با گذشت يك هفته از انتشار يادداشت تند قائممقام حزب اعتماد ملي در روزنامه ارگان اين حزب، هنوز شاهد واكنش قابل توجهي از چهرههاي سياسي و مذهبي كشور در دفاع از دكتر احمدينژاد نبودهايم و واكنشها منحصر به چند مقام دولتي يا چند رسانه وابسته به دولت نهم و حداكثر منتقدان فرمايشي و رسانههاي نورچشمي دولت شده است.
مقايسه اين سطح از واكنشها با محكوميت گسترده هجمه چند ماه قبل به حجتالاسلام سيدحسن خميني كه مورد اجماع جناحهاي سياسي، روحانيت و مسئولين كشور قرار گرفت، نشان ميدهد كه اگرچه هجمه صورتگرفته به نوه امام به لحاظ محتوايي و لحن بسيار ملايمتر و محدودتر از توهين صورتگرفته به رئيسجمهور بود،اما جامعه سياسي و مذهبي كشور به سادگي از كنار آن نگذشت.
متاسفانه اين اتفاق نيفتاد و به رغم تفاوت شديد جايگاه دومين مقام رسمي كشور با نوه امام خميني و شديدتر بودن لحن هجمه به رئيسجمهور، كسي در دفاع از احمدينژاد برنخاست.
اما علت اصلي اين سكوت و بي تفاوتي چيست؟ آيا ريشه آن در فضاي حاكم بر جامعه در يكي، دو سال اخير نيست؟
....گرچه ممکن است برخي گروهها و افراد که طي ساليان اخير از سوي مقامات دولتي يا رسانه هاي حامي آنان مورد تخريب وهتک حرمت قرارگرفته باشند، از اين وضعيت خشنود باشند و هتک حرمت رئيسجمهور را به نوعي انتقام و اجراي عدالت بدانند، اما بايد توجه کرد كه هزينههاي چنين رويهاي و ايجاد فضاي حرمتشكني و اتهامزني در جامعه سياسي و مذهبي كشور بسيار سنگينتر از آن است كه براي دلشاد شدن گروهي و تسلاي دل آنان بتوان از كنارش گذشت.
همانگونه كه در دوران اقتدار اصلاحطلبان، برخي مقامات دولتي و چهرههاي برجسته اين جناح و مطبوعات پرشمارشان عليه هر شخصيت و چهره غيرهمراه يكهتازي كردند، پيشكسوتان جهاد و شهادت را عنوان «چكمهپوش» دادند و شخصيتهاي برجسته انقلاب را به عاليجناب سرخپوش و سياهپوش ملقب کردند و ...
...اما آيا اين پايان كار است؟ مسلما پاسخ به اين سؤال منفي است و همانگونه كه سكوت و كمتوجهي رهبران اصلاحات به تخريب ديگران شرايط ديروز را رقم زد كه بيشتر علما شخصيتهاي سياسي و روحاني كشور از جمله اصلاحطلبان آماج تيرهاي زهرآگين افترا و تخريب شدند، سكوت امروز در برابر توهين به رئيسجمهور نيز آيندهاي تاريكتر را رقم خواهد زد و چه بهتر كه امروز بر دور باطل توهين و افترا نقطه پايان گذاشته شود و ايده آل آنكه اين نقطه پايان دوجانبه باشد.
لذا
پيشنهاد تابناك براي بازگشت آرامش به فضاي سياسي کشور اين است كه: از يكسو رئيسجمهور به نمايندگي از دولت نهم، از تمامي چهرههاي سياسي و مذهبي كه طي سه سال گذشته توسط مسئولان دولتي يا رسانههاي حامي دولت مورد تخريب، هتك حرمت، توهين و تهمت قرار گرفتهاند، عذرخواهي و دلجويي كند و رسما اعلام كند كه از اين پس اگر از زاويه دولت و يا با موضع حمايت از دولت حرمتشكني صورت گيرد، شخصا با فرد يا رسانه خاطي برخورد ميكند و از سوي ديگر، رهبران و عناصر مسئول جريانات و رسانههاي منتقد دولت، با مردود دانستن توهين به رئيسجمهور، نقد سازنده و ارزيابي عملكرد دولت نهم را از توهين و حرمتشكني رئيسجمهور و ديگر مسئولان دولتي تفكيك كرده و از عناصر متخلف، تبري جويند.
همه ما بايد بدانيم در صورت عدم توقف اين جريان، قطعا در آينده جريان تخريب و توهين متقابل وارد حريم مرجعيت و ولايت نيز خواهد شد و در پس اين فحاشيها و تنها نتيجه اين حرمتشكنيها، قرباني شدن مقدسات و اعتقادات مردم است كه كسي صداي آن را نميشنود.
....يكي از بركات حادثه هفتم تير و شهادت شهيد بهشتي، اثبات حقانيت وي و بياساس بودن تخريبها عليه ايشان بود اما آيا بايد امروز هم بي تفاوت بمانيم و براي رسيدن به اين نتيجه که به سادگي و با تدبير عقلاي قوم، تحقق آن ممكن است، چنان بهاي سنگيني بپردازيم؟
متن كامل را با عنوان
چرا كسي از احمدينژاد دفاع نكرد؟ در ستون سمت راست بخوانيد.