بازدید 30026
عضو سابق گروهک تروریستی منافقین:

پدرم گفت نام این کار شما در همه جای دنیا خیانت است

در واقع در دستگاه فرقه ای، فرقه می گردد ببیند مخاطب نظراتش چیست. اصلا در این تکنیک های جذب هست که جذب کننده، نخست طرف مقابل را سونداژ می کند که تمایلات و تفکراتش چیست و بر پایه همان سوار می شود و فرد را جذب می کند/ سازمان در سال 68 اعلام کرد که ما در درون سازمان زن و شوهر نداریم، ولی به این معنا نبود که قبلش زن و شوهر و خانواده ای بود، ولی به تدریج به این نتیجه رسیدند که...
کد خبر: ۱۷۴۴۵۸
تاریخ انتشار: ۱۲ تير ۱۳۹۰ - ۰۵:۱۰ 03 July 2011
برنامه صندلی داغ جمعه شب این هفته اختصاص داشت به گفت و گوی امیرحسین مدرس با یکی از اعضای سابق گروهک تروریستی منافقین.

به گزارش «تابناک»، «ابراهیم خدابنده»، یکی از قربانیان تواب این فرقه است که در صندلی داغ این هفته به تشریح نوع رفتارها و عقاید این گروهک تروریستی پرداخت.

مهمترین نکات مطرح در این گفت وگو به شرح زیر است:

شرح مختصری از زندگی

خانواده ما یک خانواده متوسط و تا اندازه ای مذهبی بودند؛ کمی سنتی و کمی مدرن. البته من خودم در زیر بازارچه آشیخ هادی به دنیا آمدم و بیشتر فامیل ما در منطقه گذر وزیر دفتر، درخونگاه، گذر مستوفی و در این مناطق بودند. پدرم کارمند بانک ملی بود که بعد منتقل شدیم به خیابان پاستور و عباس آباد و خلاصه رشد کردیم به بالای شهر رفتیم. بعد سال 50 من برای ادامه تحصیل رهسپار انگلستان شدم و در دانشگاه نیوکاسل فوق لیسانس مهندسی برق گرفتم، البته پیش از انقلاب، در دانشگاه هم عضو انجمن اسلامی بودم سال 55 ـ 56 و در سال 57 هم من با یک خانم انگلیسی ازدواج کردم.

وقتی که انقلاب پیروز شد، من باز هم با انجمن اسلامی فعالیت داشتم در منچستر. مثلا روز انتخابات 12 فروردین بود برای رفراندم اساسی که ما اتوبوس گرفتیم و بچه های ایرانی را بردیم منچستر که رأی بدهند و برگرداندیم. پس از انقلاب فضا سیاسی شد. تا آن موقع بحث فقط مقابله با شاه بود و تمام هدف شاه بود. پس از انقلاب، نخستین جدایی که پیش آمد، سازمان مجاهدین خلق آن موقع اعلام کرد، کسانی که هوادارش هستند، باید از انجمن اسلامی بیرون بیایند. من آن موقع یک مقدار سمپاتی داشتم و شناخت آنچنانی هم نداشتم. دفاعیاتشان را خوانده بودم. ما مردد بودیم که چکار کنیم و چرا باید جدا شویم. یک جلسه ای در لندن گذاشتند که ما همه رفتیم و در جلسه شرکت کردیم. یکی از مسئولین مجاهدین به نام احمد شادبختی که بعدا در درگیری ها در داخل کشته شد، آمد و سخنرانی کرد. خیلی خوب سخنرانی می کرد. از نهج البلاغه و از قرآن، بار صحبتش اسلامی بود و ماحصل صحبتش این بود که ما یک نیروی ضد استثماری هستیم و متکی به طبقه کارگر.

آن موقع فضا واقعا ضد آمریکایی بود و بعدا دریافتیم که سازمان هر مقطعی بر اساس مد روز چهره اش را نشان می داد. تجربه 23 ساله من با سازمان مجاهدین خلق که عضو این سازمان بودم، این گونه بود که افراد به بهانه جذب می شدند، بهانه های روز. چی موضوع روز است و بعد به تدریج شستشوی ذهنی می شدند، به شکلی که دیگر اسیر سازمان می شدند و بر پایه آن باید فکر می کردند.

نخستین آشنایی با سازمان مجاهدین

سال 55 ـ 56 چون در انجمن اسلامی مثلا کتاب دفاعیات مسعود رجوی توزیع می شد با بنیانگذاران سازمان آشنایی بود و سازمان مجاهدین خلق خودش را منتصب می کرد به گذشتگانی مثل مصدق و بازرگان و بالاخره آن موقع زیاد مرزبندی سیاسی هم مطرح نبود. سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک سازمان اسلامی شناخته می شد و تصور بر این بود که حتی مورد تأیید خیلی از روحانیون هم هست.

سازمان این هنر را داشت که خودش را منطبق کند. اگر من برگردم به سابقه بنیانگذاران سازمان که البته من اینها را پس از جدایی از سازمان مطالعه کردم و متوجه شدم که سازمان مبنا و بینانگذاری اش را بر سه جریان ضد شاه؛ یکی جریانات مذهبی، یکی جریانات ملی و یکی جریانات سوسیالیستی بنا کرد و ایدئولوژی را معرفی کرد که این سه تا در آن باشد. حتی این سه تا را در آرم خودش هم گنجاند، هم آیه و هم نقشه ایران و هم سندان و ستاره و همه اینها.

پدرم گفت: نام این کار شما در همه جای دنیا خیانت است

وقتی که من عضو سازمان شدم، روابط به گونه ای بود که رابطه با همسر و فرزندم و پدرم و مادرم همه قطع شد؛ یعنی می گفتند مبارزه است و باید همه اینها را کنار گذاشت. پدرم می گفت: من همه چیزت را می توانم بپذیرم، ولی یک چیز را می توانی برای من توضیح بدهی که با دشمنی که به ما حمله کرده، همکاری می کنی نامش چیست؟ نامش در تمام دنیا خیانت است، ولی چگونه بود که ما گمان می کردیم که خیلی هم ملی، میهنی است و ما برای اسلام داریم این کار را می کنیم؛ این برایش پذیرفتنی نبود.

نکته ای را بگویم، در انگلستان می دانید که مجازات اعدام نیست و تنها یک استثنا دارد، همکاری با دشمن در حال جنگ. فردی در رادیوی آلمانی نازی گوینده برنامه انگلیسی بوده، این فرد را پس از سال ها از پایان جنگ در بلژیک دستگیرش می کنند. می برند در انگلیس محاکمه و اعدامش می کنند، چرا که با دشمن در حال جنگ همکاری کرده است.

چگونگی مسأله زن و ازدواج در سازمان

سازمان مجاهدین در سال 68 اعلام کرد که ما در درون سازمان زن و شوهر نداریم. ولی به این معنا نبود که قبلش زن و شوهر و خانواده ای بود. سازمان از آغاز راه اندازی سال 44 در ایران یک سازمان مردانه بود؛ یعنی ورود زنان ممنوع بود. به تدریج به این نتیجه رسیدند که به لحاظ خانه های تیمی و محمل و غیره مشکل ایجاد می کند. چون باید خانه هایی را بگیرند که همه مردند و زود لو می روند، مجبورند برای پوشش زن ها را بیاورند؛ بنابراین از خانوده هایشان اعضایی را آوردند و با آنها ازدواج کردند و تشکیل خانواده به لحاظ پوشش و برای اینکه لو نروند و بگویند که اینجا خانواده زندگی می کند.

من وقتی که سال 59 وارد سازمان شدم، تا یک مدتی می رفتم نیوکاسل همسرم و بچه ام را می دیدم و برمی گشتم لندن. بعد قضایا کمی پیشرفته تر شد و یکی از مسئولین سازمان به نام احمد افشار، اوایل سال 60 آمد به انگلیس و مقدمات آمدن مسعود رجوی به پاریس را داشت می ریخت. بالاخره من را قانع کرد که با این زن انگلیسی که هیچ سمپاتی با سازمان ندارد، نمی شود و من به حالت ناگهانی ول کردم، که این خانم دو سال دوید که غیابی از من طلاق بگیرد. چون اصلا نمی دانست من کجا هستم. حتی با خانواده من در ایران تماس می گرفت که این کجاست و آنها هم می گفتند ما نمی دانیم. یعنی هر دو طرف بی خبر از من که من کجا هستم و دیگر رابطه را بر پایه مناسبات سازمان و تشکیلات با خانواده قطع کردیم و به همین دلیل جدا شدیم.

روش اینها شستشوی مغزی برای خشکاندن عاطفه در افراد سازمان بود

یکی از ویژگی های افراد سازمان که همواره در محیط های خشک و بدون عاطفه بودند، این بود که باید عاطفه در انسان کشته شود تا بتواند کنترل ذهن صورت بگیرد، این است که افرادی که سال ها در سازمان می مانند، تبدیل به افرادی به شکل مکانیکی می شوند. اصلا نمی توانند عواطفشان را نشان بدهند، نمی توانند کسی را دوست داشته باشند، نمی توانند محبت نشان بدهند. فردی که در سازمان است، برایش تعیین شده است که چه بخورد، چه بپوشد، کی حمام برود، کجا برود و کسی را هم نباید دوست داشته باشد به جز رهبر. در یک کتابی که من بعدها خواندم، کتاب خانم کاترین تیلر به نام مغز شویی، روند مغز شویی این است که اول فرد را از عواطفش خالی کنند، یعنی هر کسی که به او عشق می ورزد را تبدیل به نفرت کنند و بعد یک رهبر فرقه در دلش بماند و لاغیر. آن وقت دیگر ذهنش تحت کنترل در می آید.

من سال 1359 به سازمان رفتم و سال 1382 بر اساس اتفاق از سازمان بیرون آمدم و شروع کردم به مطالعه. البته به تشویق برادرم که او هم چند سال قبلش از سازمان جدا شده بود و در انگلستان است، مسعود خدابنده. کتابی را به نام فرقه ها در میان ما نوشته خانم مارگارت تالرسینگ را خواندم. این خانم ده سال روی فرقه های آمریکا و بحث کنترل ذهن کار کرده بود. ایشان هیچ اطلاعی هم از سازمان مجاهدین خلق و ایران نداشت. فقط در مورد فرقه های آمریکا و این روند مغزشویی صحبت کرده بود. وقتی من این کتاب را خواندم دیدم که انگار این کتاب را برای سازمان مجاهدین خلق نوشته. شگردها عینا همان بود. شگرد جذب نیرو و شگرد حفظ نیرو و شگرد کنترل نیرو. مثلا انقلاب ایدئولوژیک سازمان در چندین فرقه آمریکایی در خیلی سال قبل عینا تکرار شده بود و یک وسیله ای بود برای حفظ نیرو. من این کتاب را ترجمه کردم و توسط انتشارات دانشگاه اصفهان چاپ شد. چند وقت پیش هم دانشگاه اصفهان بودم برای رونمایی این کتاب.

یکی از ویژگی های فرقه ها، دوگانگی و نفاق است

فرقه ها خصوصیات زیادی دارند. یکی از ویوژگی هایشان دوگانگی درون و بیرونشان است؛ همان چیزی که ما به آن نفاق یا منافق می گوییم. این اصلا جزو تعاریف کلاسیک فرقه است. یعنی فرقه آن چیزی که نشان می دهد، نیست. سازمان همین شیوه را از اول داشته یعنی ایدئولوژی اش مطابق مد روز شخص می شده که چه چیز جاذبه دارد. زمانی در ایران اسلام جاذبه داشت، ضد امپریالیستی و ملی گرایی جاذبه داشت. همه اینها را گرفت. رفت خارج، سکولاریسم و فمنیسم جاذبه داشت، رفت در آن دستگاه و در آن وادی؛ یعنی ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایدئولوژی همه فرقه هاست و ایدئولوژی همه فرقه ها، یک کلمه بیشتر نیست. منافع رهبر فرقه. یعنی الان تمایلات رهبر چه حکم می کند؛ همان ایدئولوژی اش است. همه فرقه ها به همین شکلند. فرقه های کنترل ذهن و فرقه های مخرب اسمش را می گذارند. خود لغت فرقه ممکن است آن بار معنایی را نداشته باشد. منظور یک پدیده روانشناسی است با نام فرقه مخرب ذهن.

با هر کس بر اساس تمایلات و اعتقاداتش برخورد و او را جذب می کردند

در واقع در دستگاه فرقه ای، فرقه می گردد ببیند مخاطب نظراتش چیست. اصلا در این تکنیک های جذب هست که جذب کننده اول طرف مقابل را سونداژ می کند که تمایلات و تفکراتش چیست و بر آن اساس سوار می شود و فرد را جذب می کند. به همین خاطر مثلا ما در روابط بین المللی بودیم در اروپا. می رفتیم با نمایندگان مجلس انگلستان صحبت می کردیم. از قبل بررسی می کردیم که این فرد روی عراق خیلی موضع دارد، پس نباید سخنی بگوییم که سازمان در عراق است. عکس هایی از شورای ملی مقاومت در پاریس نشان می دادیم و می گفتیم که مرکز ما در پاریس است. یکی را می دیدیم که مثلا مسلمان است.گاه هم اشتباه می کردیم. مثلا رفتیم پیش یکی و فکر می کردیم که خیلی لیبرال است و شروع کردیم از حماس بد گفتن. بعد دیدیم طرف عصبانی شد و فهمیدیم که اشتباه کردیم. بر این اساس جذب می کردند.

حتی سازمان در خیلی از موارد جذب نام خودش را هم پنهان می کرد. در خود لندن انجمن های متفاوتی بود؛ انجمن ایرانیان، انجمن زنان و انجمن ورزشکاران. از این موضع می رفتند به عنوان ورزش یا حقوق زنان ولی به سازمان وصل بود. این فردی که می آمد دو سال با ارگان ارتباط داشت و نمی دانست این ارگان کیست. وقتی که خوب مطمئن شدند که کنترل ذهن خوب روش کار کرده، به تدریج و راه برگشتی هم ندارد، راه برگشت را هم به شکل فیزیکی و هم به شکل روانی می بستند.

نخست استقلال مالی فرد را می گرفتند و به فرد می گفتند که باید شغلت را ول کنی و بیایی در خانه ما زندگی کنی. خوب ایشان دیگر جا و مکانی نداشت. رابطه ات را با خانواده و دوستانت باید قطع کنی. پس از یک مدتی می دیدی که سن و سالی ازت گذشته و تحصیلی هم نکردی، کاری نداری، کسی را هم نداری و مجبوری دست کم سر پناهی داشته باشی و به لحاظ روانی، این تصور را به فرد می دادند که اگر پایت را از این سازمان بیرون بگذاری، بزرگترین خیانت را کردی و این در واقع خود آن فرد را در یک محصوری قرار می داد که نباید از این سازمان جدا شد و این خیانت است.

متن کامل این گفت وگو را اینجا بخوانید.
سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۳۹
مرگ بر منافق
لعنت لعنت لعنت
این فقط نگفت چرا با این همه تحصیلات وروشنفکربودن جذب شده !
مرگ بررجوي خاين اين پدر سگ از صدام حرامزاده تر است
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۶:۳۴ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۴
در اینکه رجوی یک خائن فاسق و مستحق مرگ است، شکی نیست. اما اگر حاصل یک ازدواج قانونی باشد، حق ندارید او را حرامزاده صدا بزنید.
مرگ برمنافقین کور دل وطن فروش عمال وجاسوس آمریکاواسرائیل خیانت کار که هنوزهم دستانش به فرزندان ایران زمین آلوده است برایشان دوزخ راآرزومندیم
به نظرم تکنیکهای روابط خارجی شان باید برای ما آموزنده باشد.
امیدوارم که دیگر اعضاء این سازمان نیز به خود بیایند و دیگران نیز تفکر کنند ...
حرف پدرشان همیشه درست است و در هیچ شرایطی جاسوسی برای بیگانگان و خدمت به منافع آنها قابل توجیه نیست کاری که بسیاری از مخالفان حکومت در ایران انجام داده و میدهند و منافقین در صدر آنها قرار دارند.
اينك توبگوكه عضوبرجسته كجاست؟
آن عضوشريف ومركزهسته كجاست؟
اين تلخي نفرت است وپايان سراب
آن دسته كجاگم شدوسردسته كجاست؟...
خدا همه را به راه راست هدايت كند انشاا...
جماعت بیشعوری هستند
جالب بود
بنام خدا سلام با گذشت بيش از سه دهه از انقلاب شكوهمند اسلامي در كشور وتقديم 17000شهيد مظلومانه ترور ،بالاخره
در سال جاري يك همايش وبرنامه تلويزيوني جهت پاس داشت ياد وخاطره اين شهيدان برگزار شد كه متاسفانه در برنامه هاي پخش شده از سيما، به جاي پرداختن به زندگي و نحو شهادت ،شهداي ترور كه اكثر آنان از اقشار چون كاسب ،كارگر ، زنان خانه دارو حتي كودكان بوده اند اقدام به مصاحبه با افراد جدا شده از سازمان مخوف منافقين كرده اند كه خود آنان نيز ساليان دراز در خدمت سركرده جنايت كار آن بوده اند پرداخته است حال اين جه بزرگداشتي است ما نمي دانيم .شما نيز پيروي دوستان صدا وسيما كرده وبراي اين افراد مطلب فراهم كرده ايد چرابايست اين مظلوميت هم چنان ادامه داشته باشد.
عين روش بهاييها.
به شيعيان مي گويند بها امام زماني بوده كه منتظرش بوديد. به مسيحيان در آمريكا هم مي گويند بها مسيح موعود بوده كه قرار بوده در آخر الزمان برگردد!!
اينها تا ديروز دستشان به خون هزاران انسان بي گناه آلوده بوده است حالا اگر هم توبه كرده باشند ( انشاالله) به مدد تبليغات سايت شماو صدا وسيما افرادي بيگناه و خوب شده اند چرا از خانواده هاي شهداي مظلوم ترور حرفي نمي زنيد چند مصاحبه با خانواده هاي كه جوانان زنان و كودكانشان قرباني جنايت گروهك رجوي شده است گرفته ايد !!!
مرگ بر منافقین
متن نظر من را نیاوردید
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هجدهم رمضان # شب قدر