت‌هاي سياسي مصاحبه مي‌کنند و هر کشوري که پول بيشتري بدهد، به راحتي حقيقت را زير پا گذاشته و مدح او را مي‌گويند. نويسندگان و هنرمنداني چون «آدونيس» و «مارسل خليفه» براي فرار از ديکتاتوري و سطحي بودن عرب به اروپا مهاجرت کرده‌اند و نسل هنرمنداني چون فيروز و وديع‌الصافي نيز رو به انقراض است. در جهان عرب امروز که فاسدترين خواننده‌ها تنها صدها هزار دلار هزينه گروه حفاظتشان مي‌کنند، نويسنده شاخصي چون جورج جرداق که داراي اعتبار جهاني است اگر روزي نيم ساعت در راديو صوت لبنان برنامه اجرا نکند، از گرسنگي خواهد مرد.

در اين اوضاع، فهميدن اين موضوع چندان سخت نيست که ايران با توجه به توانايي‌هايش ظرفيت تأثيرگذاري فرهنگي يا به عبارت ديگر تهاجم فرهنگي به جهان عرب را دارد. ما مي‌توانيم کاري کنيم که بخشي از اوقات فراغت جامعه سيصد ميليوني عرب را محصولات هنري ايراني پر کند. ما مي‌توانيم فيلم‌هايمان را در کشورهاي عربي اکران کنيم و زمينه‌اي فراهم آوريم که اعراب موسيقي ايراني گوش کنند، داستان‌هاي نويسندگان ايراني را بخوانند و کتاب‌هايي که توسط اساتيد علوم انساني ايراني نوشته شده را در دانشگاه‌ها تدريس کنند. مهمتر از همه اين‌که مي‌توانيم رسانه‌هايي داشته باشيم که مخاطب عرب، بتواند به آن اطمينان کند. اگر اين اتفاق بيفتد، مي‌توان ادعا کرد که ايران قدرت برتر منطقه است و مي‌تواند از اين قدرت در راه حذف ديدگاه ريشه‌دار دشمني عرب و عجم استفاده کرده و انسجام اسلامي را که مد نظر رهبر معظم انقلاب است، تحقق بخشد.

حال اين پرسش مطرح است که چه اتفاقي افتاده است؟ امروز ضريب نفوذ فرهنگي هنري ايران در کشورهاي منطقه چقدر است؟ براي پاسخ به اين پرسش، بهتر است ببينيم در 27 سال پس از انقلاب چه کار کرده ايم و ميزان فعاليتمان را با کشوري چون عربستان سعودي ـ که در نگاه اول به هيچ‌وجه کشور فرهنگي به نظر نمي‌آيد ـ مقايسه کنيم.
مقايسه را از رسانه‌ها آغاز مي‌کنيم. ايران هم‌اكنون دو شبکه تلويزيوني عرب زبان دارد؛ «الکوثر» و «العالم». شبکه الکوثر به دليل سياستش، عمده مخاطبانش شيعيان هستند و نمي‌توان آن را يک شبکه عام دانست و العالم هم يک شبکه خبري و سياسي است که سهمي در سرگرم کردن مردم ندارد. در مقابل، عربستان سعودي به رغم سياست‌هاي سختگيرانه مذهبي‌اش در بعد رسانه‌اي در سطح جهان عرب، بسيار فعال است و تعداد زيادي شبکه تلويزيوني ماهواره‌اي دارد.

مجموعه شبکه‌هاي MBC که شامل چهار شبکه است، شبکه العربيه، مجموعه شبکه‌هاي روتانا که شامل پنج شبکه سينما و موسيقي است، مجموعه شبکه‌هاي ART که دقيقاً از تعداد آنها اطلاعي ندارم، ولي گمان مي‌کنم حدود ده شبکه است، شبکه مذهبي الرساله، دو شبکه مستقبل و اخبار مستقبل و به تازگي هم 51 درصد سهام شبکه تلويزيوني LBC لبنان را که پربيننده‌ترين شبکه تلويزيوني جهان عرب است، خريده و آن را به يک شبکه کاملاً سعودي تبديل کرده است. مجموع اين شبکه‌ها، موضوعات گوناگوني از جمله سياست، موسيقي، سينما، برنامه‌هاي تفريحي و حتي ورزش را پوشش مي‌دهند.
از آنجا که دولت سعودي، خودش فاقد توليدات فرهنگي و هنري است، بخش عمده‌اي از برنامه‌هاي تفريحي اين شبکه‌ها را توليدات آمريکايي پر مي‌کند. جدا از اين، عربستان سعودي مالکيت سهم عمده‌اي از ماهواره عرب است و بدر را در اختيار دارد.

درباره روزنامه‌ها، ما دو روزنامه «الوفاق» و «کيهان» عربي را به زبان عربي منتشر مي‌کنيم، اما دامنه توزيعش در سطح شهر تهران است و ممکن است حتي کيوسک‌هاي شهر ري هم اين روزنامه‌ها را نداشته باشند. به کيفيت مطالب اين روزنامه‌ها و اين‌که آيا اگر توزيع گسترده‌تري داشته باشند، کسي آنها را مي‌خواند يا نه، کاري ندارم. مهم اين است که اين دو روزنامه در درجه نخست به دليل شيوه عجيب توزيعشان، هيچ تأثيري بر جهان عرب ندارند. در مقابل، عربستان سعودي مالکيت مهمترين روزنامه‌هاي جهان عرب همچون «الشرق‌الاوسط» و «الحيات» را دارد. روزنامه‌اي چون «المستقبل» هم مستقيم به سعودي وابسته است و روزنامه داخلي‌ مثل «عکاظ» هم به دليل قدرتش، داراي تأثير منطقه‌اي است.
در زمينه سينما، موسيقي و کتاب نيز ما کاري نکرده‌ايم که بخواهيم آن را با کارهاي ديگران مقايسه کنيم.

متأسفانه، در سال‌هاي اخير، ما همه مسئوليت کار فرهنگي در خارج از کشور را بر عهده رايزني‌هاي فرهنگي گذاشتيم و ساختار اين رايزني‌ها نيز به گونه‌اي طراحي شده که نتيجه نداده است. در درجه نخست، رايزني فرهنگي، بيشتر مرکزي است براي فعاليت فرهنگي ـ مذهبي و اگر قرار است فعاليتي انجام شود، عمدتاً فعاليت‌هاي ديني است و در درجه دوم، رايزن‌ها ديپلمات هستند و زير سيطره وزارت خارجه و طبيعي است که وزارت خارجه هم همه چيز را از دريچه «مصلحت» سياست خارجه نگاه مي‌کند و در اين چهارچوب، کار فرهنگي كارساز سخت جاي مي‌گيرد.
براي واحدهاي داخلي هم که وظيفه پخش محصولات فرهنگي در خارج از کشور را بر عهده دارند ـ همچون بنياد فارابي ـ مخاطب اروپايي، مهمتر از مخاطب عرب است. طبيعي است براي کساني که در اين واحدها کار مي‌کنند، سفر به فرانسه و آمريکا، جذابتر از سفر به يمن و بحرين و سوريه است. به همين خاطر، کسي در جهان عرب سينماي ايران را نمي‌شناسد و اگر عرب‌ها نامي از کيارستمي و مجيدي شنيده و برخي فيلم‌هاي آنان را ديده‌اند، به خاطر تلاش شرکت‌هاي فرانسوي و آمريکايي است.
در پايان بايد پرسيد: چرا جمهوري اسلامي ايران، به رغم ظرفيت فرهنگي هنري‌اش از اين امکان استفاده کند؟ امکاني که هم به نفوذ و ثبات سياسي‌اش در منطقه کمک مي‌کند و هم بازار جديدي براي محصولات فرهنگي هنري‌اش مي‌گشايد. به نظر من، اين پرسش را بايد مسئولان فرهنگي کشور پاسخ دهند.

پس از تحرير:
1ـ در مدخل شهر صور در جنوب لبنان، درست روبه‌روي محل عمليات شهيد احمد قصير، يک سينمايي است که شايد تنها سينما در منطقه شيعه‌نشين جنوب لبنان باشد. صاحب اين سينما و عمده مخاطبانش، شيعه هستند، اما فيلم‌هايش توسط شرکت‌هاي توزيع فيلمي که وابسته به کمپاني‌هاي آمريکايي است، تأمين مي‌شود. حدود يک سال پيش، اين سينما، فيلم ضد ايراني 300 را به نمايش گذاشته بود. فهميدن اين موضوع زياد سخت نيست که نمايش اين فيلم در قلب جامعه شيعه لبنان با چه هدفي صورت گرفته. در آن زمان، رايزن فرهنگي وقت جمهوري اسلامي ايران، سخت مشغول برگزاري کنفرانسي درباره سيره يکي از علماي بزرگ لبنان بود و انگار نه انگار که اصلاً چنين فيلمي در کل لبنان و تنها سينماي موجود در منطقه شيعه‌نشين اکران شده است. يکي ديگر از کارهاي اين رايزن محترم اين بود که به محض پذيرش اين مسئوليت ـ در حالي که سفير ايتاليا تلاش مي‌کند تا هر طور شده، زبان ايتاليايي به عنوان زبان سوم در مدارس لبناني تدريس شود ـ ايشان تشخيص دادند که کلاس تدريس زبان فارسي ضرورتي ندارد و آن را تعطيل کردند.

2ـ حدود دو سال پيش، به همراه دوستي براي کاري به رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در سوريه رفته بوديم و اين توفيق را داشتيم که با رايزن محترم فرهنگي کشورمان در دمشق ملاقات کنيم. ايشان با توضيحي درباره فعاليت‌هايي که در رايزني انجام شده است، نمونه‌اي از کارهايي را که انجام داده بودند، به ما نشان دادند. يکي از مهمترين کارهايي که توسط رايزني فرهنگي ايران در سوريه انجام شده بود، چاپ کتاب معرفي مناطق زيارتي و سياحتي سوريه بود که با راهنمايي و همکاري وزارت فرهنگ سوريه انجام شده بود.
تور تابستان ۱۴۰۳
آموزشگاه آرایشگری مردانه
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
واقعا کشورهای عربی از لحاط ظ فرهنگی چشم و گوش بسته در اختیار غرب هستند. در دبی هم شبکه هایی که جدیدا تاسیس می شوند همانند mbcها فقط برنامه های آمریکایی را که هیچ سنخیتی با فرهنگ مردم کشورشون نداره نمایش میدن. شبکه های عربی هم که برنامه هاشون در حد سریالهای قبل از انقلاب ایرانه. اما ایا مسئولین ایرانی قدرت و توانایی این رو دارند که فیلمهای ایرانی در این کشورها به نمایش در بیان؟
مديران محترم
با سلام
رايزن محترم ايران را كه شما ذكر كرده ايد، از مديران موفق و دلسوز و آگاه كشوري مي باشد كه سابقه چند ساله در مديريت عرصه بين الملل داشته و اشراف كاملي بر اوضاع لبنان دارند
خدمات شايسته ايشان در امر تقريب و گفتمان نخبگان اسلامي بر مسولين نظام پوشيده نيست.
شاید باید قبل از اینکه به صدور فرهنگ ایرانی به کشورهای عربی فکر کنیم، به تثبیت این فرهنگ درکشور خودمان بپردازیم. واقعا چقدر برای افرادی مانند کیارستمی و مجیدی و بیشتر کارگردانهای کشورمان ارزش قائل هستیم؟ چقدر برای بزرگان علمی و فرهنگی دیرگام ارزش قائل هستیم؟ چند درصد از مردم ایران این افراد را می شناسند؟
لازمه صدور فرهنگ اینست که آن فرهنگ در کشور نهادینه شده باشد.
من مقیم سوریه هستم و با اگاهی کامل این مطلب را مینویسم
از دوستی که با کمال بی انصافی کارهای رایزنی ایران را در سوریه به کتابی نسبت دادند که اتفاقا چاپ رایزنی نیست بلکه با پیگیری رایزنی ما وزارت اوقاف و جهانگردی خود سوریه چاپ کرده معلوم میشود که خیلی از نوشته هایی از این دست و انتقادهایی اینگونه با اطلاعات بسیار ضعیف و تا حدودی هم مغرضانه نوشته می شود چون در سه سال گذشته به همت و پشتیبانی رایزنی ایران در سه دانشگاه بزرگ سوریه گروه زبان و ادبیات فارسی تشکیل شده که در هیچ کشوری سابقه ندارد و این البته یکی از کارهای رایزنی است.
خدای ترسی و صداقت گویی نشانه مسلمانی ماست
مطلب فوق بسيار قابل تامل است ويكي ازكاستيهاي بزرگ حوزه فرهنگي ماست كه به دليل برخي تنگ نظري وسطحي نگريها ونداشتن مسئولان خبره فرصتهاي طلايي راازدست داده ايم بعنوان نمونه اگر به برنامه آموزش آشپزي(فتافيت) نگاه كنيم كه برنامه اي بسيارموفق ومفيد وپربيننده است غذاهاي بومي اكثركشورهامعرفي ميشود ولي غذاهاي ايراني كه ازتنوع فوقالعاده اي برخوردارند بمقدارناچيز آنهم تحت عنوان غذاهاي خاورميانه معرفي ميشوند كه جاي بسي تآسف است
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل