چهل تعبیر مردمی درباره میلیونها قهرمان جنگ

شش میلیون رزمنده از ارتش، سپاه، بسیج، نیروهای انتظامی و جهاد سازندگی در بزرگترین نبرد ایران در یک قرن اخیر به صف شدند تا حتی یک وجب از خاک ایران کاسته نشود و مجاهدتشان به دشمنان ایران نشان داد که کوشش برای تجاوز و اشغال ایران چه کابوسی دارد. به تعبیری، دفاع مقدس در بازدارندگی برای هجوم به ایران در سه دهه اخیر نیز تاثیر مستقیم داشت و باعث شد دشمنان ایران اشتباه محاسباتی نکنند.
با این آمار، تقریباً از هر هشت ایرانی، یک تن در آن دوران به جبهه رفت و برای دفاع از این آب و خاک، ایثار کرد و داستانهای فراوانی از قهرمانی این مردم وجود دارد که شمار اندکی از آنها را میدانیم و قهرمانان اندکی از آن جمع بزرگ را میشناسیم. هرچه از تاریخ جنگ دور میشویم، زنان و مردان بیشتری را از جمع دلاورانی که در دل آتش و خون رفتند و جان خود را فدا کردند، خواهیم شناخت و ارزش این منظومه افتخار بیش از پیش نمایان میشود.
فریاد ناهنجار خودروها اجازه نمیدهد که صدایشان را بشنویم و دودی که تهران را فرا گرفته، اجازه نمیدهد رشادت این مردان رشید را در این ابرشهر شاهد باشیم. نه تنها شهرها را برای عبورشان از معابر مهیا نساختیم و حداقلها را برایشان فراهم نکردیم که یادگارهایشان را با نیش و کنایه خطاب کردیم و برخی از ما برای آنکه آنها را به موزه ببریم، کم تلاش نکردیم! چه رسد به آنکه بخواهیم قدردانشان باشیم.
از مردم پرسیدیم چه احساسی نسبت به قهرمانان جنگ دارند که بسیاری شان را نمیشناسیم و با محاسن سفید، همچنان گمنام هستند و دهها تن از مردم از میان خیل عظیمی که حاضر به سخن گفتن درباره قهرمانانشان نشدند، در یک جمله احساس شان را درباره شهدا بگویند و بیش از چهل شهروند از کودک تا کهنسال و از پزشک تا مادر شهید احساسشان را نسبت به قهرمانان جنگ گفتند تا فیلم دیدنی از این سلسله جملات شکل بگیرد.
سلام علیکم
سلام برهمه پاسداران دیروز،وامروز،وفردا
مااکنون *پریشان* هستیم.
اما *پشیمان* نیستیم.
*ما* همان کهنه *رزمندگان* پیادهایم؛
که *سواری* نیاموختهایم.
*ما* همان هایی هستیم؛
که به *وسوسهی قدرت* نرفته بودیم.
میدانید *تعداد ما* در هشت سال جنگ،
چند نفر بود؟؟؟؟
*۳/۵* درصد از کل جمعیت ایران!!!
اما *مردانگی* را *تنها* نگذاشتیم.
ما *غارت* را آموزش ندیده بودیم.
رفتیم و *غیرت* را تجربه کردیم.
اکنون نیز *فریاد* میزنیم که:
این *حرامیان یقه سفیدان قافلهی اختلاس*
از ما نیستند...
*این گرگانی که صد پیراهن یوسف را دریدهاند* از ما نیستند .
این *خرافات خوارج پسند*
وصله ی مرام ما نیست.
*ما* نه اسب امام زمان دیدیم؛
نه بی ذکر سالار شهیدان،
جنگیدیم.
اما
*استخوان در گلو*
و
*خار در چشم*،
از
*وضعیت امروز مردم خوبمان*
شرمندهایم,,
شرمنده ایم؛
با صورتی سرخ.
شرمنده ایم؛
با دستانی که در فکه و شلمچه و مجنون و هور و ارتفاعات غرب جا مانده است.
ای همه ی آنانی که
*احساس پاک*
را می شناسید!
*ما*،
اگر به جبهه نمیرفتیم؛
با دشمنی که به تلافی قادسیه،
برای هلاک مردم و میهن مان ایران،
آمده بود؛
چه می کردیم؟
شما را به آن سالار شهیدان،
ما را
*بهتر قضاوت*
کنید.
حساب اندکی از ما که
*آلوده* شدند؛
و
*شرافت*
خود را فروختند؛
را به پای ما ننویسید.
*بگذارم و بگذرم*
سربازم و هرگز نکنم پشت به میدان





