عمليات «سرنوشت»

ناگفته‌هاي مهم محسن رضايي از آخرين ماه جنگ
کد خبر: ۱۴۰۹۹
|
۳۰ تير ۱۳۸۷ - ۱۷:۵۲ 20 July 2008
|
22862 بازدید

دكتر محسن رضايي، دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام در جمع خانواده شهدا و رزمندگان عمليات مرصاد لشكر 32 انصارالحسين همدان گفت: عمليات مرصاد و درگيري شديد آن را بدون حوادث آخر جنگ نمي‌شود خوب تحليل كرد. شايد اين روزها مناسبت خوبي براي مرور حوادث روزهاي آخر جنگ باشد، به ويژه كه پذيرش قطعنامه 598 هم در اين روزها اتفاق افتاد.

جنگ فراز و نشيب فراواني داشت. سال نخست جنگ، سال شكست‌هاي ايران و پيشروي عراق در سرزمين‌هاي ماست. ارتش عراق، پنج استان ايران را اشغال مي‌‌كند. بيشتر شهر‌هاي اين استان‌ها يا اشغال مي‌شوند و يا همچون اهواز به محاصره درمي‌آيد و يا در تيررس ارتش عراق قرار مي‌گيرد. با مقاومت‌هاي فراوان نيروهاي ارتش، سپاه، بسيج، عشاير ايران كه حضور جدي دارند، ‌اما كاري از پيش نمي‌رود. خود مردم همدان، نخستين نيروهايي بودند كه در قصر شيرين و برخي نقاط ديگر كشور از همان روزهاي آغازين جنگ حضور يافتند. استان همدان با اين كه در ظاهر مورد حمله قرار نگرفته بود و اين استان كرمانشاه بود كه در خط مقدم بود، اما مردم آن، نخستين گروه‌هايي بودند كه رسيدند آنجا و رفتند از سرزمين و از اسلام و انقلابشان دفاع كردند، ولي همه اينها مقاومت بود. براي همين، سال اول،‌ سال مقاومت ايران و پيشروي عراق است. ايران چهار تا پنج حمله بزرگ هم انجام داد،‌ اما همه آنها ناكام مي‌شد و كاري نمي‌توانست بكند.

سال دوم، ورق برمي‌گردد و ايران شروع مي‌‌كند؛ نخست آبادان را آزاد مي‌‌كند، بعد بستان و سوسنگرد و به ترتيب، فتح‌الفتوح و بيت‌المقدس تا اين‌كه به مرز مي‌رسد.
سال‌هاي سوم و چهارم، ايران وارد خاك عراق مي‌شود و نخست با عمليات رمضان از سمت بصره پيشروي مي‌كند و بعد جزاير خيبر را مي‌گيرد و سپس در مناطق غرب كشور در عمليات «مسلم‌بن عقيل» در شهر مندلي عراق مسلط مي‌شود و عملياتي هم در شمال غرب انجام مي‌دهد؛‌ از مريوان و ارتفاعات سليمانيه مي‌‌گذرد و بخش‌هايي از استان سليمانيه را مي‌گيرد... همين‌طور ديگر پيشروي‌هاي ايران ادامه پيدا مي‌كند تا اين كه مي‌رسيم به عمليات فاو و پس از آن، شلمچه را مي‌گيريم.

پس از عمليات ايران در شلمچه، قطعنامه 598 صادر مي‌شود. يك سال پيش از جنگ، در حقيقت يك مجموعه پيروزي‌هاي پي در پي در شش سال و نيم به دست مي‌آيد و در اصل در اين سال‌‌ها، اداره جنگ به دست ايران مي‌افتد. شش سال مداوم ايران حمله مي‌كرد و غالبا هم موفق‌ مي‌شد و گاهي هم پيروز نمي‌شد، اما مي‌آمد سر جاي اولش؛ 302 عمليات اين‌گونه شد و نام آنها را «عدم‌الفتح» گذاشتيم.

اواخر جنگ ايران موفق شد بخش زيادي از استان سليمانيه عراق را تصرف كند. ايران در سال آخر جنگ، يعني زماني كه قطعنامه 598 صادر شد، به نتيجه رسيده بود ديگر نمي‌تواند در جبهه‌هاي جنوب كاري بكند. چند قرارگاه در جنوب باقي ماندند تا منطقه جنوب را اداره كنند و يك قرارگاه در شمال‌غرب. فرماندهان قرارگاه‌هاي جنوب از جمله آقاي شمخاني، آقاي رحيم صفوي كه از فرماندهان اصلي جنگ بودند، پس از سه، چهار ماه آمدند و گفتند تا يك سال ديگر هم نمي‌شود در جنوب جنگيد، براي همين، عمليات ديگري به نام «والفجر 10» را در غرب كشور آغاز كرديم كه هدف اصلي‌اش آن بود كه ادامه پيدا كند و به اين ترتيب، به سمت سليمانيه حركت كنيم.

در جنوب به بن‌بست رسيده بوديم و راه پيشروي به سوي بصره و جنوب عراق قطع شده بود؛ بنابراين، كركوك، سومين شهر نفت‌خيز عراق، مورد توجه قرار گرفت و جبهه جديدي را باز كرديم تا نگذاريم جنگ با بن‌بست روبه‌رو شود، اما از همان هنگام پيدا بود كه با توجه به مقاومت قدرت‌هاي بين‌الملل، آنها نمي‌گذارند اين پيشروي‌هاي ايران ادامه پيدا كند و براي همين، سال آخر جنگ، سال پر تأملي بود كه بايد چگونه جنگ را اداره كرد؟ آيا آمريكايي‌ها دخالت مي‌كنند يا خير؟ اينها همه در تاريخ جنگ بحث شد.

ما بيش از شصت هزار نوار ضبط شده داريم. همه اين سخنان در آنها منعكس شده است. از يك سال پيش، نامه‌اي خدمت امام نوشته مي‌شود كه به زودي عراقي‌ها حملاتشان را عليه ايران آغاز مي‌كنند و احتمالا ما دچار شكست‌هايي مي‌شويم؛ يعني درست پس از عمليات كربلاي 5 و پس از پذيرش قطعنامه 598 نامه‌اي به صراحت نوشته شد. (البته اين نامه‌ها آن موقع سري بودند، اما امروزه اشكالي ندارد، جملاتي از آنها را براي مردم عزيزمان بگوييم). به هر روي، تحليل‌ها بر آن بود كه به زودي حملات شديد عراق آغاز مي‌شود، البته اين به زودي هشت تا نه ماه طول كشيد، ولي مهم اين است كه همه اين بحث‌ها از قبل داخل قرارگاه‌هاي جنگ ايران جريان داشته و بحث مي‌شده است.

بالاخره همينطور شد. عراق به جايي رسيد كه از اواخر فروردين سال 1367 يعني حدود سه، چهار ماه مانده به پايان جنگ، يك توان جديدي از خود نشان داد كه البته بسياري از عوامل هم در اين توان مؤثر بودند؛ از كمك‌هاي مستقيم بين‌الملل گرفته تا ورود مستقيم آمريكا به جنگ در خليج فارس و روحيه دادن به عراق. يك مجموعه‌اي از ژنرال‌هاي مصري و فرانسوي و روسي به كمك فرماندهان ارتش عراق آمدند. در عمليات «والفجر 10» ما پس از يك هفته كه پاتك‌هاي دشمن را خنثي كرديم، يك‌باره متوجه شديم يكسري از لشكرهاي اصلي عراق، سوار اتوبوس و تريلي و تانك‌بر شدند و به سمت جنوب رفتند. معلوم بود كه كارشناسان نظامي به ارتش عراق گفته بودند اينجا نجنگيد. جنگ شما اينجا نيست، برويد جاي ديگر با ايران بجنگيد و به دنبال آن، اطلاعات ماهواره‌اي فراواني به ارتش عراق داده شد. چون مسأله «مك فارلين» اتفاق افتاده بود، ارتش عراق و شخص صدام و كشورهاي عربي نسبت به آمريكايي‌ها بدبين شده بودند. آنها فكر مي‌كردند آمريكايي‌ها به دليل پيروزي‌هاي ايران در فاو و جاهاي ديگر، ديگر صدام را قابل دوام نمي‌دانند و پشت پرده به اين نتيجه رسيده‌اند كه بايد بروند با ايران كار بكنند؛ بنابراين به آمريكايي‌ها بدبين شده بودند. آمريكايي‌ها هم مي‌خواستند اين بدبيني را جبران بكنند و اطلاعات انبوهي به ارتش عراق مي‌دادند. مسأله همكاري منافقين با عراق هم بي‌تأثير نبود.
همه اين عوامل دست به دست هم داده بود و ارتش عراق، تحركاتي را پس از هفت سال از شروع جنگ آغاز كرد. هفته‌هاي اول پيشروي كرد، اما بعد به انفعال افتاد. ابتدا حالت فعال گرفت و مناطقي از ايران را هم كه ما گرفته بوديم، از ما پس گرفت؛ يعني فاو، جزاير خيبر و شلمچه.

در مناطق غربي ارتفاعاتي كه ما تصرف كرده بوديم و در عمليات «مسلم بن عقيل» پيرامون قصرشيرين اينها را گرفت و به مرز رسيد. در اواخر تير ماه جمهوري اسلامي قطعنامه 598 پذيرفت، آن هم باز دليلش روشن بود. دليل پذيرش قطعنامه 598 همان پيش‌بيني يك سال پيش بود كه وضع جبهه‌هاي جنگ به زودي تغيير خواهد كرد. اتفاق هم افتاد و همه هم ديدند؛ بنابراين، مسئولان كشور خدمت امام رفتند و از ايشان تقاضا كردند كه شما قطعنامه 598 را بپذيريد، اما امام زير بار نرفتند. از اوايل تير ماه تا پايان آن، حوادث ديگري رخ داد و ارتش عراق تمام نقاط مرز را گرفت و امام پس از اين‌كه نامه مسئولان كشور و نامه‌هاي فرماندهان سپاه و ارتش را ديدند، به ويژه نامه فرمانده سپاه را، همه اينها را كنار هم گذاشتند و فرمودند: من تصميم مي‌گيرم قطعنامه 598 را بپذيرم. ايران اعلام كرد برخلاف تصور همه دنيا، عراق از زير پذيرش 598 فرار كرد. اين نكات آخر جنگ به اندازه خود جنگ مهم است؛ يعني ساعت به ساعت اين دو هفته آخر جنگ مهم است.

حتي بسياري از بزرگان و نظامي‌هاي ما به دليل آن‌كه اين دو هفته را درست در كنار هم نمي‌گذارند، در جمع‌بندي از جنگ دچار اشتباه مي‌شوند. ما اعلام كرديم كه قطعنامه 598 را پذيرفتيم، امام هم پذيرفت و همه دنيا مي‌دانستند كه تا امام چيزي را نپذيرد، از سوي ايران جدي نيست.

ايشان قطعنامه 598 را پذيرفتند. مسئولان سياسي هم در سازمان فعال شدند، اما عراقي‌ها نپذيرفتند؛ يك روز گذشت، نپذيرفتند، دو روز گذشت، نپذيرفتند، سه روز گذشت، نپذيرفتند اما در صحنه جنگ، دو اتفاق مهم روي داد. با پذيرش قطعنامه 598 يك انقلاب اجتماعي در ايران رخ داد و مردم گروه گروه به جبهه آمدند و عراق هم به خرمشهر حمله و دوباره اين شهر را محاصره كرد. عمليات سرنوشت ايران شكل گرفت و حتي نام اين عمليات هم هنوز در روزنامه‌ها و كتاب‌ها نرفته است. نام اين عمليات «عمليات سرنوشت» شد و به اين دليل سرنوشت نام گرفت كه امام به سپاه پيام دادند؛ يعني احمد آقا با من تماس گرفت و گفت كه امام گفته‌اند يا سپاه يا خرمشهر. ما نيز نام آن عمليات را «سرنوشت» گذاشتيم و به ارتش عراق حمله كرديم و دوباره خرمشهر در روزهاي پاياني جنگ آزاد شد. عراق بلافاصله به كرمانشاه حمله كرد و ايران با طراحي عمليات مرصاد، او را در منطقه عقب زد؛ بنابراين تير، ماه بسيار تلخي بود؛ ماه حملات عراق، شكست ايران، پذيرش قطعنامه 598 و همه اينها حوادث تلخي است، اما پس از پذيرش قطعنامه 598 و در مرداد ماه همه چيز عوض ‌شد. علت عوض شدن هم ايجاد يك تحول اساسي در جبهه ايران پس از تقريبا يك سال بود كه انگيزه اصلي آن هم پذيرش قطعنامه 598 بود.

وقتي امام قطعنامه 598 را پذيرفت، بسيار مظلومانه و صادقانه با ملت ايران صحبت كرد؛ يعني توضيح داد كه من تا همين ديروز معتقد بودم جنگ را بايد ادامه بدهيم. من جام زهر مي‌نوشم و اين قطعنامه 598 را مي‌پذيرم. آمد صادقانه با ملت ايران صحبت كرد و آبروي خودش را هم در مسائل بين‌الملل در طبق اخلاص گذاشت؛ چرا؟ چون قطعنامه 598 اگر هم قرار بود پذيرفته شود، بايد يك سال پيش و در اوج پيروزي‌هاي ايران پذيرفته مي‌شد.

ايران زماني قطعنامه 598 را مي‌پذيرفت كه آن سرزمين‌هايي كه از موضع قدرت گرفته بود و باعث صدور قطعنامه 598 شده بود، ديگر در دستش نبود؛ بنابراين با اين شرايط از كجا معلوم بود وقتي ايران قطعنامه 598 را مي‌پذيرد، دنيا و عراق هم بپذيرند؟! اين خيلي ريسك بالايي است، آن هم براي كسي مثل امام، اما امام اصلا به اين مسائل توجه نكرد و تنها به رضاي خدا و مصلحت نظام و كشور فكر ‌كرد و صادقانه به مردم ايران گفت: من تا ديروز اينطوري فكر مي‌كردم، الان وضعيت اين گونه است و من قطعنامه 598 را پذيرفته‌ام و به مسئولان سياسي و نظامي هم اعتقاد دارم، كسي فردا عليه اينها شروع به جوسازي نكند.

اين دو سه جمله بيشتر نبود، ولي يك انقلابي در ملت ايران ايجاد كرد. در تمام شهرهاي ايران، انقلاب شد؛ از همدان تا كرمانشاه گرفته و غيره. آنقدر نيرو به سوي جبهه مي‌آمد كه ديگر ماشين نداشتيم نيروها را اعزام كنيم. بعضي مردم سوار ماشين‌هاي خودشان مي‌شدند و مي‌آمدند. اصلا يك قيامتي شد. اين نيروي عظيم آمد و وارد جبهه شد. در آن موقع دشمن خرمشهر را هم محاصره كرده بود، اما آن عمليات سرنوشت را كه ايران شروع كرد، كمتر از 48 ساعت ارتش عراق را عقب زد و نيروهاي آن را محاصره كرد تعداد زيادي را اسير گرفت و دوباره مرز بين‌الملل را در جنوب تأمين كرديم. هنوز آخرين تانك‌هاي عراق به مرز برنگشته بود كه ديديم از جبهه غرب خبر مي‌رسد منافقين در كرند غرب هستند و قبلش هم به ما گفته بودند كه ارتش عراق، قصر شيرين را محاصره كرده و آمده سرپل‌ذهاب را گرفته و يك خط را تشكيل داده است.

آن منطقه بيشتر دست برادران ارتش بود، اما تيپ نبي اكرم به فرماندهي برادر عزيزمان آقاي مرادي كه استاندار كنوني همدان است، در پادگان ابوذر سرپل ذهاب با يكي، دو گردان حضور داشتند. پيش از اين‌كه منافقين بيايند و وارد كرند شوند، ارتش عراق همه جاده‌ها را صاف و آماده كرده بود و تمام اقدامات لازم را براي اين‌كه منافقين را بفرستد تا وارد كرمانشاه شوند و بعد به تهران بيايند، انجام داده بود. يك نفر از منافقين هم در درگيري‌هاي مرز شركت نكرده بود و ارتش عراق تا خود نزديكي تنگه باطاق آمد. هواپيماهاي ارتش عراق حتي به صورت تاكتيكي مي‌آمدند جبهه ايران را پس از كرند و خط مقدم رزمندگان ما را فرودگاه اسلام‌آباد مورد حمله قرار مي‌دادند. رزمندگان ايران، راه را از فرودگاه اسلام‌آباد كه عقبه منافقين بود، بسته بودند و منافقين در چندين كيلومتر به محاصره افتاده بودند. پشت سرشان را لشكر 27 و 10 سيدالشهدا كه از جنوب آمده بودند و از جلو هم لشكر 32 انصار و تيپ قائم و سه تا گروه ديگري كه بودند جلوي اينها را بسته بودند و به اين ترتيب، اينها در محاصره قرار گرفتند. در روز دوم و سوم حتي با اين‌كه ايران قطعنامه 598 را پذيرفته بود، ارتش عراق نبايد كاري مي‌كرد و بايد آتش‌بس را مي‌پذيرفت، چون سازمان ملل و شوراي امنيت آتش‌بس اعلام كرده بود، اما هواپيماهاي ارتش عراق مي‌آمدند و خط مقدم نيروهاي ايران را بمباران مي‌كردند.

سردار مرادي مي‌گفت: من خودم خلبان‌هاي سوخوي عراق را با چشم ديدم كه بسيار پايين آمده بودند و بمباران مي‌كردند؛ بنابراين، در حقيقت اينها منافقين را در يك بسته‌اي گذاشته بودند تا زمينه را برايشان باز كنند و به قول خودشان جفت‌پا بيايند بروند تهران پياده شوند. توطئه خيلي ظريفي طراحي شده بود. از ماه‌ها پيش هم خودشان را براي اين كار آماده كرده بودند. همه چيز آنها به ذهن خودشان درست چيده شده بود. نيروهاي ما هم به دليل اهميتي كه خرمشهر داشت و امام فرموده بودند كه يا سپاه يا خرمشهر، عموما رفته بودند به سمت جنوب و داشتند دشمن را عقب مي‌زدند.

درست در همان لحظاتي كه ارتش عراق داشت در جنوب شكست مي‌خورد و از مرز خرمشهر برمي‌گشت، عراق عمليات غرب كشور را آغاز كردند؛ بنابراين، نيروهايي كه ما داشتيم، در راه جنوب بودند تا از اسلام‌آباد بروند پل دختر و از آنجا به سمت جنوب بروند. در اين راه دو كاروان با هم روبه‌رو شدند؛ يكي كاروان منافقين كه مي‌خواستند بيايند از باختران بروند به سمت تهران و قصدشان باختران نبود و ديگري هم كاروان‌هاي ما كه داشتند آماده مي‌شدند از باختران گذر كرده و از راه اسلام‌آباد بروند به سمت خرمشهر.
در حقيقت دو تا نيرو در يك منطقه‌اي با هم روبه‌رو شدند كه هيچ كدامشان فكر نمي‌كردند در اين منطقه با هم درگير شوند؛ نه منافقين فكر مي‌كردند جبهه جنگشان بين اسلام‌آباد و باختران است و نه نيروهاي ما كه با آنها درگير شدند، گمان مي‌كردند محل مصاف در اينجا خواهد بود، چون مأموريتشان خرمشهر بود، اما مهمترين يگاني كه توانست تأخير لازم را به وجود آورد تا نيروهاي ديگر و لشكرهاي ديگر برسند و كار منافقين را تمام كنند، لشكر 32 انصارالحسين بود.

البته گردان‌هايي از لشكر 32 انصار هم در جنوب مي‌جنگيدند و تعدادي از گردان‌هايشان در خط مقدم خرمشهر بودند و نيز يكي، دو، سه گردانش در كرمانشاه بودند و فرمانده اين لشكر نيز در خرمشهر مي‌جنگيدند و حتي به بقيه يگانشان هم گفته بودند راه بيفتند بيايند، وعده ما خرمشهر. يكباره به آنها دستور داده مي‌شود كه نه، ديگر جنگ عوض شده است. خرمشهر را بگذاريد براي آنهايي كه آنجا هستند. شما بايد از باختران دفاع كنيد كه مي‌آيند و خط تشكيل مي‌دهند. اين عمليات مرصاد اثري به مراتب فراوان در پايان جنگ داشت و در پيروزي ايران مؤثر بود. سرانجام نيروهاي منافقين محاصره شدند؛ يعني راه عقب و جلو آنها در حالي كه حدود دو هزار نفر بودند بسته شد. بيش از 1400 تا 1500 جنازه از منافقين در اين جاده افتاده بودند.

شما شك نكنيد اگر اين انهدام به منافقين وارد نمي‌شد، بلافاصله پس از پايان جنگ، يكي از بزرگترين مشكلات امنيت ايران منافقين بودند كه خداي متعال مي‌خواست منافقين آخر جنگ بيايند به محاصره بيفتند و بيشتر آنها نابود شوند. اين نشان مي‌دهد كه بخش بزرگي از امكانات و نيروهايي كه سال‌ها با كمك آمريكا و فرانسه و عراق و بعضي از كشورهاي عربي فراهم كرده بودند، در عمليات «مرصاد» از بين رفت و منهدم شد، اما نكته و پرسش خيلي مهمي كه هست اين‌كه پايان جنگ كجاست؟ جنگ چطور تمام شده؟ اتفاقا اين نكته از ابهامات جنگ ايران و عراق است. جنگ چه زماني تمام شد و نتيجه آن چه بوده است؟
هرچند ما براي انجام تكليف و دفاع از سرزمينمان مي‌جنگيديم و اگر هم مي‌گفتيم سقوط صدام منظور يك صلح واقعي بوده، انهدام كفر و تجاوزطلبي بوده، وگرنه ايران هيچ‌گاه قصد لشكركشي به جايي را نداشته است.

از آغاز انقلاب تاكنون و در آينده، منطق جمهوري اسلامي و انقلاب اين نبوده كه شهرها و كشورها را بگيرد. انقلاب ما يك انقلاب قلبي، يك انقلاب دل‌هاست. اگر دنيا حرف منطق را بپذيرد، خب مي‌آيند انقلابي مي‌شوند، آزاده مي‌شوند عليه ظلم قرار مي‌گيرند و اگر هم نپذيرند ما با زور سلاح و نيزه و اينها تفكر خود را نمي‌خواهيم صادر كنيم. اگر هم قصد انهدام صدام را داشتيم، چون مي‌دانستيم او يك عنصر نامطلوب و جنايتكار است كه دستش به هر كسي برسد آنها را از بين مي‌برد؛ ايران باشد، كويت باشد، عربستان باشد، هر كسي كه مي‌خواهد باشد. اين براي ما شناسايي شده بود و ضمن اين‌كه مي‌دانستيم جنگ ما به اين سادگي تمام نمي‌شود تا اين عنصر را تسليم نكنيم جنگ تمام نمي‌شود. خب هدف ما هدفي معنوي بوده است و به آن هم رسميت پيدا كرديم، اما آيا از نظر نظامي و سياسي هم ايران به پيروزي رسيده يا خير؟!

علت اين‌كه اينطور ابهاماتي وجود دارد، اين است كه پايان جنگ روشن نيست؛ تير ماه است؟ مرداد ماه؟ شهريور ماه؟ و به همين دلايل است كه در كشور ما شهريور ماه را جشن مي‌گيرند. شهريور ماه حمله ارتش عراق به ايران است؛ چه كسي حمله يك كشور ديگر به كشور خودش را جشن مي‌گيرد؟ ما بايد بياييم پايان جنگ را جشن بگيريم، اما پايان جنگ كجاست؟ در مرداد ماه. پس از شكست‌هاي پي در پي ايران در تير ماه، قطعنامه 598 را پذيرفتيم و به همين دليل هم عراق آن را نپذيرفت، چراكه ما در ضعف بوديم و مرتب داشتيم شكست مي‌خورديم اما حادثه مهمي در مرداد ماه اتفاق مي‌افتد.

در طول دو هفته كه عمليات‌هايي صورت مي‌گيرد، ايران در تمام اين عمليات‌ها موفق مي‌شود. ارتش عراق، به خرمشهر حمله مي‌كنند و ايران موفق مي‌شود عمليات سرنوشت را طراحي و به ارتش عراق حمله كند و او را تا مرز عقب بزند. به باختران حمله مي‌كنند، در عمليات مرصاد ايران موفق مي‌شود تا خود قصر شيرين دشمن را عقب براند. بعد ايران آماده مي‌شود دوباره به بصره حمله كند كه خود امام، جلو نيروهاي ايران را در پايان جنگ گرفتند و فرمودند: نه. ما چون قطعنامه 598 را پذيرفتيم ديگر به بصره حمله نكنيد.

نيروهاي ايران آماده بودند كه در لحظه‌هاي آخر جنگ پس از اين‌كه باختران، خرمشهر و اسلام‌آباد، قصرشيرين و كرند و سرپل‌ذهاب و گيلانغرب و همه اينها را آزاد كردند، دوباره به بصره حمله كنند، اما امام فرمودند: خب پس جنگ اينطور تمام شد. اگر جنگ اينطور تمام شده، پس ما نه تنها پيروزي معنوي داريم، بلكه با پيروزي نظامي ايران جنگ تمام شد. علامتش هم اين است كه وقتي ما اين پيروزي‌ها را به دست آورديم، صدام اعلام كرد قطعنامه 598 را قبول ندارم! اگر ما اين پيروزي‌ها را به دست نمي‌آورديم كه صدام قطعنامه 598 را قبول نمي‌كرد، همچنان كه دليل تصويب قطعنامه 598 هم پيروزي‌هاي ايران در فاو و شلمچه بود كه دنيا ناچار شد اين قطعنامه را بنويسد. با كراهت اين قطعنامه را نوشتند و تصويب كردند، هرچند اين قطعنامه معياري براي ايران بود ولي به دليل شرايط نامطلوب زماني آن را با كراهت پذيرفتيم، زيرا در اوج شكست بوديم و دشمن به اين دليل قبول كرد كه در اوج شكست افتاد، پس همه صحنه جنگ با تاريخ و روز و پيروزي‌ها آن روشن است. چيز كوچكي هم نيست كه آدم بتواند اين خورشيد پايان جنگ را پشت ابرهاي اوهام پنهان كند.

اين خورشيد پايان جنگ بايد بيايد در آسمان و بايد برايش جشن گرفت؛ يعني در مرداد ماه بايد جشن بگيريم؛ پيروزي‌هاي سياسي ايران هم در مرداد ماه بوده است. صدام قطعنامه 598 را در مرداد ماه قبول كرد؛ در مرداد ماه اسراي ما آزاد شدند؛ در مرداد ماه سازمان ملل صدام را محكوم كرد؛ در مرداد ماه اعلام خسارت ايران و كميسيون تعيين متجاوز تشكيل شد؛ بنابراين مرداد را بايد جشن گرفت. مرداد ماه، پايان جنگ است و ايران و جبهه ايران موفق شدند، پس هم پيروزي معنوي، هم پيروزي سياسي و هم پيروزي نظامي بوده است. اما عمليات «مرصاد» در اين رابطه نقش بسيار تعيين‌كننده‌اي داشت؛ يعني اگر منافقين مي‌توانستند بيايند در باختران (كرمانشاه) مستقر مي‌شدند و ارتش عراق هم مي‌رفت خرمشهر را تصرف مي‌كرد.

فكر مي‌كنيد 598 را قبول مي‌كرد؟ طرح صدام اين بود كه پس از تصرف خرمشهر و كرمانشاه ـ كرمانشاه توسط منافقين و خرمشهر هم توسط ارتش خودش ـ اعلام بكند من قطعنامه 598 را قبول ندارم و بايد قطعنامه 599 در شوراي امنيت سازمان ملل نوشته شود. البته طرحش را هم آماده كرده بود. چرا؟ براي اين‌كه قطعنامه 598، هشت تا بند دارد كه بيشتر بندهاي آن به ضرر عراق است. هيچ‌‌گاه صدام حسين و دولت عراق قبول نداشت قرارداد 1975 دوباره احيا شود. در قطعنامه 598 بازگشت به مرزهاي بين‌الملل يعني همان 1975 تأييد شده، صدام اصلا حاضر نبود بپذيرد كميته‌اي تعيين متجاوز شكل بگيرد. در اين قطعنامه آمده است تعيين خسارات را صدام قبول نداشت.

در قطعنامه 598 آمده است عمليات «مرصاد» در اين‌كه دشمن را ناكام كرد كه جنگ را نمي‌تواند ديگر ادامه دهد و از ايران نمي‌تواند امتياز بگيرد؛ نقش مهمي داشت. اين 120 نفر شهيد استان همدان بايد در حقيقت شهداي پيروزي نامگذاري شوند؛ 120 شهيد پيروزي. ايران در اين هفته آخر جنگ پيروز شده و اينها شهداي پيروزي ايران هستند. مجروحان و جانبازان عزيزي كه در تنگه «چهار زبر» در عمليات مرصاد مجروح شدند، چه از برادران سپاه، چه از برادران ارتش، اينها مجروحان و جانبازان عمليات پيروزي هستند؛ بنابراين درست است كه از نظر نظامي عمليات «مرصاد» خيلي مهم بوده و ارتش عراق و منافقين در 120 كيلومتر در عمق خاك ايران آمدند جلو و خودشان را به 30 كيلومتري شهر كرمانشاه رساندند و عقب زدن اينها از نظر نظامي پيروزي خيلي مهمي است، اما اثر سياسي و ناكام كردن صدام در توطئه‌هاي آخر جنگ از اين مهمتر است و بلكه اثر تعيين‌كننده‌اي دارد. ما براي چه جنگيديم؟ ما براي صلح مي‌جنگيديم، اما نه صلح سياسي، نه صلح استثماري و استعمارگري،‌ بلكه يك صلح واقعي.

فرمانده شهيد گردان لشكر انصار معتقد است كه با جنگ است كه مي‌توان صلح را برقرار كرد و شايد اين عميق‌ترين حرف سياسي باشد از يك مجاهد في سبيل الله كه فرمانده يك گردان از لشكر 32 انصار است كه ما براي چه مي‌جنگيديم، براي صلح مي‌جنگيديم، ما براي آزادي و انسانيت مي‌جنگيديم‌، ما براي اين مي‌جنگيديم كه جنگ نباشد. ما براي اين مي‌جنگيديم كه ناامني نباشد، خشونت نباشد، جنگ ما كه خشونت نبود، اگر جنگ ما خشونت بود كه نبايد اين آدم‌هاي داوطلب شهادت و با اين افكار بلند و با شعور و آگاهي‌هاي وسيع بيايند در جبهه‌هاي جنگ خودشان را به شهادت برسانند.

امروز هم همين‌‌گونه است. امروز ما انرژي هسته‌اي را براي چه مي‌خواهيم؟ ما براي صلح مي‌‌خواهيم. مي‌خواهيم انرژي توليد كنيم. نمي‌خواهيم وابسته باشيم. شما مي‌گوييد ايران انرژي هسته‌اي نداشته باشد، چون مي‌دانيد در ده سال آينده، قيمت نفت فزون‌تر خواهد شد؛ بنابراين مي‌خواهيد آن را با نفت معاوضه كنيد و نفت ما را مفت بخريد و در ازاي آن، انرژي هسته‌اي به قيمت بالا به ما بفروشيد و تمام سرمايه آينده نسل ما را از بين ببريد، اما مسأله اين است كه روال منطقي جمهوري اسلامي از آغاز تاكنون، صلح، مذاكره، انسانيت، عدالت و هم‌زيستي بوده. البته در چنين شرايطي امكان سوءاستفاده از وجود ما نيز هست؛ بنابراين بايد مراقب باشيم و وحدتمان را حفظ كنيم. امروز جامعه ما نياز به وحدت دارد و هر نوع نزاع سياسي، هر نوع برخوردهاي غيروحدت‌آميز، تخريب پشت جبهه ايران است. ما شرايط حساسي داريم؛ انشاءالله بايد از اين شرايط هم گذر كرده و خواهيم كرد.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
به نظر شما رژیم اسراییل به توافقنامه آتش بس با لبنان پایبند می ماند؟