كي خسته اس؟

عبدالرحيم سعيدي راد
کد خبر: ۱۴۰۲۴۹
|
۱۳ دی ۱۳۸۹ - ۲۰:۲۹ 03 January 2011
|
5570 بازدید
|
حسابي‌ خسته‌ شده‌ام‌. بس‌ كه‌ سراپا بوده‌ام‌ تمام‌ استخوانهايم‌ درد مي‌كند. اين‌ كارهاي‌ اداره‌ هم‌ كه‌ تمامي‌ كه‌ ندارد. خود را روي‌ صندلي‌ رها مي‌كنم‌. پلكهايم سنگين‌ مي‌شوند كه‌ يكي‌ مي‌گويد: «حالا وقت‌ بيداري‌ است‌. ما هيچ‌ وقت‌ نبايد به‌ استراحت‌ و راحتي‌ فكر كنيم‌!»

 سر را بلند مي‌كنم‌. جواني‌ محجوب‌ با قامتي‌ استوار و نوري‌ در چهره‌، كنار در اتاق‌ ايستاده‌ است‌. خوب‌ مي‌شناسمش‌. «حاج‌ همت‌» است‌.

 به‌ جاي‌ اينكه‌ بگويم‌: «حاجي‌! تو كجا و ... مي‌گويم‌: چرا نبايد به‌ استراحت‌ فكر كنيم‌؟»

لبخندي‌ روي لبانش‌ مي‌نشيند و مي‌گويد: «ما اگر به‌ اين‌ چيزها فكر كنيم‌ نمي‌توانيم‌ مزه‌ بيداري‌ را بچشيم‌ ...» و در حالي‌ كه‌ مي‌خواهد از اتاق‌ خارج‌ شود، ادامه‌ مي‌دهد: « من‌ كه‌ خواب‌ و استراحت‌ دنيا را با تمام‌ زرق‌ و برقش‌ به‌ دنيادارها مي‌بخشم‌.»

 مي‌خواهم‌ چيزي‌ بگويم‌ كه‌... هيچ‌ كس‌ در مقابلم‌ نيست‌.

... هنوز به‌ بيداري‌ فكر مي‌كنم‌ و روزهايي كه طعم گس روزمرگي مي دهند ... و دلم پر مي كشد به روزهايي‌ كه‌ خستگي‌ معنايي‌ نداشت‌. روزهايي‌ كه‌ تا مي‌گفتند: «كي‌ خسته‌اس‌؟» با همه وجود فرياد مي زديم: «دشمن‌!»

 كنار پنجره‌ اتاق‌ مي‌روم‌. پرده را كنار مي زنم. شلوغي‌ خيابان‌ به‌ رويم‌ آغوش‌ باز مي‌كند. خياباني كه دارد از دود خفه مي شود ...

در آن‌ هياهو «صادق‌ اكبري‌» را مي‌بينم‌ كه‌ دو آر.پي‌.جي‌ به‌ دوش‌ كشيده‌ و به‌ طرف‌ خاكريز مي‌رود. انگار نه‌ انگار كه‌ تركشي‌ در بدن‌ دارد و دو شب‌ است‌ كه‌ خواب‌ به‌ چشمانش‌ نيامده‌. از بس‌‌ آر.پي‌.جي‌ زده‌ است‌، دو جوي‌ خون‌ از گوشهايش‌ سرازير شده‌ است‌.

صدايش‌ مي‌كنم‌؛ نمي‌شنود. بالاي‌ خاكريز كه‌ مي‌رسد، يكي‌، يكي‌ موشك‌هايش‌ را به‌ سمت‌ تانك‌هاي‌ دشمن‌ شليك‌ مي‌كند و پايين‌ مي‌پرد و با شتاب‌ به‌ طرف‌ نقطه‌ ديگري‌ از خاكريز مي‌رود تا جايش‌ لو نرود. و باز شليك‌هاي‌ پي‌ در پي‌...

 ... و من‌ هنوز به‌ بيداري‌ فكر مي‌كنم‌ و لحظه‌هاي‌ از دست‌ رفته‌ روزهاي‌ عاشقي‌، كه‌ شاعري‌ در گوشم‌ فرياد مي‌كشد:

مرد اين‌ باره‌ نه‌اي‌ ورنه‌ سواران‌ رفتند
مانده‌ وسوسه‌اي‌، سلسله‌ در پاست‌ تو را

موج‌ بود آنكه ‌از اين‌صخره ‌به‌ دريا پيوست‌
تو كويري‌ عطش‌ سينه‌ صحراست‌ تو را...

https://saeedirad.blogfa.com
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱۶
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۰۴ - ۱۳۸۹/۱۰/۱۳
کجایند مردان بی ادعا؟
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۴۳ - ۱۳۸۹/۱۰/۱۳
تازه از سرکار اومدم. فعلا که من خسته ام.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۸:۱۲ - ۱۳۸۹/۱۰/۱۴
مرد اين‌ باره‌ نه‌اي‌ ورنه‌ سواران‌ رفتند
... افسوس از جا ماندن از قافله سواران.افسوس!
حسین
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۸:۴۵ - ۱۳۸۹/۱۰/۱۴
عزیزم چه زیبا نوشتی ،کوتاه اما پر معنا،به بلندای دماوند ارادتمند-باران لحظه‌هاي‌ از دست‌ رفته‌ روزهاي‌ عاشقي‌، افسوس و صد هزار افسوس
با درود و سلام بر همه شهیدان راه حق
و سلام بر شهیدان گمنام مظلوم
غلام
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۵۹ - ۱۳۸۹/۱۰/۱۴
خدايشان رحمت كناد آيا آن شور و آن خستگي ناپذيري ها برگشت دارد غبظه صدها غبطه
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۳۵ - ۱۳۸۹/۱۰/۱۴
متن بسيار زيبايي بود. بواقع ايثارگري را بايد از رزمندگان دوران جنگ آموخت. مملكت خيلي نياز به كار دارد.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۳۲ - ۱۳۸۹/۱۰/۱۴
انکس که امان از اخرت - و امان از مو از ماست کشیدن حق تبارک- و امان از کفایت و وافی و کافی بودن- و امان از نمره قبولی- و امان از کثرت کار برای قبولی - وامان از انتقام الهی ندارد!
از اهواز
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۰۰ - ۱۳۸۹/۱۰/۱۴
سلام بر عبدالرحيم. خيلي مطلبتان جالب بود. بعد از سالها اينجا يافتمان.
نظر شما

سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

برچسب منتخب
# کاظم صدیقی # الهه حسین نژاد # اسناد اسرائیل # مذاکره ایران و آمریکا # آژانس بین المللی انرژی اتمی # حق غنی سازی # عملیات وعده صادق 3
الی گشت