تخریب مجسمه دایی
1- محسن صفایی فراهانی از طرف دولت نهم در حد یک سیاستمدار فرصتطلب به مردم نمایانده شد، مردی که به دلیل عضویتش در حزب مشارکت باید محاکمه شود و همه اینها در حالیست که او پرنفوذترین ایرانی در AFC و FIFA است.
بد نیست اولین واکنش صفایی را پس از انتخاب علی دایی به عنوان سرمربی تیمملی مرور کنیم:«معتقدم حضور فعلي دايي در راس كادر فني تيم ملي يك اشتباه است و اين اشتباه را نيز مديراني مرتكب شدهاند كه به دليل ضعفهاي خود خواهان سرپوش گذاشتن بر روي آن هستند» و پیشبینی عضو کمیته اجرایی AFC :« نبايد شرايط را به گونهاي فراهم ميكرديم تا لغزش احتمالي دايي در آينده، تيم ملي و او را به حاشيه براند.
دايي اسطورهي فوتبال ايران است و شكستن اين اسطورهها در هر مقطع زماني؛ دانسته يا نادانسته طبعات فراواني براي فوتبال ايران و حتي آسيا به همراه خواهد داشت. خيليها از دايي خوششان نميآيد و قطعا اين روند آسيب پذيري شرايط آينده فوتبال ملي و شخص علي دايي را بيشتر خواهد كرد» علیآبادی امروز کجاست؟ کفاشیان کجاست؟ چه بر سر دایی آمده؟ و البته صفایی چه جایگاهی دارد؟
2- در مورد علی دایی گفته میشود که او بهترین دانشجوی دانشگاه صنعتیشریف بوده که توانسته از سرش بهترین استفاده را بکند و البته قابلیتهای دایی قابل کتمان نیس
ت اما همه اینها برای موفقیت کافی نیست.
دایی بهترین گلزن جهان است و از این حیث جایگاهی غیرقابل کتمان در فوتبال جهان دارد، AFC از او بهعنوان اسطورهای تکرار ناشدنی نام میبرد و جایگاهی رشکبرانگیز در میان اهالی FIFA دارد اما چه اتفاقی میافتد که این سرمایه اجتماعی دسمایه سقوطی میشود که برای صعودش سالها عرق ریخته شد و ارادهای پولادین تقویتش میکرد؟ فوتبال ایران هر چندصد سال چند «علی دایی» میتواند تولید کند؟ باور کنید احتمالا دیگر هیچ!
3- امروز میتوان حق را به علی کریمی داد که در اردوی اردبیل به تشکیلات فدراسیون فوتبال تاخت و آن را در 30سال گذشته «ضعیفترین» خواند. علی کریمی واقعیتهای فوتبال ایران را از نزدیک لمس کرد و آنرا به زبان آورد و خاطر مسئولان ورزش ایران را آزرد تا مهر «محرومیت» بر نامش بخورد اما امروز بسیاری از فوتبالدوستان به حرفهای او رسیدهاند و متوجه شدند که او عمق فوتبال ایران را دید و بهدرستی بیان کرد.
علی دایی بر سطح حرکت کرد و برای همین همه مسائل را به طرق مختلف «توجیه» کرد، او واقعیتهای فوتبال ایران را ندید، به نظرات کارشناسان توجهی نکرد، بدترین رفتارها را با خبرنگاران داشت و دافعه شخصیتیاش را بیشتر از جاذبههایش نشان داد تا تیمملی ایران برای مردم، آن جذابیتهای تیم بلازویچ و برانکو را نداشته باشد.
خیلیها با تیمملی احساس نزدیکی نکردند چون این تیم را متعلق به خودشان نمیدانستند و برای همین بالاجبار به ورزشگاه آمدند تا برای موفقیت تیمملی شریک شوند، تیمی که چندان از جنس آنها نبود چون دایی دیوار بلندی میان آنها کشیده بود.
4- فوتبال ایران مولود عملکرد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ما است. فوتبالی که مثل اقتصادش زیرساختهای چندان مناسبی ندارد، مثل سیاست از سازوکار درست و تعیینشدهای برخوردار نیست، مثل فرهنگ چارچوب تعریفشدهای ندارد و مثل اجتماع از برقراری گفتمان درست و به سود منافع ملی برخوردار نیست.
علی دایی زاییده همین تفکر و ایده است و برای همین «باید» تحمل شود. علی دایی اهل گفتمان نیست چون هنوز به آن درجه از اعتقاد نرسیده است که بتواند میان منافع خود و منافع ملی مرزی قائل شود وگرنه کدام سرمربی تیمملی را سراغ دارید که نام شرکت تولیدی و اقتصادی خود را بر روی پیراهن تیمش منقش کند؟
کدام سرمربی حاضر میشود بیتوجهی ملی به تیمش را نادیده بگیرد و حرکت بر مسیر غلط را ادامه دهد؟ مسیری که نتیجهای در پی نداشته و فوتبال ایران را در شرایط ویژهای قرار داده است. دایی رفت چون قدر خودش را ندانست و برکنار شد چون تا به پایان حاضر نشد چشمانش را بهروی واقعیتها باز بگذارد.
5- دایی با تبری در دست فقط به خودش ضربه زد، او همان بازیکن ملی بود که به بدترین شکل ممکن از تیمملی کنار گذاشته شد و بهدلیل جو سنگینی که علیهاش بهوجود آمد، بعد از جامجهانی به امریکا رفت و با ایران نیامد. او حالا با همان رفتار از تیمملی ایران بهعنوان سرمربی کنارد گذاشته شد چون نتوانست ارتباط سیستماتیکی میان خودش و دیگران بهوجود بیاورد.
او همان مردی بود که همه رسانهها را به یک چوب راند و بهنام «باج ندادن» از کنارشان گذشت و این در حالیست که وظیفه رسانهها انتقاد است. دایی به مجسمه خودش ضربه زد چون رفتارها و گفتارهای متناقضش آزاردهنده شده بود و باید میدانست که سرمربیگری تیمملی «تجربه» نیست بلکه استفاده از «تجربیات» است، بهتر است از حرفهای خودش وام بگیریم که در پاسخ به خبرنگاران گفت:«تیمملی آزمایشگاه نیست که من به بازیکنان نحوه شوت زدن را یاد بدهم» و این در حالی است که تیمملی برای دایی «آزمایشگاه» بود، بدون اینکه تجربیات بزرگ را بیازماید در این سمت قرار گرفت و خودش بزرگترین قربانی لقب گرفت.
در این میان دستگاه سیاست مقصر است، سازمان تربیتبدنی تقصیر بیشتری دارد و البته فدراسیونی که تن به گزینهای داد که «یکشبه» به تیمملی رسیده بود.
فقط بايد براي زيرساختها كاري كرد. افراد اهميت چنداني ندارد.زير ساخت كه درست شود افراد هم در چارچوبهاي آن حركت ميكنند.
گفتاورد خوبي بود واقعا
اسطوره هاي ما چه در سياست و
چه در ورزش زمان مناسب براي رهاسازي
مقام و موقعييت نمي شناسند علي
پروين هم باخود چنين كرد .اما واقعا
ازدايي بعيد بود اينطور خودش را دفن كند







