سريال «ساعت شني» ناگهان به پايان رسيد. در پي پخش اين سريال پرمخاطب و نسبتا قوي، فشارهايي از سوي برخي محافل و رسانهها به ضرغامي وارد آمد و باعث شد تا وي اين فشارها را به ميانه باريك «ساعت شني» منتقل كند تا شيشه آن بشكند و شنهاي اين ساعت، پيش از موعد مقرر به پايين بريزند و سرانجام مسئله «ختم به خير»! شود...
به راستي، راز موج انتقادات به اين سريال چه بود؛ طرح موضوع زنان خياباني و رحم اجارهاي؟
به راستي، آيا رسالت يك سريال اجتماعي چيزي غير از پرداختن به معضلات اجتماعي و واقعيتهاي تلخ جامعه و تلاش براي ارايه راهكاري براي آنهاست؟ اگر قرار است سريالي كه بر مبناي تحقيقات و فعاليتهاي ميداني و معضليابي كارشناسان سازمان بهزيستي درباره آسيبها و بزههاي اجتماعي ساخته شده نيز به چوب جنجالها و اعتراضهاي سطحي، صرفا با بهانههاي شبهشرعي رانده شود و پس از ساعتها مطالعه و تلاش و كار هنري و صرف بودجههاي كلان بريده بريده آن به خورد مردم داده شود، چگونه ميخواهيم صداوسيما را دانشگاه عمومي كرده و مشكلات اجتماعي را با اين ابزار حل كنيم؟

شايد هم اصل اين اعتراضات به خاطر نشان دادن بخشي از تضاد طبقاتي جامعه موجود است كه از الگانسسواران تا بيغولهنشينها را به راحتي در كنار خود جاي داده است. قطعا اين زشت است كه سي سال پس از انقلاب به جاي حلبيآبادهاي سابق، بيغولههايي پيرامون پايتخت وجود داشته باشند و زنان و مردان و كودكاني معصوم هم ناگزير در آنها زندگي كنند. اما آيا اين پديده زشت است يا نشان دادن آن؟
به اميد آن كه دلي بلرزد و احساسي تحريك شود و عزمي براي كاري جزم شود؛ با اين حال، گويا هنوز عدهاي با چماق «سياهنمايي» مانع به تصوير كشيدن واقعيتها ميشوند و هنوز در اين خواب خوش هستند كه با پاك كردن صورت مسئله، مشكل حل ميشود.
به راستي، آيا زن خياباني، بيماري رواني، فرق و اعتياد، خانوادههاي سستبنياد، اختلاف طبقاتي و ... معضل اين جامعه نيست؟
البته سريال به درستي در كنار نقشهاي سياه، سفيدها را هم روايت ميكند و نشان ميدهد كه در جامعه اصيل ايران، همواره كساني هستند كه با عقلانيت و ازخودگذشتگي چه گرههاي بزرگي را كه باز نميكنند.
بگذريم كه در اين سريال واقعگرا نيز طبق معمول براي شيرين شدن ذايقه ايرانيان در بخش پاياني ـ ايدهآلگرايانه ـ همه معضلات حل ميشود: ثروتمند بيتفاوت مسئول ميشود، دكتر رواني بهبود مييابد و جراحي ميكند، همسر معتاد ترك اعتياد ميكند، مشكلات جسمي و اقتصادي خانواده فقير و از هم پاشيده رفع ميشود، دختر فراري به خانواده برميگردد و نبض دختر باردار داراي غده برميگردد و هم خود نجات مييابد و هم كودك را به دنيا ميآورد.
اما به راستي، آيا ابزاري بهتر از سيما با بهرهمندي از تحقيقات مناسب، فيلمنامه قوي، بازيگران توانا و در مجموع جذاب و تأثيرگذار و پركشش، ميتواند به طرح معضلات اجتماعي پرداخته و در حساس كردن و آگاه نمودن جامعه نقشآفريني كند؟...
متن کامل را در ستون «يادداشت» بخوانيد.