دو سال تأخیر در شورای اقتصاد؛ طرح حیاتی گاز خاک میخورد/ایران با بزرگترین ذخایر گاز جهان، در مسیر تبدیل شدن به واردکننده تا ۲۰۳۰

مهدی افشارنیک- به گزارش سرویس اقتصادی تابناک، گاز روزی برگ برنده ایران بود؛ امروز اما در آستانه تبدیل شدن به نقطهضعف استراتژیک کشور قرار دارد. پرسش ساده است و پاسخ آن باید شفاف باشد:چطور ممکن است پروژهای که ۷۰ درصد گاز کشور به آن وابسته است، دو سال در شورای اقتصاد خاک بخورد؟
چرا همسایگان، گاز را به سلاح اقتصادی و موتور رفاه تبدیل کردهاند، اما ایران هنوز درگیر تعلل، بوروکراسی و تصمیمهای نیمهکاره است؟
در حالی که قطر با شتابی خیرهکننده ظرفیت LNG خود را از ۷۷ میلیون تن فعلی به ۱۴۲ میلیون تن در سال تا ۲۰۳۰ میرساند و با سرمایهگذاری ۸۵ میلیارد دلاری در میدان شمالی – که دقیقاً با پارس جنوبی ایران مشترک است – قراردادهای بلندمدت با اروپا و آسیا بسته و حتی با فناوری جذب و ذخیرهسازی کربن (CCS) گاز خود را "کمکربن" و جذاب برای بازارهای سبز کرده، عربستان با پروژه عظیم جفوراه و سرمایهگذاری ۴۰ میلیارد دلاری آرامکو، گاز غیرمتعارف را به موتور جدید اقتصادش تبدیل کرده و با کشف ۱۴ میدان تازه، وابستگی به نفت را کاهش داده و نفت بیشتری برای صادرات آزاد کرده است. امارات هم با ۱۱ میلیارد دلار تأمین مالی پروژههای Hail و Ghasha – بزرگترین میدان گاز ترش جهان – نه تنها خودکفایی گازی را هدف گرفته، بلکه با ادغام CCS و برندینگ انرژی پاک، سرمایه خارجی جذب میکند و به صادرکننده LNG تبدیل میشود. اما ایران، صاحب بزرگترین ذخایر مشترک جهان، هنوز در باتلاق تعلل و تأخیر دست و پا میزند. پرونده فشارافزایی پارس جنوبی – حیاتیترین طرح برای حفظ تولید گاز کشور – تقریباً دو سال است که در شورای اقتصاد منتظر نوبت بررسی مانده؛ بررسی هم که بشود، با کدام پول و کدام منبع مالی؟ این یک تصویر آخرالزمانی از آینده انرژی ایران نیست؟
این کشورها با سرمایهگذاریهای کلان و تصمیمگیری سریع، گاز را به موتور رشد تبدیل کردهاند، در حالی که ایران از یک سو با مصرف شدید خانگی (بدون کمترین تأثیر در رشد صنعتی) دست و پنجه نرم میکند و از سوی دیگر قربانی بوروکراسی سنگین خودش است. مقایسه آمارها عمق فاجعه را نشان میدهد: قطر صادرکننده برتر جهان میشود و درآمد سالانهاش را دو برابر میکند، عربستان وابستگی به نفت را کاهش میدهد و گاز را به جایگزین صادراتی تبدیل میکند، امارات امنیت انرژی داخلی را تضمین میکند و به صادرکننده LNG تبدیل میشود – اما ایران با قراردادهای ۱۷-۲۰ میلیارد دلاری که تازه در مارس ۲۰۲۵ امضا شد (با ۱۰ سال تأخیر کلی)، هنوز در مرحله حفاریهای موقت (Infill Drilling در اوت ۲۰۲۵) مانده، دو سال انتظار برای تأیید در شورای اقتصاد داشته، کاهش فشار مخزن از ۲۰۱۳ بدون اقدام جدی تحمل کرده و هیچ تمرکز سبزی ندارد، در حالی که همسایگان CCS را اجرا میکنند. نتیجه برای ایران خطر کاهش ۲۰-۳۰% تولید تا ۵ سال آینده و تبدیل به واردکننده گاز تا ۲۰۳۰ است.
این مقایسه نشان میدهد ایران نه تنها عقب مانده، بلکه فرصتهای استراتژیک را از دست داده است. قطر با سرعت، عربستان با عمق، و امارات با هوشمندی پیش میروند، اما ایران غیر از اینکه اسیر تحریمهاست، با بوروکراسی و تعلل، خودش را به حاشیه رانده است.

ریشههای تعلل روشن است: تحریمها نقش دارند، اما مشکل اصلی داخلی است – عدم سرمایهگذاری بهموقع در پروژهای که حداقل باید از ۲۰۲۰ شروع میشد، ولی دو دولت رییسی و پزشکیان فقط در نمایش امضای فشارافزایی موفق بودند و هر کدام این پرونده را به شکلی در راهروها و پستوهای فرصتسوز بوروکراسی معطل کردند، اولویت دادن به پروژههای نمایشی به جای زیرساختهای حیاتی، و خطر وابستگی به روسیه در پروژههای فشارافزایی که میتواند کنترل میدان را تهدید کند. از دست رفتن میلیاردها مترمکعب گاز به دلیل افت فشار مخزن، نتیجه مستقیم این تعللهاست.
عواقب اقتصادی و استراتژیک سنگین است: اگر شیب کاهش فشار مخزن تند شود – که فرایند آن آغاز شده – و سالی ۴ چاه گازی را از دست بدهیم، یعنی هر ۱۰ میلیون مترمکعب کاهش تولید، سالانه ۳.۵ میلیارد مترمکعب گاز کمتر. ارزش این مقدار در بازار مساوی است با ۳ تا ۵ میلیارد دلار ضرر در سال – این در روزگاری است که هر دلار برای کشور امروز مانند قطرهای آب حیاتی در بیابان است.
نتیجه این مسیرهای متفاوت امروز بهوضوح در شاخصهای رفاه نمایان است: قطر با اتکا به LNG و قراردادهای بلندمدت، به درآمد سرانهای بالای ۱۲۰ هزار دلار (PPP) رسیده؛ امارات و عربستان با تبدیل گاز به موتور رشد صنعتی و صادراتی، در گروه کشورهایی با توسعه انسانی بسیار بالا قرار گرفتهاند؛ اما ایران با وجود بزرگترین ذخایر گاز جهان، درآمد سرانهای کمتر از یکپنجم همسایگان جنوبی خود دارد. این شکاف نه حاصل کمبود منابع، بلکه نتیجه تعلل، تصمیمگیری دیرهنگام و قفلشدن سیاست انرژی در بوروکراسی داخلی است.»
چرا سرتان را در برف میکنید ؟ شروع فقط یکی از فازهایی اجرایی این پروژه حداقل نیازمند ۵ میلیارد دلار پول میباشد . امکان جذب سرمایه خارجی نیز وجود ندارد ، چنین منبع مالی حتی در سطح کوچکتر یعنی ۱ میلیارد دلار هم وجود ندارد . حتی در حد ۱۰۰ میلیون دلار
فارغ از پول ، به هیچ عنوان امکان خرید متریال مد نظر و امکان بهره گرفتن از تکنولوژی جهانی وجود ندارد . به گونه ای که حتی با وجود پول ، بدون مشارکت خارجی و تکنولوژی غیر قابل اجرا هست.
هرگونه استارت این پروژه ، صرفا جهت گرفتن منابعی از دولت و در نتیجه حرام کردن آن هست. وسلام





